۲۰٬۳۲۲
ویرایش
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
<span id='link221'><span> | <span id='link221'><span> | ||
==مقصود از | ==مقصود از «أسماء» در روايات == | ||
و نيز در همان | و نيز در همان تفسير، از ابى العباس، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه گفت: از آن جناب، از آيه: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسمَاءَ كُلَّهَا» الخ پرسيدم، كه آن اسماء چه بوده؟ | ||
فرمود: اسامى دواها و گياهان و درختان و كوه هاى زمين بود. | |||
و در كتاب | و نيز در همان تفسير، از داود بن سرحان عطار روايت كرده كه گفت: نزد امام صادق «عليه السلام» بودم، دستور داد سفره آوردند و ما غذا خورديم. سپس دستور داد طشت و دستسنان (لگن يا حوله) را آوردند. | ||
عرضه داشتم: فدايت شوم، منظور از اسماء در آيه: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسمَاء» الخ چيست؟ آيا همين طشت و دست سنان نيز از آن اسماء است؟ حضرت فرمود: درّه ها و تنگه ها و بيابان ها از آن است، و با دست خود، به پستی ها و بلندی ها اشاره كرد. | |||
و در كتاب معانى، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: | |||
خداى عزوجل، اسامى حجت هاى خود، همگى را به آدم بياموخت. آنگاه آنان را كه در آن روز ارواحى بودند، بر ملائكه عرضه كرد و به ملائكه فرمود: مرا از اسامى اين حجت ها خبر دهيد، اگر راست می گویيد، كه به خاطر تسبيح و تقديس تان، از آدم به خلافت در زمين سزاوارتر هستيد. | |||
ملائكه گفتند: «سُبحَانَكَ لَا عِلمَ لَنَا إلّا مَا عَلَّمتَنَا إنَّكَ أنتَ العَلِيمُ الحَكِيمُ: منزهى تو، ما جز آنچه تو به ما تعليم كرده اى، علمى نداريم، كه تنها تویى داناى حكيم». آنگاه خدای تعالى به آدم فرمود: اى آدم «أنبِئهُم بِأسمَائِهِم»، تو ملائكه را به اسماء آنان خبر ده. «فَلَمَّا أنبَئَهُم بِأسمَائِهِم»، پس همين كه آدم ملائكه را از اسماء آنان خبر داد، ملائكه به منزلت عظيمى كه حجت هاى خدا نزد خدا دارند، پى بردند و فهميدند كه آنان سزاوارترند به خلافت تا ايشان، و آن حجت هايند كه می توانند جانشين خدا در زمين، و حجت هاى او بر خلق باشند. | |||
آنگاه حجت ها را از نظر ملائكه پنهان كرد، و ايشان را وادار كرد كه تا با ولايت و محبت آن حجت ها، وى را عبادت كنند و به ايشان فرمود: «ألَم أقُل لَكُم إنِّى أعلَمُ غَيبَ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ وَ أعلَمُ مَا تُبدُونَ وَ مَا كُنتُم تَكتُمُونَ»؟ | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۸۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۸۵ </center> | ||
مؤلف: خواننده عزيز با مراجعه به | مؤلف: خواننده عزيز با مراجعه به بيانی كه گذشت، متوجه می شود كه اين روايات چه معنا می دهد، و اين كه ميان اين ها و روايات قبل از اين ها منافاتى نيست. چون در گذشته، گذشت كه آيه «وَ إن مِن شَئٍ إلّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ» الخ، اين معنا را دست می دهد كه: هيچ چيز نيست مگر آن كه در خزينه هاى غيب وجود دارد، و آنچه الآن در دسترس ما هست، با نزول از آن جا به اين صورت در آمده اند، و هر اسمى كه در مقابل معنا و مسمّائى از اين مسمّيات اسم هست، براى همين مسمّا در خزائن غيب نيز هست. | ||
