۲۰٬۴۲۸
ویرایش
خط ۱۳۵: | خط ۱۳۵: | ||
==پيامبر اکرم«ص»، هم رحمت برای عالمیان است، و هم رحمت برای مؤمنان== | ==پيامبر اکرم«ص»، هم رحمت برای عالمیان است، و هم رحمت برای مؤمنان== | ||
در اين جا | در اين جا سؤالى باقى مى ماند، و آن، اين كه: | ||
جواب اين سؤال اين است كه مقصود از | چرا در آيه مورد بحث، رسول خدا «صلى الله عليه و آله» را تنها رحمت آن كسانى معرفى كرده كه ايمان دارند، ولى در آيه: «وَ مَا أرسَلنَاكَ إلّا رَحمَةً لِلعَالَمِين»، او را رحمت براى همه مردم معرفى كرده؟ | ||
جواب اين سؤال اين است كه: | |||
مقصود از «رحمت» در اين دو آيه مختلف است. زيرا رحمت در آيه مورد بحث، رحمت فعلى است، ولى رحمت در آيه سوره «انبياء»، رحمت شأنى است. به اين معنا كه در آيه مورد بحث مى فرمايد: «مؤمنان از رحمت وجود تو برخوردارند»، و در آن آيه مى فرمايد: «عالَميان مى توانند از رحمت وجود تو برخوردار شوند»، و ميان اين دو تعبير هم، منافاتى نيست. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۲۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۲۵ </center> | ||
و به عبارتى | و به عبارتى ديگر: | ||
رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، هم رحمت است براى كسى كه حقيقتا به وى ايمان آورده، چون خداوند به وسيله آن جناب، او را از گرداب ضلالت نجات داده و عاقبت او را به كرامت و سعادت ختم كرده است. و هم رحمت است براى عموم مردم، چه آن كه ايمان آورده و چه آن كه كفر ورزيده، چه آن كه در عصر آن حضرت بوده و چه آن كه بعدا آمده، زيرا خداى تعالى، آن حضرت را به كيش و ملتى بيضاء و سنّتى طيّبه مبعوث كرده، كه عموم بشر را از مسير منحرفش به سوى راه مستقيم و از طريق شقاوت و هلاكت به شاهراه هدايت و نجات برگرداند و با مشعل تابناك خود، راه مستقيم فطرت الهى را روشن نمايد. | |||
چيزى كه | چيزى كه هست، افراد مجتمع بشرى، وضعشان در برابر اين شمع فروزان، مختلف است: عده اى خود را به آن راه انداخته و پيش مى روند و رستگار مى گردند. جمعى از راه هلاكت خود را كنار كشيده، وليكن هنوز به راه راست نيفتاده اند و گروهى تصميم دارند خود را از راه هلاكت كنار بكشند و در راه مستقيم فطرت حركت كنند، وليكن هنوز قدمى برنداشته اند. | ||
اين وضع جوامع بشرى است بعد از طلوع آفتاب اسلام و انتشار اشعه معارف آن در ميان | اين وضع جوامع بشرى است بعد از طلوع آفتاب اسلام و انتشار اشعه معارف آن در ميان مردم، و رسيدن نداى آن به گوش هر شنونده و تأثيرش در همه سنّت هاى اجتماعى، كه در يك اجتماع اثر بيشترى مى گذارد و در اجتماع ديگر اثر كمترى، و اين معنا جاى هيچ ترديد نيست. و اين وجه، يا وجهى است نزديك به وجه قبلى و يا در حقيقت، برگشتش به همان است. | ||
«''' | «'''يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيرْضُوكُمْ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ إِن كانُوا مُؤْمِنِينَ'''»: | ||
در مجمع البيان گفته است : فرق ميان | در مجمع البيان گفته است: فرق ميان كلمۀ «أحقّ» و كلمه «أصلح»، اين است كه اولى، هم در مواردى استعمال مى شود كه پاى فعل در ميان باشد و هم در مواردى كه پاى فعل در ميان نباشد. مانند اين كه مى گوييم: «فلانى أحق و سزاوارتر به اين مال است»، ولى «أصلح»، جز در مواردى كه پاى فعل در ميان باشد، استعمال نمى شود. | ||
و | و خلاصه، كلمه «أصلح» از صفات فعل است. بنابراين، مى توان گفت: «خدا احق است به اين كه اطاعت شود»، ولى نمى توان گفت: «خدا اصلح است به اين كه اطاعت شود». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۲۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۲۶ </center> | ||
