گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۸: خط ۲۸:


==احتياج دوم براى توحيد خداوند، با استناد به مساءله ابداء و اعاده خلق ==
==احتياج دوم براى توحيد خداوند، با استناد به مساءله ابداء و اعاده خلق ==
«'''قُلْ هَلْ مِن شرَكائكم مَّن يَبْدَؤُا الخَْلْقَ ثمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الخَْلْقَ ثمَّ يُعِيدُهُ ...'''»:
«'''قُلْ هَلْ مِن شُرَكائكم مَّن يَبْدَؤُا الخَْلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الخَْلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ...'''»:


در اين آيه حجتى ديگر به رسول گرامى خود تلقين مى كند تا عليه مشركين اقامه نمايد، حجتى از جهت مبدأ و معاد، مى فرمايد: آن كسى كه مبدأ هر موجودى است و معاد و برگشت هر موجودى نيز به سوى او است استحقاق آن را دارد كه عبادت شود تا آدمى در روز معاد و روز لقاء او از عذاب اليمش ايمن گشته ، به ثواب عظيم او نائل گردد.
در اين آيه، حجتى ديگر به رسول گرامى خود تلقين مى كند تا عليه مشركان اقامه نمايد. حجتى از جهت مبدأ و معاد، مى فرمايد: آن كسى كه مبدأ هر موجودى است و معاد و برگشت هر موجودى نيز به سوى اوست، استحقاق آن را دارد كه عبادت شود، تا آدمى در روز معاد و روز لقاء او، از عذاب اليمش ايمن گشته، به ثواب عظيم او نائل گردد.


و چون مشركين - يعنى همانهائى كه در اين حجت خطاب به آنها بوده است - قائل به معاد نبودند، لذا خداى تعالى پيامبرش را دستور داده كه خودش پاسخ از اين سؤ ال بدهد، و بگويد: «اللّه يبدؤ ا الخلق ثم يعيده فانى تؤفكون».
و چون مشركان - يعنى همان هایى كه در اين حجت خطاب به آن ها بوده است - قائل به معاد نبودند. لذا خداى تعالى، پيامبرش را دستور داده كه خودش پاسخ از اين سؤال بدهد و بگويد: «اللّهُ يَبدَؤُا الخَلقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأنّى تُؤفَكُونَ».


و اگر آيه شريفه در احتجاجش به مساءله ابداء و اعاده تكيه كرده ، اين اعتمادش اعتماد بر يك مقدمه مبهم و بيان ناشده نبوده ، چون خداى تعالى در موارد متعددى از كلامش كه شايد به ده مورد برسد از طرق مختلفى بر اين مقدمه احتجاج كرده . يك بار از طريق اينكه اگر بعد از اين عالم عالمى ديگر نباشد لازم مى آيد خلقت بشر در اين عالم لغو و بيهوده باشد و خداى تعالى كار بيهوده نمى كند. و يكبار از اين طريق كه اگر عالمى ديگر نباشد و خلق در آن عالم به جزاى اعمال خود نرسند ظلم لازم مى آيد، و چون خداى تعالى عادل است ، پس واجب است كه در عالمى ديگر كيفر و پاداش هر عملى را بدهد.
و اگر آيه شريفه در احتجاجش به مسأله ابداء و اعاده تكيه كرده، اين اعتمادش، اعتماد بر يك مقدمه مبهم و بيان ناشده نبوده، چون خداى تعالى در موارد متعددى از كلامش، كه شايد به ده مورد برسد، از طرق مختلفى بر اين مقدمه احتجاج كرده.  


و همچنين از طرفى ديگر، اصولا خداى تعالى در قرآن كريم هر گونه شك و ترديدى نسبت به معاد را نفى نموده ، و ثابت بودن آن را امرى مسلم دانسته است ، (و ديگر لازم نبود در هر احتجاجى دوباره ادله معاد را ذكر كند).
يك بار از طريق اين كه: اگر بعد از اين عالَم، عالمى ديگر نباشد، لازم مى آيد خلقت بشر در اين عالَم، لغو و بيهوده باشد و خداى تعالى، كار بيهوده نمى كند.  


و اين حجت بطورى كه در سابق اشاره كرديم حجتى است كه منطق عموم مؤ منين را بازگو مى كند، كه اگر خداى تعالى را عبادت مى كنند از ترس عقاب او و يا به اميد ثوابى است كه او برايشان مهيا كرده است .
و يك بار از اين طريق كه اگر عالَمى ديگر نباشد و خلق در آن عالَم، به جزاى اعمال خود نرسند، ظلم لازم مى آيد، و چون خداى تعالى عادل است، پس واجب است كه در عالَمى ديگر، كيفر و پاداش هر عملى را بدهد.
 
و همچنين از طرفى ديگر، اصولا خداى تعالى در قرآن كريم، هر گونه شك و ترديدى نسبت به معاد را نفى نموده، و ثابت بودن آن را امرى مسلّم دانسته است. (و ديگر لازم نبود در هر احتجاجى، دوباره ادله معاد را ذكر كند).
 
