گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۲: خط ۸۲:
<span id='link223'><span>
<span id='link223'><span>


==آيه ۳۴ بقره ==
==آيه ۳۴ سوره بقره==
وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائكَةِ اسجُدُوا لاَدَمَ فَسجَدُوا إِلا إِبْلِيس أَبى وَ استَكْبرَ وَ كانَ مِنَ الْكَافِرِينَ(۳۴)
وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائكَةِ اسجُدُوا لاَدَمَ فَسَجَدُوا إِلّا إِبْلِيس أَبَى وَ استَكْبرَ وَ كانَ مِنَ الْكَافِرِينَ(۳۴)


<center> «'''ترجمه آیه'''»  </center>
<center> «'''ترجمه آیه'''»  </center>


و چون به ملائكه گفتيم براى آدم سجده كنيد پس همه سجده كردند بجز ابليس كه از اينكار امتناع كرد و كبر ورزيد و او از كافران بود.
و چون به ملائكه گفتيم براى آدم سجده كنيد، پس همه سجده كردند، جز ابليس كه از اين كار امتناع كرد و كبر ورزيد و او، از كافران بود.


<center> «'''ترجمه آیه'''»  </center>
<center> «'''ترجمه آیه'''»  </center>


خواننده عزيز تا اينجا متوجه شد كه جمله : «'''و ما كنتم تكتمون '''» الخ ، دلالت ميكرد بر اينكه : در ميان ملائكه (ولو يكنفر از ايشان بنام ابليس ) امرى مكتوم بوده ، كه از اظهار آن خوددارى مى كرده اند، و بزودى آن امر (كه همان كفر ابليس باشد) آشكار ميشود، و اين معنا با جمله : ابى و استكبر و كان من الكافرين بى مناسبت نيست ، چون در اين جمله نفرمود: ابليس از سجده امتناع ورزيد، و تكبر كرد، و كافر شد، بلكه فرموده : و از كافران بود، معلوم ميشود اين يكى از همان امورى بوده كه مكتوم بوده ، و خداوند با اين صحنه آن را برملا كرده.
خواننده عزيز تا اين جا متوجه شد كه جملۀ «وَ مَا كُنتُم تَكتُمُونَ» الخ، دلالت می كرد بر اين كه: در ميان ملائكه (گرچه يك نفر از ايشان به نام ابليس) امرى مكتوم بوده، كه از اظهار آن خوددارى مى كرده اند، و به زودى آن امر (كه همان كفر ابليس باشد) آشكار می شود.
 
و اين معنا، با جملۀ «أبَى وَ استَكبَرَ وَ كَانَ مِنَ الكَافِرِينَ» بى مناسبت نيست. چون در اين جمله نفرمود: ابليس از سجده امتناع ورزيد و تكبر كرد و كافر شد، بلكه فرموده: «و از كافران بود»، معلوم می شود اين يكى از همان امورى بوده كه مكتوم بوده، و خداوند با اين صحنه، آن را آشکار كرده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۸۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۸۸ </center>
و نيز متوجه شد، كه داستان سجده تقريبا و يا تحقيقا ميان دو جمله : «'''انى اعلم ما لا تعلمون '''» الخ ، و جمله : «'''و اعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون '''» الخ واقع شده ، و يا مثل آنست كه واقع شده باشد ، در نتيجه آيه : و اذ قال ربك للملائكه اسجدوا لآدم ... نظير جمله اى ميماند كه از ميان چند جمله استخراج شده باشد تا راهى براى انتقال به داستان بهشت پيدا شود، چون اگر بخاطر داشته باشيد گفتيم : اين آيات منظور اصليش بيان خلافت انسان ، و موقعيت او، و چگونگى نازل شدنش به دنيا و مال كار او از سعادت و شقاوت است ، پس در چنين مقامى اعتناى زيادى به نقل داستان سجده ندارد، مگر باشاره اجمالى آن، تا باين ترتيب وسيله اى شود براى ذكر داستان بهشت ، و هبوط آدم ، (دقت فرمائيد).
و نيز متوجه شد كه: داستان سجده تقريبا و يا تحقيقا ميان دو جملۀ «إنِّى أعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ» الخ، و جملۀ «وَ أعلَمُ مَا تُبدُونَ وَ مَا كُنتُم تَكتُمُونَ» الخ، واقع شده، و يا مثل آن است كه واقع شده باشد. در نتيجه، آيه: «وَ إذ قَالَ رَبُّكَ لِلمَلَائِكَةِ اُسجُدُوا لِآدَمَ...»، نظير جمله اى می ماند كه از ميان چند جمله استخراج شده باشد، تا راهى براى انتقال به داستان بهشت پيدا شود.
 
