۲۰٬۴۲۸
ویرایش
خط ۱۱۰: | خط ۱۱۰: | ||
<span id='link307'><span> | <span id='link307'><span> | ||
== | ==وجوه مختلف در معنای دو «إماته» و دو «إحياء» در سخن كفّار، در جهنم== | ||
و مراد از | و مراد از اين كه گفتند: «أمَتّنَا اثنَتَينِ وَ أحيَيتَنَا اثنَتَين: دو بار ما را ميراندى و دو بار زنده كردى» - به طورى كه بعضى گفته اند - ميراندن در آخرين روز زندگى دنيا و زنده كردن در برزخ است، و سپس ميراندن از برزخ، و زنده كردن در قيامت براى حساب است. | ||
پس آيه شريفه كه سخن از دو ميراندن و دو زنده كردن دارد، اشاره به ميراندن بعد از زندگى دنيا و ميراندن بعد از زندگى در برزخ، و احياى در برزخ، و احياى در قيامت مى كند. چون اگر زندگى در برزخ نبود، ديگر ميراندن دوّمى تصور صحيحى نداشت. چون هم ميراندن بايد بعد از زندگى باشد و هم احيا بايد بعد از مُردن، و هر يك از اين دو، بايد مسبوق به خلافش باشد و گرنه «إماته» و «إحياء» نمى شود. | |||
و علتش اين است كه : مرادشان از | در نتيجه، زندگى داراى سه مرحله مى شود: يكى زندگى در دنيا. دوم در برزخ. سوم در قيامت. و كفار در اين كلام خود، متعرض حيات دنيوى نشده اند، و گرنه مى بايستى گفته باشند: «وَ أحيَيتَنَا ثَلاثاً: و ما را سه زندگى دادى»؛ با اين كه زندگى دنيا هم إحيا بود. براى اين كه اين زندگى هم بعد از مرگ، يعنى بعد از دورانى واقع شده، كه هنوز روح در بدن دميده نشده. | ||
و علتش اين است كه: مرادشان از «إحياء»، آن احيايى بوده كه باعث پيدا شدن يقين به معاد گشته، و آن عبارت است از إحياى در برزخ، و إحياى در قيامت. و اما زندگى دنيا، هرچند كه آن هم إحياء است، وليكن به خودى خود، باعث پيدا شدن يقين به معاد نيست. به شهادت اين كه كفار تا چندى كه در دنيا بودند، نسبت به معاد در شك و ترديد بودند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۷۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۷۶ </center> | ||
با اين | با اين بيان، فساد آن اعتراضى كه به اين بحث شده، روشن مى گردد كه: اگر مراد از دو إحياء، إحياء در برزخ و إحياى در قيامت باشد، بايد مى گفتند: «أمَتنَا اثنَتَينِ وَ أحيَيتَنَا ثَلاثاً». چون منظور شمردن مرگ ها و زندگی هايى است كه بر آنان گذشته، و آن عبارت است از دو إماته و سه إحياء. | ||
وجه | وجه فسادش، همان است كه گفتيم: منظور تنها شمردن مطلق إماته ها و إحياهايى كه بر آنان گذشته، نبوده، بلكه آن إماته و إحيايى منظور بوده كه در حصول يقين براى آنان دخالت داشته، و إحياى در دنيا، چنين دخالتى نداشته. | ||
بعضى از | بعضى از مفسران گفته اند: مراد از «إماتۀ اوّلى»، حالت نطفگى انسان است. آن وقتى كه هنوز روح در آن دميده نشده. و مراد از «إحياء اوّلى»، حالت آدمى بعد از دميده شدن روح در كالبد است. و مراد از «إماتۀ دوّم»، إماتۀ در دنيا و قبض روح است. و مراد از «إحياى دوّم»، إحياء براى روز قيامت و حساب است. و آيه شريفه درست همان را مى گويد كه آيه شريفه: «كَيفَ تَكفُرُونَ بِاللّهِ وَ كُنتُم أموَاتاً فَأحيَاكُم ثُمّ يُمِيتُكُم ثُمّ يُحيِيكُم»، در مقام بيان آن است. | ||