و اين حجت، به طورى كه در سابق اشاره كرديم، حجتى است كه منطق عموم مؤمنان را بازگو مى كند، كه اگر خداى تعالى را عبادت مى كنند، از ترس عقاب او و يا به اميد ثوابى است كه او برايشان مهيا كرده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۷۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۷۹ </center>
«'''قُلْ هَلْ مِن شرَكائكم مَّن يهْدِى إِلى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يهْدِى لِلْحَقِّ ...'''»:
«'''قُلْ هَلْ مِن شُرَكائكُم مَن يَهْدِى إِلى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ ...'''»:
 
جملۀ «يَهدِى إلَى الحَقّ»، و جملۀ «يَهدِى لِلحَقّ»، هر دو به يك معنا است. چون ماده «هُدَى» به هر دو قسم متعدى مى شود. يعنى هم با حرف «إلى» و هم با حرف لام. در چند جاى ديگر از قرآن كريم، با حرف «لام» متعدى شده، مانند آيه: «أوَ لَم يَهدِ لَهُم»، و آيه: «يَهدِى لِلَّتِى هِىَ أقوَم» و مواردى ديگر. پس اين كه بعضى از مفسران گفته اند: حرف «لام» در جمله مورد بحث براى تعليل آمده، سخن درستى نيست.


جمله «يهدى الى الحق» و جمله «يهدى للحق» هر دو به يك معنا است ، چون ماده هدى به هر دو قسم متعدى مى شود، يعنى هم با حرف «الى» و هم با حرف لام. در چند جاى ديگر از قرآن كريم با حرف لام متعدى شده ، مانند آيه «او لم يهد لهم» و آيه «يهدى للتى هى اقوم» و مواردى ديگر. پس ، اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: حرف «لام» در جمله مورد بحث براى تعليل آمده ، سخن درستى نيست.
خداى تعالى در اين آيه، سومين حجت را به رسول گرامى خود تلقين مى كند، و اين حجتى است عقلى، كه خواص و دانشمندان از مؤمنان به آن تكيه مى كنند.  


خداى تعالى در اين آيه سومين حجت را به رسول گرامى خود تلقين مى كند، و اين حجتى است عقلى كه خواص و دانشمندان از مؤمنين به آن تكيه مى كنند.
و توضيح آن اين است كه:


و توضيح آن اين است كه يكى از مرتكزات فطرى بشر كه عقل وى بدان حكم مى كند اين است كه انسان بايد حق را پيروى كند، حتى اگر احيانا در يكى از اعمالش از حق منحرف شود، و به خاطر غلط يا اشتباهى و يا هوى و هوسى غير حق را پيروى كند، در همان لحظه كه آن عمل غير حق را انجام مى دهد پيش خودش آن عمل را حق مى پندارد، چون امر بر او مشتبه شده است.  
يكى از مرتكزات فطرى بشر كه عقل وى بدان حكم مى كند، اين است كه انسان بايد حق را پيروى كند. حتى اگر احيانا در يكى از اعمالش از حق منحرف شود، و به خاطر غلط يا اشتباهى و يا هوا و هوسى، غير حق را پيروى كند، در همان لحظه كه آن عمل غيرحق را انجام مى دهد، پيش خودش آن عمل را حق مى پندارد، چون امر بر او مشتبه شده است.  


و به همين جهت است كه مى بينيم بعد از آنكه غبار و كوران هوى و هوسش فرو نشست اين طور اعتذار مى جويد كه من خيال مى كردم آن عمل حق است ، پس به حكم ارتكاز و فطرت و عقل بشر حق بطور مطلق و بدون هيچ قيدى و شرطى واجب الاتباع است ، و به همين دليل كسى هم كه انسان را به سوى حق راهنمائى مى كند نيز واجب الاتباع است ، به خاطر اينكه حق مى گويد و به سوى حق دعوت مى نمايد، و بايد چنين كسى را ترجيح داد به كسى كه ما را به سوى حق هدايت نمى كند، و يا به سوى غير حق مى خواند، زيرا پيروى كردن از هادى به سوى حق پيروى خود حق است ، همان حقى كه او ما را به سوى آن مى خواند، و وجوب پيروى او، امرى است ضرورى ، كه هيچ حاجتى به دليل ندارد.
و به همين جهت است كه مى بينيم بعد از آن كه غبار و كوران هوا و هوسش فرو نشست، اين طور اعتذار مى جويد كه من خيال مى كردم آن عمل حق است. پس به حكم ارتكاز و فطرت و عقل بشر، حق به طور مطلق و بدون هيچ قيدى و شرطى، واجب الاتباع است. و به همين دليل، كسى هم كه انسان را به سوى حق راهنمایى مى كند، نيز واجب الاتباع است. به خاطر اين كه حق مى گويد و به سوى حق دعوت مى نمايد، و بايد چنين كسى را ترجيح داد به كسى كه ما را به سوى حق هدايت نمى كند، و يا به سوى غير حق مى خواند. زيرا پيروى كردن از هادى به سوى حق، پيروى خود حق است. همان حقى كه او ما را به سوى آن مى خواند، و وجوب پيروى او، امرى است ضرورى، كه هيچ حاجتى به دليل ندارد.


