گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۳۲: خط ۳۲:


==حكايت تكذيب انبياء توسط اقوام پيشين ==
==حكايت تكذيب انبياء توسط اقوام پيشين ==
«'''أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِن قَبْلِكمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ ...'''»:
«'''أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ ...'''»:


اين آيه نيز از سخنان موسى (عليه السلام) است كه ايام الهى را كه در امت هاى گذشته وجود داشته و در آن ايام، اقوام را دچار عذاب و انقراض نموده و آثارشان را از صفحه وجود محو نموده خاطرنشان مى سازد، و نيز اين كه كسى جز خدا به طور تفصيل از سرنوشت آن اقوام خبر ندارد، مانند قوم نوح و عاد و ثمود و اقوام بعد از ايشان.  
اين آيه نيز از سخنان موسى «عليه السلام» است كه ايام الهى را كه در امت هاى گذشته وجود داشته و در آن ايام، اقوام را دچار عذاب و انقراض نموده و آثارشان را از صفحه وجود محو نموده، خاطرنشان مى سازد، و نيز اين كه كسى جز خدا به طور تفصيل از سرنوشت آن اقوام خبر ندارد، مانند قوم نوح و عاد و ثمود و اقوام بعد از ايشان.  


و از همين جا معلوم مى شود كه:
و از همين جا معلوم مى شود كه:


اولا - مراد از «نبا» در جمله «الم ياتكم نبوا الذين من قبلكم»، خبر هلاكت و انقراض آن اقوام است. چون كلمه «نبا» به معناى خبر مهم و قابل اعتناء است، پس ديگر منافات ندارد كه بعد از آن بفرمايد: «لا يعلمهم الا الله». (زيرا در اين جمله، اطلاع از جزئيات داستان اقوام گذشته را به خدا اختصاص مى دهد و در آن جمله خبر هلاكت و انقراض ‍را به طور اجمال براى مردم اثبات مى كند و آنان را ملامت مى كند كه مگر نشنيده ايد).
اولا - مراد از «نَبَأ» در جملۀ «ألَم يَأتِكُم نَبَؤُا الَّذِينَ مِن قَبلِكُم»، خبر هلاكت و انقراض آن اقوام است. چون كلمۀ «نَبَأ» به معناى خبر مهم و قابل اعتناء است. پس ديگر منافات ندارد كه بعد از آن بفرمايد: «لَا يَعلَمُهُم إلّا الله». (زيرا در اين جمله، اطلاع از جزئيات داستان اقوام گذشته را به خدا اختصاص مى دهد و در آن جمله، خبر هلاكت و انقراض ‍را به طور اجمال براى مردم اثبات مى كند و آنان را ملامت مى كند كه مگر نشنيده ايد).


و ثانيا - شمردن قوم نوح و عاد و ثمود، از باب مثال است، و جمله «لا يعلمهم الا الله» بيان است براى جمله «من قبلكم» و اين كه فرمود: جز خدا كسى ايشان را نمى شناسد و وضع ايشان را نمى داند، مقصود ندانستن حقيقت حال ايشان و بى اطلاعى از جزئيات تاريخ زندگى ايشان است.
و ثانيا - شمردن قوم نوح و عاد و ثمود، از باب مثال است، و جملۀ «لَا يَعلَمُهُم إلّا الله»، بيان است براى جمله «مِن قَبلِكُم»، و اين كه فرمود: جز خدا كسى ايشان را نمى شناسد و وضع ايشان را نمى داند، مقصود ندانستن حقيقت حال ايشان و بى اطلاعى از جزئيات تاريخ زندگى ايشان است.


ممكن هم است جمله «لا يعلمهم الا الله» را اعتراضيه گرفت، هرچند كه آنچه ما گفتيم با سياق كلام مناسب تر است.
ممكن هم است جملۀ «لَا يَعلَمُهُم إلّا الله» را اعتراضيه گرفت، هرچند كه آنچه ما گفتيم با سياق كلام مناسب تر است.