گويندگان اين توجيه و | گويندگان اين توجيه و تفسير، وقتى احساس كردند كه كلمۀ إماته بر حالت نطفگى آدمى، يعنى حالت قبل از دميده شدن روح در آن، صدق نمى كند، چون إماته وقتى صادق است كه قبلا حياتى باشد، لذا در مقام رفع و رجوع اين اشكال بر آمده اند و به نيرنگ هاى عجيب و غريب متوسل شده اند، كه اگر از خوانندگان، كسى بخواهد به آن ها واقف شود، بايد به تفسير «كشّاف» و شرح هاى آن مراجعه كند. | ||
علاوه بر | علاوه بر اين، خواننده عزيز متوجه شد كه نام بردن إماته ها و إحياهايى كه بر آنان گذشته، همه و همه، براى اشاره به اسباب حصول يقين ايشان به مسأله معاد است و زندگى دنيا و مرگ قبل از آن زندگى، هيچ اثرى در پيدا شدن يقين به معاد ندارد. | ||
بعضى ديگر گفته اند: حيات | بعضى ديگر گفته اند: حيات اوّلى، زندگى دنيا و دوّمى، زنده شدن در قبر است. و موت اوّلى، مرگ در دنيا و موت دوّمى، مُردن در قبر است. و آيه شريفه، اصلا متعرض زندگى در قيامت نيست. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۷۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۷۷ </center> | ||
اشكالى كه بر اين تفسير و توجيه وارد | اشكالى كه بر اين تفسير و توجيه وارد است، اين است كه گفتيم: زندگى دنيا اصلا مورد نظر نيست، و وجهى ندارد كه نام آن را ببرند. به خلاف زندگى در قيامت، كه در حصول يقين، كمال تأثير را دارد. | ||
بعضى ديگر گفته اند: مراد از إحياء»، إحياى در بعث و إحياى قبل از بعث است، و إحياى بعث هم، دو قسم است: يكى إحياى در قبر و يكى هم در خود قيامت. چيزى كه هست، آيه شريفه متعرض اين تقسيم نشده، ولى شامل هر دو قسم آن مى شود. در نتيجه، شامل سه قسم إحياء و دو إماته مى گردد. | |||
اشكالى كه بر اين تفسير وارد است، همان اشكالى است كه بر دو وجه قبلى وارد بود، علاوه بر اشكالى كه ديگران بر آن كرده اند و آن، اين است كه: نام بردن إماتۀ دوّمى، يعنى إماتۀ در قبر، دليل بر اين است كه تقسيم مورد نظر آيه بوده و مراد تعدّد شخصى است، نه نوعى. | |||
بعضى ديگر گفته اند: مراد إحياى نفوس در عالَم ذَر و سپس إماته در آن عالَم و آنگاه إحياى آن ها در دنيا، و سپس إماتۀ آن ها در دنيا و در آخر، إحياى آن ها در بعث است. اشكال اين توجيه هم، همان اشكال هاى سابق است. | |||
بعضى ديگر گفته اند: منظور از تثنيه آوردن دو كلمه «إحياء» و «إماته»، به منظور تأكيد است، همچنان كه در آيه «ثُمّ ارجِعِ البَصَرَ كَرّتَين»، منظور تأكيد است، و گرنه معناى آيه اين است كه: خدايا، تو ما را ميراندى، ميراندنى بعد از ميراندن، و إحياء كردى، إحيايى بعد از إحياء. | |||
بعضى ديگر گفته اند: منظور از تثنيه آوردن دو كلمه | |||
مفسران بر اين توجيه اشكال كرده اند كه: اين حرف وقتى صحيح است كه خود كلمۀ «إماته» و «إحياء» را تثنيه آورده باشد و گفته باشد: «أمَتّنَا أمَاتَتَينِ وَ أحيَيتَنَا إحيَائَين»، و يا «كَرّتَين»، ولى اين طور نگفته، بلكه خود عدد را دو تا آورده و گفته: «أمَتّنَا اثنَتَين: دو بار ميراندى»، و با اين حال، ديگر جايى براى احتمال تأكيد نيست. نظير جملۀ «إلَهَينِ اثنَينِ: دو خدا». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۷۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۷۸ </center> | ||
