۲۰٬۴۲۸
ویرایش
خط ۱۱۹: | خط ۱۱۹: | ||
و علتش اين است كه: مرادشان از «إحياء»، آن احيايى بوده كه باعث پيدا شدن يقين به معاد گشته، و آن عبارت است از إحياى در برزخ، و إحياى در قيامت. و اما زندگى دنيا، هرچند كه آن هم إحياء است، وليكن به خودى خود، باعث پيدا شدن يقين به معاد نيست. به شهادت اين كه كفار تا چندى كه در دنيا بودند، نسبت به معاد در شك و ترديد بودند. | و علتش اين است كه: مرادشان از «إحياء»، آن احيايى بوده كه باعث پيدا شدن يقين به معاد گشته، و آن عبارت است از إحياى در برزخ، و إحياى در قيامت. و اما زندگى دنيا، هرچند كه آن هم إحياء است، وليكن به خودى خود، باعث پيدا شدن يقين به معاد نيست. به شهادت اين كه كفار تا چندى كه در دنيا بودند، نسبت به معاد در شك و ترديد بودند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۷۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۷۶ </center> | ||
با اين بيان، فساد آن اعتراضى كه به اين بحث شده، روشن مى گردد كه: اگر مراد از دو إحياء، إحياء در برزخ و إحياى در قيامت باشد، بايد مى گفتند: | با اين بيان، فساد آن اعتراضى كه به اين بحث شده، روشن مى گردد كه: اگر مراد از دو إحياء، إحياء در برزخ و إحياى در قيامت باشد، بايد مى گفتند: «أمَتّنَا اثنَتَينِ وَ أحيَيتَنَا ثَلاثاً». چون منظور شمردن مرگ ها و زندگی هايى است كه بر آنان گذشته، و آن عبارت است از دو إماته و سه إحياء. | ||
وجه فسادش، همان است كه گفتيم: منظور تنها شمردن مطلق إماته ها و إحياهايى كه بر آنان گذشته، نبوده، بلكه آن إماته و إحيايى منظور بوده كه در حصول يقين براى آنان دخالت داشته، و إحياى در دنيا، چنين دخالتى نداشته. | وجه فسادش، همان است كه گفتيم: منظور تنها شمردن مطلق إماته ها و إحياهايى كه بر آنان گذشته، نبوده، بلكه آن إماته و إحيايى منظور بوده كه در حصول يقين براى آنان دخالت داشته، و إحياى در دنيا، چنين دخالتى نداشته. | ||
خط ۱۳۷: | خط ۱۳۷: | ||
اشكالى كه بر اين تفسير وارد است، همان اشكالى است كه بر دو وجه قبلى وارد بود، علاوه بر اشكالى كه ديگران بر آن كرده اند و آن، اين است كه: نام بردن إماتۀ دوّمى، يعنى إماتۀ در قبر، دليل بر اين است كه تقسيم مورد نظر آيه بوده و مراد تعدّد شخصى است، نه نوعى. | اشكالى كه بر اين تفسير وارد است، همان اشكالى است كه بر دو وجه قبلى وارد بود، علاوه بر اشكالى كه ديگران بر آن كرده اند و آن، اين است كه: نام بردن إماتۀ دوّمى، يعنى إماتۀ در قبر، دليل بر اين است كه تقسيم مورد نظر آيه بوده و مراد تعدّد شخصى است، نه نوعى. | ||
بعضى ديگر گفته اند: مراد إحياى نفوس در عالَم | بعضى ديگر گفته اند: مراد إحياى نفوس در عالَم «ذَر» و سپس إماته در آن عالَم، و آنگاه إحياى آن ها در دنيا، و سپس إماتۀ آن ها در دنيا و در آخر، إحياى آن ها در بعث است. اشكال اين توجيه هم، همان اشكال هاى سابق است. | ||
بعضى ديگر گفته اند: منظور از تثنيه آوردن دو كلمه «إحياء» و «إماته»، به منظور تأكيد است، همچنان كه در آيه «ثُمّ ارجِعِ البَصَرَ كَرّتَين»، منظور تأكيد است، و گرنه معناى آيه اين است كه: خدايا، تو ما را ميراندى، ميراندنى بعد از ميراندن، و إحياء كردى، إحيايى بعد از إحياء. | بعضى ديگر گفته اند: منظور از تثنيه آوردن دو كلمه «إحياء» و «إماته»، به منظور تأكيد است، همچنان كه در آيه «ثُمّ ارجِعِ البَصَرَ كَرّتَين»، منظور تأكيد است، و گرنه معناى آيه اين است كه: خدايا، تو ما را ميراندى، ميراندنى بعد از ميراندن، و إحياء كردى، إحيايى بعد از إحياء. | ||
خط ۱۴۷: | خط ۱۴۷: | ||
«'''ذَلِكُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِىَ اللَّهُ وَحْدَهُ كفَرْتُمْ وَ إِن يُشرَك بِهِ تُؤْمِنُوا ...'''»: | «'''ذَلِكُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِىَ اللَّهُ وَحْدَهُ كفَرْتُمْ وَ إِن يُشرَك بِهِ تُؤْمِنُوا ...'''»: | ||
خطاب در «ذَلِكُم» به كفار است و موطن اين خطاب، روز قيامت است. و احتمال هم دارد كه | خطاب در «ذَلِكُم» به كفار است و موطن اين خطاب، روز قيامت است. و احتمال هم دارد كه موطنش، همين دنيا باشد و منظور اين باشد كه با اين خطاب، ايشان را از شرك ورزيدن نهى كند و باز بدارد. | ||
و «ذَلِكُم»، اشاره به حالت شدت و سخت كفار است. و جمله «وَ إن يُشرَك بِه»، دلالت بر دوام و استمرار دارد. و سياق كلام، براى بيان دشمنى كفار با حق و با دين توحيد است. چون كفار چنين بوده و هستند كه به هر چيزى و هر دعوتى كه بويى از توحيد در آن باشد، كفر مى ورزند، و هر عقيده اى را كه نشانه اى از شرك در آن باشد، مى پذيرند. در نتيجه، وضعشان چنين است كه براى خدا هيچ حقى و حرمتى قايل نبوده، و جانب حق سبحان را به هيچ وجه رعايت نمى كنند. خداى سبحان هم، رحمت خود را بر آنان حرام كرده، در احكام خود هيچ رعايتى از جانب آنان نمى كند. | و «ذَلِكُم»، اشاره به حالت شدت و سخت كفار است. و جمله «وَ إن يُشرَك بِه»، دلالت بر دوام و استمرار دارد. و سياق كلام، براى بيان دشمنى كفار با حق و با دين توحيد است. چون كفار چنين بوده و هستند كه به هر چيزى و هر دعوتى كه بويى از توحيد در آن باشد، كفر مى ورزند، و هر عقيده اى را كه نشانه اى از شرك در آن باشد، مى پذيرند. در نتيجه، وضعشان چنين است كه براى خدا هيچ حقى و حرمتى قايل نبوده، و جانب حق سبحان را به هيچ وجه رعايت نمى كنند. خداى سبحان هم، رحمت خود را بر آنان حرام كرده، در احكام خود هيچ رعايتى از جانب آنان نمى كند. |
ویرایش