در حجتى كه در آيه مورد بحث به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) تلقين شده تكيه بر اين مقدمه ضرورى و فطرى شده است ، لذا سخن را از اينجا آغاز مى كند كه مى پرسد: آيا شما مشركين در ميان شركاء خود هيچ شريك و معبودى سراغ داريد كه شما را به سوى حق هدايت كند؟  
در حجتى كه در آيه مورد بحث، به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» تلقين شده، تكيه بر اين مقدمه ضرورى و فطرى شده است. لذا سخن را از اين جا آغاز مى كند كه مى پرسد: آيا شما مشركان در ميان شركاء خود، هيچ شريك و معبودى سراغ داريد كه شما را به سوى حق هدايت كند؟  


و پر واضح است كه مشركين غير از كلمه «'''نه '''» جوابى ندارند، چون شركاى آنان چه آنانى كه جمادند مانند بتها و معبودهاى جامد ديگر،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۰ </center>
و چه آنهائى كه جاندارند، مانند فرشتگان و ارباب انواع ، و جن و طاغوتهائى چون نمرود و فرعون و امثال آنان ، هيچيك (بر حق نبودند، تا ديگران را به سوى حق هدايت كنند، و اصولا هيچ يك ) مالك نفع و ضرر و مرگ و حيات و نشور خود نيستند.
و پُر واضح است كه مشركان، غير از كلمه «نه» جوابى ندارند. چون شركاى آنان، چه آنانى كه جمادند، مانند بت ها و معبودهاى جامد ديگر، و چه آن هایى كه جاندارند، مانند فرشتگان و ارباب انواع، و جنّ و طاغوت هایى چون نمرود و فرعون و امثال آنان، هيچيك (بر حق نبودند، تا ديگران را به سوى حق هدايت كنند، و اصولا هيچ يك) مالك نفع و ضرر و مرگ و حيات و نشور خود نيستند.


و چون مشركين در پاسخ از اين سؤال جواب مثبتى نداشتند، لذا خداى تعالى به رسول گرامياش دستور داد خودش جواب بدهد، و فرمود: «قل اللّه يهدى للحق - بگو: تنها خداست كه به سوى حق هدايت مى كند»، چون او است كه هر موجودى را به سوى هدفش و به سوى هر چيزى كه در بقائش نيازمند به آن است هدايت مى كند.  
و چون مشركين در پاسخ از اين سؤال جواب مثبتى نداشتند، لذا خداى تعالى به رسول گرامياش دستور داد خودش جواب بدهد، و فرمود: «قل اللّه يهدى للحق - بگو: تنها خداست كه به سوى حق هدايت مى كند»، چون او است كه هر موجودى را به سوى هدفش و به سوى هر چيزى كه در بقائش نيازمند به آن است هدايت مى كند.  
خط ۸۰: خط ۸۵:
و نيز ما او را به اين صفت توصيف مى كنيم ، چه اينكه خودش به خودى خود به آن كلمه حق راه يافته باشد، و يا اينكه ديگران او را بدان هدايت كرده باشند، در حالى كه از نظر واقع و حقيقت چنين نيست ، بلكه هدايت به سوى حق يعنى رساندن افراد به حق صريح و به متن واقع ، و اين تنها كار خداى سبحان و يا كار كسانى است كه خود راه يافته باشند، يعنى خداى تعالى آنان را بدون واسطه كسى بلكه خودش هدايت كرده باشد و آنان بوسيله خداى تعالى راه را يافته باشند و از سوى او ماءمور شده باشند كه ديگران را هدايت كنند. و ما پاره اى مطالب در اين باب در معناى آيه شريفه «و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن» ايراد كرده ايم .
و نيز ما او را به اين صفت توصيف مى كنيم ، چه اينكه خودش به خودى خود به آن كلمه حق راه يافته باشد، و يا اينكه ديگران او را بدان هدايت كرده باشند، در حالى كه از نظر واقع و حقيقت چنين نيست ، بلكه هدايت به سوى حق يعنى رساندن افراد به حق صريح و به متن واقع ، و اين تنها كار خداى سبحان و يا كار كسانى است كه خود راه يافته باشند، يعنى خداى تعالى آنان را بدون واسطه كسى بلكه خودش هدايت كرده باشد و آنان بوسيله خداى تعالى راه را يافته باشند و از سوى او ماءمور شده باشند كه ديگران را هدايت كنند. و ما پاره اى مطالب در اين باب در معناى آيه شريفه «و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن» ايراد كرده ايم .
<span id='link56'><span>
<span id='link56'><span>
==چند مطلب كه از آيه شريفه استفاده مى شود ==
==چند مطلب كه از آيه شريفه استفاده مى شود ==
پس از آنچه در معناى آيه گفتيم چند امر روشن گرديد:
پس از آنچه در معناى آيه گفتيم چند امر روشن گرديد:
۲۰٬۴۴۵

ویرایش