در نتيجه هيچ فرقى نيست بين | در نتيجه هيچ فرقى نيست بين اين كه گفته شود: «خدا، آنچه در خزائن غيب هست، يعنى غيب آسمان ها و زمين را به آدم تعليم داد»، و بين اين كه گفته شود: «خداوند اسم همه چيز را كه باز غيب آسمان ها و زمين است، به آدم بياموخت». چون روشن است كه نتيجه هر دو، يكى است. | ||
<span id='link222'><span> | <span id='link222'><span> | ||
و مناسب اين مقام | و مناسب اين مقام آن است كه يك عده از اخبار طينت را كه مؤيد بيان ماست، در اين جا بياوريم، و لذا ما حديثى را كه مرحوم مجلسى، در بحار آورده، در اينجا نقل مى كنيم. | ||
وى، از جابر بن عبداللّه روايت مى كند كه گفت: به رسول خدا «ص» عرضه داشتم: اولين چيزی كه خدا خلق كرد، چه بود؟ | |||
فرمود: اى جابر! نور پيغمبرت بود، كه خدا اول آن را آفريد، و سپس از او، هر چيز ديگرى را خلق كرد. آنگاه آن را در پيش روى خود در مقام قربش نگه داشت، و خدا می داند چه مدت نگه داشت. آنگاه آن نور را چند قسم كرد، عرش را از يك قسم آن، و كرسى را از يك قسمش، و حاملان عرش و سكنه كرسى را از يك قسمش بيافريد، و قسم چهارم را در مقام حب آن مقدار كه خود می داند، نگه داشت، و سپس همان را چند قسم كرد. قلم را از قسمى، و لوح را از قسمى، و بهشت را از قسمى ديگرش بيافريد، و قسم چهارم را آن قدر كه خود می داند، در مقام خوف نگه داشت. | |||
باز همان را اجزایى كرد، و ملائكه را از جزئى، و آفتاب را از جزئى، و ماه را از جزئى بيافريد، و قسم چهارم را آن قدر كه خود می داند، در مقام رجاء نگه داشت، و سپس همان را اجزائى كرد. عقل را از جزئى، و علم و حلم را از جزئى، و عصمت و توفيق را از جزئى بيافريد، و باز قسم چهارمش را، آن قدر كه خود می داند، در مقام حياء نگه داشت. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۸۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۸۶ </center> | ||
و سپس با ديد هيبت | و سپس با ديد هيبت به آن قسم از نور من كه باقى مانده بود، نظر افكند، و آن نور شروع كرد به نور باريدن، و در نتيجه صد و بيست و چهار هزار قطره نور از او جدا شد، كه خدا از هر قطره اى، روح پيغمبرى و رسولى را بيافريد. و سپس آن ارواح شروع كردند به دم زدن، و خدا از دم آن ها، ارواح اولياء، و شهداء و صالحين را بيافريد. | ||
مؤلف: اخبار در اين معانى بسيار زياد است و خواننده گرامى، اگر با نظر دقت و تأمل در آن ها بنگرد، خواهد ديد كه همه شواهدى هستند بر بيان گذشته ما، و إن شاء اللّه، به زودى بحثى در پيرامون بعضى از آن ها خواهد آمد. | |||
تنها چيزی كه اکنون در اين جا لازم است سفارش كنم، اين است كه زنهار، وقتى به اين اخبار بر می خورى، بايد در نظر داشته باشى كه به آثارى از معادن علم و منابع حكمت بر خورده اى. فورى مگو كه اين ها از جعليات صوفى مآبان، اوهام خرافه پرستان است. | |||
براى اين كه براى عالَم خلقت، اسرارى است، كه اينك مى بينيم طبقاتى از اقوام مختلف انسانى، هنوز هم كه هنوز است، لحظه اى از جستجو و بحث پيرامون اسرار خلقت نمى آسايند، همچنان كه از روز نخست كه بشر در زمين منتشر گرديد، هر مجهولى كه برايش كشف شد، پى به مجهول هاى بسيارى ديگر برد، با اين كه همه بحث ها كه تاكنون پیگيرى شده، در چارديوارى عالَم طبيعت بوده، كه پست ترين و تنگ ترين عوالم است. اين كجا و عالم ماوراى طبيعت كجا، كه عوالم نور و وسعت است؟ | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۸۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۸۷ </center> | ||
<span id='link223'><span> | <span id='link223'><span> |
ویرایش