و اما احتمال اين كه جمله مذكور خبر جمله و الذين من بعدهم بوده و معنى چنين باشد:  
و اما احتمال اين كه جمله مذكور، خبر جملۀ «وَ الَّذِينَ مِن بَعدِهِم» بوده و معنا چنين باشد:  


«و الذين من بعدهم لا يعلمهم الا الله: اين ها كه پس از ايشان آمدند، احوالشان را كسى جز خدا نمى داند» - كما اين كه بعضى از مفسرين ذكر كرده اند - احتمالى ضعيف، و معنائى سخيف و باطل است و از آن سخيف تر سخنى است كه يكى ديگر گفته و جايز دانسته است كه: جمله مذكور، حال از ضمير «هم»، در جمله من بعدهم باشد و آن وقت جمله «جاءتهم رسلهم» خبر باشد - براى جمله «و الذين من بعدهم».
«وَ الَّذِينَ مِن بَعدِهِم لَا يَعلَمُهُم إلّا الله: اين ها كه پس از ايشان آمدند، احوالشان را كسى جز خدا نمى داند» - كما اين كه بعضى از مفسران ذكر كرده اند - احتمالى ضعيف، و معنایى سخيف و باطل است و از آن سخيف تر سخنى است كه يكى ديگر گفته و جايز دانسته است كه: جمله مذكور، حال از ضمير «هُم»، در جمله «مِن بَعدِهِم» باشد و آن وقت، جملۀ «جَاءَتهُم رُسُلُهم» خبر باشد - براى جملۀ «وَ الَّذِينَ مِن بَعدِهِم».


«'''جاءتهم رسلهم بالبينات فردوا ايديهم فى افواههم '''» - ظاهرا مراد از اين آيه، اين باشد كه پيامبرانشان با حجت هائى آمدند كه آن حجت ها حق و حقيقت را بدون ابهام برايشان روشن مى ساخت، ولى مردم مانع آن شدند كه پيامبران لب به كلمه حقى بگشايند و بالاخره راه حرف زدن را بر روى ايشان بستند.
«'''جَاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أيدِيَهُم فِى أفوَاهِهِم '''» - ظاهرا مراد از اين آيه، اين باشد كه پيامبرانشان با حجت هایى آمدند كه آن حجت ها حق و حقيقت را بدون ابهام برايشان روشن مى ساخت، ولى مردم مانع آن شدند كه پيامبران لب به كلمه حقى بگشايند و بالاخره راه حرف زدن را بر روى ايشان بستند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۲ </center>
بنابراين، دو ضميرى كه در كلمه «ايديهم» و كلمه «افواههم» است هر دو، به «رسل» بر مى گردد، و جمله «فردوا ايديهم فى افواههم: دست هايشان را به دهان هايشان بردند»، كنايه است از اين كه ايشان را مجبور به سكوت و نگفتن حق مى كردند، گويا دست انبياء را مى گرفتند و بر دهان هايشان مى گذاشتند و به اين وسيله اعلام مى كردند كه بايد از سخن حق، صرف نظر كنند.
بنابراين، دو ضميرى كه در كلمۀ «أيدِيهِم» و كلمۀ «أفوَاهِهِم» است، هر دو، به «رُسُل» بر مى گردد، و جملۀ «فَرَدُّوا أيدِيَهُم فِى أفوَاهِهِم: دست هايشان را به دهان هايشان بردند»، كنايه است از اين كه ايشان را مجبور به سكوت و نگفتن حق مى كردند. گويا دست انبياء را مى گرفتند و بر دهان هايشان مى گذاشتند و به اين وسيله اعلام مى كردند كه بايد از سخن حق، صرف نظر كنند.


مؤيد اين هم كه چنين معنائى مقصود آيه است، اين است كه بعد از جمله مورد بحث مى فرمايد: «انا كفرنا بما ارسلتم به و انا لفى شك مما تدعوننا اليه مريب». چون ادعاى شك و ترديد، در مقابل حجت روشن و حق صريح، كه جاى هيچ شكى را باقى نمى گذارد، از كسى قابل تصور است كه به اصطلاح جاحد و مكابر و متحكم و مجازف، و به اصطلاح فارسى لجباز بوده و اصلا طاقت شنيدن حق را نداشته باشد، و گوينده حق را مجبور به سكوت نمايد.
مؤيد اين هم كه چنين معنایى مقصود آيه است، اين است كه بعد از جمله مورد بحث مى فرمايد: «إنَّا كَفَرنَا بِمَا أُرسِلتُم بِهِ وَ إنَّا لَفِى شَكٍّ مِمَّا تَدعُونَنَا إلَيهِ مُرِيب». چون ادعاى شك و ترديد، در مقابل حجت روشن و حق صريح، كه جاى هيچ شكى را باقى نمى گذارد، از كسى قابل تصور است كه به اصطلاح جاحد و مكابر و متحكم و مجازف، و به اصطلاح فارسى لجباز بوده و اصلا طاقت شنيدن حق را نداشته باشد، و گوينده حق را مجبور به سكوت نمايد.


==اقوال گوناگون مفسرين در معناى آيه: «فردوا ايديهم فى افواههم»==
==اقوال گوناگون مفسرين در معناى آيه: «فردوا ايديهم فى افواههم»==
۱۹٬۳۰۲

ویرایش