چون اگر به خاطر داشته باشيد، گفتيم: منظور اصلی این آیات، بيان خلافت انسان و موقعيت او، و چگونگى نازل شدنش به دنيا و پایان كار او، از سعادت و شقاوت است. پس در چنين مقامى، اعتناى زيادى به نقل داستان سجده ندارد، مگر به اشاره اجمالى آن، تا به اين ترتيب، وسيله اى شود براى ذكر داستان بهشت و هبوط آدم. (دقت فرمایيد).


پس وجه اعراض از تفصيل باختصار گوئى نيز همين بود، و اى بسا سر التفات از غيبت در «'''اذ قال ربك '''» الخ ، به تكلم در «'''اذ قلنا'''» الخ باز همين باشد.
پس وجه اعراض از تفصيل به اختصار گویى نيز همين بود، و اى بسا سرّ التفات از غيبت در «إذ قَال رَبُّكَ» الخ به تكلم در «إذ قُلنَا» الخ، باز همين باشد.


دو وجه در معنى «'''و ما كنتم تكتمون '''»
==دو وجه در معناى آیه: «وَ مَا كُنتُم تَكتُمُونَ»==


و بنابر آنچه گذشت نسبت كتمان بهمه ملائكه دادن ، با اينكه تنها يك نفر از آنان بنام ابليس كفر درونى خود را پنهان كرده بود، از باب رعايت داب كلامى است ، كه عمل يكنفر را بجماعتى كه با آن يكنفر آميخته اند، و امتيازى بينشان نيست ، نسبت ميدهند.
بنابر آنچه گذشت، نسبت «كتمان» به همه ملائكه دادن، با اين كه تنها يك نفر از آنان، به نام «ابليس»، كفر درونى خود را پنهان كرده بود، از باب رعايت دأب كلامى است، كه عمل يك نفر را به جماعتى كه با آن يك نفر آميخته اند و امتيازى بينشان نيست، نسبت می دهند.


البته ممكن است وجه ديگرى داشته باشد، و آن اين باشد كه ملائكه از ظاهر كلام خدا كه فرمود: «'''انى جاعل فى الارض خليفه '''»، اين معنا را فهميدند و آنرا كتمان كرده اند، كه مراد خدا بخليفه قرار دادن در زمين اطلاق خلافت باشد چون ملائكه احتمال نميدادند كه يك موجود مادى و زمينى بتواند مقام خلافت خدائى را دارا شود، خدا هم كه در كلام خود نفرمود: چه كسى را ميخواهم در زمين خليفه كنم ، بلكه بطور مطلق فرمود: ميخواهم اينكار را بكنم ، لذا خدای تعالى فرمود: (من ميدانم آنچه را كه همه شما ملائكه اظهار ميداريد، و هم آنچه را پنهان مى كنيد)،
البته ممكن است وجه ديگرى داشته باشد و آن، اين باشد كه: ملائكه از ظاهر كلام خدا كه فرمود: «إنِّى جَاعِلٌ فِى الأرضِ خَلِيفَة»، اين معنا را فهميدند و آن را كتمان كرده اند، كه مراد خدا، به خليفه قرار دادن در زمين، اطلاق خلافت باشد. چون ملائكه احتمال نمی دادند كه يك موجود مادى و زمينى، بتواند مقام خلافت خدایى را دارا شود. خدا هم كه در كلام خود نفرمود: چه كسى را می خواهم در زمين خليفه كنم، بلكه به طور مطلق فرمود: می خواهم اين كار را بكنم. لذا خدای تعالى فرمود: «من می دانم آنچه را كه همه شما ملائكه اظهار می داريد، و هم آنچه را پنهان مى كنيد».


مؤيد اين وجه اين است كه بعد از رد كلام ملائكه ، و اثبات لياقت خلافت براى آدم ، براى بار دوم بملائكه فرمود: كه بايد بر آدم سجده كنيد، چون مى فهماند هنوز حضور قلبى ملائكه و آن پندارشان زايل نشده بود بعضى از روايات نيز بطوريكه خواه يد ديد بر اين وجه دلالت دارد.
مؤيّد اين وجه، اين است كه: بعد از ردّ كلام ملائكه و اثبات لياقت خلافت براى آدم، براى بار دوم، به ملائكه فرمود که: بايد بر آدم سجده كنيد، چون مى فهماند هنوز حضور قلبى ملائكه و آن پندارشان زايل نشده بود. بعضى از روايات نيز، به طوری كه خواهيد ديد، بر اين وجه دلالت دارد.
<span id='link226'><span>
<span id='link226'><span>


۲۰٬۳۲۲

ویرایش