۱۹٬۳۰۲
ویرایش
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
==حكايت تكذيب انبياء توسط اقوام پيشين == | ==حكايت تكذيب انبياء توسط اقوام پيشين == | ||
«'''أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِن | «'''أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ ...'''»: | ||
اين آيه نيز از سخنان موسى | اين آيه نيز از سخنان موسى «عليه السلام» است كه ايام الهى را كه در امت هاى گذشته وجود داشته و در آن ايام، اقوام را دچار عذاب و انقراض نموده و آثارشان را از صفحه وجود محو نموده، خاطرنشان مى سازد، و نيز اين كه كسى جز خدا به طور تفصيل از سرنوشت آن اقوام خبر ندارد، مانند قوم نوح و عاد و ثمود و اقوام بعد از ايشان. | ||
و از همين جا معلوم مى شود كه: | و از همين جا معلوم مى شود كه: | ||
اولا - مراد از | اولا - مراد از «نَبَأ» در جملۀ «ألَم يَأتِكُم نَبَؤُا الَّذِينَ مِن قَبلِكُم»، خبر هلاكت و انقراض آن اقوام است. چون كلمۀ «نَبَأ» به معناى خبر مهم و قابل اعتناء است. پس ديگر منافات ندارد كه بعد از آن بفرمايد: «لَا يَعلَمُهُم إلّا الله». (زيرا در اين جمله، اطلاع از جزئيات داستان اقوام گذشته را به خدا اختصاص مى دهد و در آن جمله، خبر هلاكت و انقراض را به طور اجمال براى مردم اثبات مى كند و آنان را ملامت مى كند كه مگر نشنيده ايد). | ||
و ثانيا - شمردن قوم نوح و عاد و ثمود، از باب مثال است، و | و ثانيا - شمردن قوم نوح و عاد و ثمود، از باب مثال است، و جملۀ «لَا يَعلَمُهُم إلّا الله»، بيان است براى جمله «مِن قَبلِكُم»، و اين كه فرمود: جز خدا كسى ايشان را نمى شناسد و وضع ايشان را نمى داند، مقصود ندانستن حقيقت حال ايشان و بى اطلاعى از جزئيات تاريخ زندگى ايشان است. | ||
ممكن هم است | ممكن هم است جملۀ «لَا يَعلَمُهُم إلّا الله» را اعتراضيه گرفت، هرچند كه آنچه ما گفتيم با سياق كلام مناسب تر است. | ||
و اما احتمال اين كه جمله | و اما احتمال اين كه جمله مذكور، خبر جملۀ «وَ الَّذِينَ مِن بَعدِهِم» بوده و معنا چنين باشد: | ||
«وَ الَّذِينَ مِن بَعدِهِم لَا يَعلَمُهُم إلّا الله: اين ها كه پس از ايشان آمدند، احوالشان را كسى جز خدا نمى داند» - كما اين كه بعضى از مفسران ذكر كرده اند - احتمالى ضعيف، و معنایى سخيف و باطل است و از آن سخيف تر سخنى است كه يكى ديگر گفته و جايز دانسته است كه: جمله مذكور، حال از ضمير «هُم»، در جمله «مِن بَعدِهِم» باشد و آن وقت، جملۀ «جَاءَتهُم رُسُلُهم» خبر باشد - براى جملۀ «وَ الَّذِينَ مِن بَعدِهِم». | |||
«''' | «'''جَاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أيدِيَهُم فِى أفوَاهِهِم '''» - ظاهرا مراد از اين آيه، اين باشد كه پيامبرانشان با حجت هایى آمدند كه آن حجت ها حق و حقيقت را بدون ابهام برايشان روشن مى ساخت، ولى مردم مانع آن شدند كه پيامبران لب به كلمه حقى بگشايند و بالاخره راه حرف زدن را بر روى ايشان بستند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۲ </center> | ||
بنابراين، دو ضميرى كه در | بنابراين، دو ضميرى كه در كلمۀ «أيدِيهِم» و كلمۀ «أفوَاهِهِم» است، هر دو، به «رُسُل» بر مى گردد، و جملۀ «فَرَدُّوا أيدِيَهُم فِى أفوَاهِهِم: دست هايشان را به دهان هايشان بردند»، كنايه است از اين كه ايشان را مجبور به سكوت و نگفتن حق مى كردند. گويا دست انبياء را مى گرفتند و بر دهان هايشان مى گذاشتند و به اين وسيله اعلام مى كردند كه بايد از سخن حق، صرف نظر كنند. | ||
مؤيد اين هم كه چنين | مؤيد اين هم كه چنين معنایى مقصود آيه است، اين است كه بعد از جمله مورد بحث مى فرمايد: «إنَّا كَفَرنَا بِمَا أُرسِلتُم بِهِ وَ إنَّا لَفِى شَكٍّ مِمَّا تَدعُونَنَا إلَيهِ مُرِيب». چون ادعاى شك و ترديد، در مقابل حجت روشن و حق صريح، كه جاى هيچ شكى را باقى نمى گذارد، از كسى قابل تصور است كه به اصطلاح جاحد و مكابر و متحكم و مجازف، و به اصطلاح فارسى لجباز بوده و اصلا طاقت شنيدن حق را نداشته باشد، و گوينده حق را مجبور به سكوت نمايد. | ||
==اقوال گوناگون مفسرين در معناى آيه: «فردوا ايديهم فى افواههم»== | ==اقوال گوناگون مفسرين در معناى آيه: «فردوا ايديهم فى افواههم»== |
ویرایش