و علت اصلى اين | و علت اصلى اين حرف، اين است كه مادۀ «صلح»، معناى استعداد و آمادگى را در بر دارد و كلمۀ «حق»، متضمن معناى ثبوت و لزوم است، و خداى سبحان، هيچ وقت متصف به استعداد و قابليت نمى شود، زيرا اتّصاف به اين معنا، مستلزم آن است كه چيز ديگرى در خداى تعالى اثر بگذارد و او از تأثير آن متأثر شود، (و هيچ علتى مافوق خدا نيست تا در او اثر بگذارد). | ||
خداى | خداى تعالى، در اين آيه خطابى را كه قبلا به پيغمبرش داشت، به مؤمنان برگردانيده، و به اصطلاح التفات به كار برده، و گويا وجه اين التفات، اين است كه: اشاره كند به آن حكمى كه در جملۀ «وَ اللهُ وَ رَسُولُهُ أحَقُّ أن يُرضُوهُ إن كَانُوا مُؤمِنِين» بود، و آن، اين بود كه بر هر مؤمنى واجب است كه رضاى خدا و پيغمبرش را به دست بياورد، و در مقام سرپيچى و نافرمانى خدا و رسول برنيايد كه در اين عمل، نكبتى بزرگ و دوزخى جاودانه است. | ||
در | در جملۀ «أحَقُّ أن يُرضُوهُ»، نكته اى نهفته است كه ادب قرآن را نسبت به توحيد مى رساند، و آن، اين است كه: ضمير را مفرد آورد و فرمود: «خدا و رسول سزاوارترند به اين كه آن ها، او را راضى كنند»، و نفرمود «آن ها، آن دو را راضى كنند». براى اين كه مقام خداى تعالى و وحدانيت او را حفظ نموده، احدى را قرين و هم سنگ او نخواند. | ||
چون آنچه كه از | چون آنچه كه از اين گونه حقوق و همچنين از اين قبيل اوصاف هست كه هم بر خدا اطلاق دارد و هم بر خلق او، در خداى تعالى، ذاتى و لِنَفسِه است و در غير او، غيرى و به تبع غير و يا بالعرض است ، مانند صفات واجب التعظيم و واجب الارضاء بودن. | ||
و اما غير خداى | و اما غير خداى تعالى، هر كس كه اين صفات بر او نيز اطلاق شود، اطلاق و اتّصافش، به تبع غير و عرضى و به وسيلۀ خداى تعالى است. مانند اتّصاف به علم و حيات و زنده كردن مُردگان و ميراندن زندگان و امثال آن. | ||
نظير اين ادب در قرآن | نظير اين ادب در قرآن كريم، در موارد بسيارى، نسبت به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» رعايت شده كه با اين كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» با افراد امت در يك عملى شركت دارد، با این حال، اسم آن جناب را جداگانه ذكر كرده. مانند آيه: «يَومَ لَا يُخزِى اللهُ النَّبِىَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا: روزى كه خدا پيغمبر و مؤمنان را بيچاره نمى كند». و آيه: «فَأنزَلَ اللهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى المُؤمِنِين: پس خدا سكينت خود را بر پيغمبر و بر مؤمنان نازل كرد». و آيه: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إلَيهِ مِن رَبِّهِ وَ المُؤمِنُون: ايمان آورد رسول به آنچه كه به وى نازل شد، و مؤمنان نيز»، و آياتى ديگر. | ||
«'''أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَن | «'''أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَن يُحَادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ ...'''»: | ||
در مجمع البيان مى فرمايد: | در مجمع البيان مى فرمايد: كلمۀ «مُحَادّة»، به معناى تجاوز با مخالفت است و اين كلمه و كلمات: «مُخَالفه»، «مُجَانَبه» و «مُعَادَاة»، به يك معنا هستند، و اصل آن، منع كردن و خوددارى نمودن است. و معناى ديگر آن شدت غضب است، به حدّى كه عقل و تدبير آدمى را از بين ببرد. و نيز گفته است: كلمۀ «خِزى»، به معناى خوارى و هر پستى ديگرى است كه آدمى از آن شرم داشته باشد. | ||
استفهامى كه در آيه | استفهامى كه در آيه است، استفهام تعجبى است، و سياق آيه، براى بيان اين جهت است كه خدا و رسولش سزاوارترند به اين كه مردم خوشنود و راضی شان كنند. | ||
خلاصه اش اين كه : مردم خوب مى دانند كه دشمنى با خدا و رسول و مخالفت و به خشم آوردن خدا و | خلاصه اش اين كه: مردم خوب مى دانند كه دشمنى با خدا و رسول و مخالفت و به خشم آوردن خدا و پيغمبرش، مايه خلود در آتش است، و وقتى به خشم آوردن خدا و رسولش حرام باشد، پس راضى كردن او و همچنين پيغمبرش، بر هر كسى كه به خدا و رسولش ايمان داشته باشد، واجب خواهد بود. | ||
ویرایش