«'''فَهَل إلى خُرُوجٍ مِن سَبِيل'''» - اين جمله، دعا و درخواست است، به صورت استفهام و پرسش. و اگر دو كلمه «خُرُوج» را بدون الف و لام آورد، براى اشاره به اين معنا است كه مى خواهيم ما از دوزخ خارج بشويم، به هر طريق و هر قسم خروج كه باشد، راضى هستيم و اين، خود دلالت دارد بر نهايت درجۀ فشار و ناراحتى. اما هيچ راهى به سوى خروج ندارند. چون روز قيامت، روزى است كه تمامى درها به روى كفار بسته مى شود، و تمامى سبب ها از كار مى افتد، و ديگر سببى نمى ماند، كه اميد آن رود كه اثر كند و ايشان را از عذاب خلاص سازد. | |||
«'''ذَلِكُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِىَ اللَّهُ وَحْدَهُ كفَرْتُمْ وَ إِن يُشرَك بِهِ تُؤْمِنُوا ...'''»: | «'''ذَلِكُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِىَ اللَّهُ وَحْدَهُ كفَرْتُمْ وَ إِن يُشرَك بِهِ تُؤْمِنُوا ...'''»: | ||
خطاب در | خطاب در «ذَلِكُم» به كفار است و موطن اين خطاب، روز قيامت است. و احتمال هم دارد كه موطنش همين دنيا باشد و منظور اين باشد كه با اين خطاب، ايشان را از شرك ورزيدن نهى كند و باز بدارد. | ||
و | و «ذَلِكُم»، اشاره به حالت شدت و سخت كفار است. و جمله «وَ إن يُشرَك بِه»، دلالت بر دوام و استمرار دارد. و سياق كلام، براى بيان دشمنى كفار با حق و با دين توحيد است. چون كفار چنين بوده و هستند كه به هر چيزى و هر دعوتى كه بويى از توحيد در آن باشد، كفر مى ورزند، و هر عقيده اى را كه نشانه اى از شرك در آن باشد، مى پذيرند. در نتيجه، وضعشان چنين است كه براى خدا هيچ حقى و حرمتى قايل نبوده، و جانب حق سبحان را به هيچ وجه رعايت نمى كنند. خداى سبحان هم، رحمت خود را بر آنان حرام كرده، در احكام خود هيچ رعايتى از جانب آنان نمى كند. | ||
و با اين معنايى كه براى آيه | و با اين معنايى كه براى آيه كرديم، جملۀ «فَالحُكمُ لِلهِ العَلِىّ الكَبِير»، به خوبى به اول آيه متصل مى شود. آن وقت نتيجه اين اتصال، اين مى شود كه گويا خواسته است بفرمايد: وقتى شما يكباره از خدا بريديد و به هر چيزى كه او اراده مى كند، شما كفر مى ورزيد، و به هر چيزى كه او دوست نمى دارد، ايمان مى آوريد، جز اين نبايد توقع داشته باشيد كه او هم از شما ببرد، و از هر حكمى درباره شما مى كند، هيچ گونه رعايتى نسبت به حال شما نكند. | ||
و | و بنابراين، آيه شريفه مورد بحث، همان مطلبى را افاده مى كند كه آيه شريفۀ «نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُم»، آن را بيان مى كند. و جمله «فَالحُكمُ لِله العَلِىّ الكَبِير»، هرچند فى نفسه عموميت دارد، وليكن از نظر سياق خاص است، و مى خواهد كفار را تهديد كند و به همين منظور، براى تأكيد اين تهديد، آيه را با دو نام مقدس «عَلِىّ» و «كَبِير»، ختم مى فرمايد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۷۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۷۹ </center> | ||
<span id='link308'><span> | <span id='link308'><span> |
ویرایش