گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۰۰: خط ۱۰۰:
<span id='link266'><span>
<span id='link266'><span>


==لازمه مالكيت مطلقه خدا اين است كه: فقط او، معبود و دين دائما از او باشد ==
==لازمه مالكيت مطلقه خدا اين است كه: دین، تنها و تنها برای اوست ==
آيه شريفه و آيه بعد از آن بر وحدانيت خدا در الوهيت به معنى معبوديت به حق احتجاج مى كند و مى فرمايد كه: دين تنها و تنها براى او است و احدى حق تشريع شريعت ندارد، و نيز حق ندارد كه مردم اطاعتش كنند، و بنابراين، اين آيه و ما بعد آن در مقام تعليل جمله سابق است، كه مشركين آن را انكار مى كردند.
آيه شريفه و آيه بعد از آن، بر وحدانيت خدا در الوهيت به معنى معبوديت به حق احتجاج مى كند و مى فرمايد كه: دين، تنها و تنها براى اوست و احدى حق تشريع شريعت ندارد. و نيز حق ندارد كه مردم اطاعتش كنند. بنابراين، اين آيه و مابعد آن، در مقام تعليل جمله سابق است، كه مشركان، آن را انكار مى كردند.


پس جمله «و له ما فى السموات و الارض» احتجاج بر وحدانيت خدا در ربوبيت است به اين بيان كه آنچه ميان زمين و آسمان است،
پس جملۀ «وَ لَهُ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ الأرض»، احتجاج بر وحدانيت خدا در ربوبيت است، به اين بيان كه آنچه ميان زمين و آسمان است، به حقيقت معناى ملك، ملك خدا و مملوك اوست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۹۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۹۲ </center>
به حقيقت معناى ملك ، ملك خدا و مملوك اوست ، چون آنچه در عالم محسوس و مشهود است با همه صفات و افعالش قائم به ذات او و موجود به ايجاد او و ظاهر به اظهار اوست، بطورى كه حتى يك لحظه هم نمى توانند با او ارتباط نداشته باشد پس اشياء، قائم به او است (همانند) قيام ملك به مالكش، و مملوك اوست به معناى حقيقى ملك ، و به هيچ وجه از آنچه كه هست نمى توانند تغيير يا انتقال بپذيرد، همچنانكه خاصيت ملك حقيقى همين است ، مانند مالكيت انسان نسبت به چشم و گوش خودش (البته من باب مثل).
چون آنچه در عالَم محسوس و مشهود است، با همه صفات و افعالش، قائم به ذات او، و موجود به ايجاد او، و ظاهر به اظهار اوست، به طورى كه حتى يك لحظه هم نمى توانند با او ارتباط نداشته باشد.  


و وقتى قضيه بدين قرار باشد، خداى تعالى مدبر عالم نيز خواهد بود، براى اينكه متصور نيست كه خدا مالك عالم، آن هم به اين معناى از مالكيت بوده باشد، در عين حال ديگرى هم مدبر عالم و مستقل در تدبير و تصرف در آن باشد، و مالك حقيقى اش از دخل و تصرف در آنچه خلق كرده و مالك آن است منعزل باشد، و وقتى هم او رب العالمين است واجب است كه از او پرهيز نمود، و در برابرش خضوع كرد چون رب غير از مالك مدبر معناى ديگرى ندارد.
پس اشياء، قائم به اوست، (همانند) قيام ملك به مالكش، و مملوك اوست، به معناى حقيقى ملك، و به هيچ وجه از آنچه كه هست، نمى توانند تغيير يا انتقال بپذيرد. همچنان كه خاصيت ملك حقيقى، همين است. مانند مالكيت انسان نسبت به چشم و گوش خودش (البته از باب مَثَل).


«'''و له الدين واصبا'''» - يعنى دين دائما براى او است، توضيح اين كه چون خداى تعالى رب عالم است به خاطر اينكه مالك همه اجزاى آن و مدبر آنها است، و از لوازم تدبير و واجبات آن اين است كه عالم انسانى بر طبق سنت او رفتار كند، تا به آن نتيجه اى كه او برايش در نظر گرفته نائل شود يعنى به سعادتش رهنمون شود، و با در نظر گرفتن اين معنا كه سنت و طريقه اى كه او براى تدبير، از خصوص انسان دارد همان چيزى است كه قرآن نامش را دين نهاده ، ناگزير واجب مى شود كه تنها او متصدى وضع و جعل قوانين و سنت هاى خود گردد، و او بايد اين طريقه را تشريع كند، پس تنها او است كه مالك دين است، همچنانكه خودش فرموده: و له الدين واصبا و به عهده اوست كه آنچه مايه صلاح و تدبير امور انسان ها است تشريع نمايد، همچنان كه فرموده: «و على الله قصد السبيل...».
و وقتى قضيه بدين قرار باشد، خداى تعالى، مدبّر عالَم نيز خواهد بود. براى اين كه متصور نيست كه خدا مالك عالَم، آن هم به اين معناى از مالكيت بوده باشد، در عين حال، ديگرى هم، مدبّر عالَم و مستقل در تدبير و تصرف در آن باشد، و مالك حقيقى اش، از دخل و تصرف در آنچه خلق كرده و مالك آن است، منعزل باشد. و وقتى هم او ربُّ العالمين است، واجب است كه از او پرهيز نمود، و در برابرش خضوع كرد. چون ربّ، غير از مالك مدبّر، معناى ديگرى ندارد.


بعضى گفته اند: مراد از دين ، طاعت است. بعضى ديگر آن را ملك ، و بعضى جزاء دانسته اند، و هر يك براى نظريه خود وجهى آورده اند كه تامل در آنها بر اهل دقت پوشيده نيست، و از همه وجيه تر همان وجهى است كه ما آورديم ، چون با سياق آيه و آيات قبل و بعد آن كه در باره توحيد ربوبيت و تشريع دين از راه وحى رسالت بحث مى كند مناسب تر است.
«'''وَ لَهُ الدِّينُ وَاصِباً'''» - يعنى: دين دائما براى اوست.
 
توضيح اين كه: چون خداى تعالى، ربّ عالَم است، به خاطر اين كه مالك همه اجزاى آن و مدبّر آن هاست، و از لوازم تدبير و واجبات آن، اين است كه عالَم انسانى بر طبق سنت او رفتار كند، تا به آن نتيجه اى كه او برايش در نظر گرفته، نائل شود. يعنى به سعادتش رهنمون شود، و با در نظر گرفتن اين معنا كه سنت و طريقه اى كه او براى تدبير، از خصوص انسان دارد، همان چيزى است كه قرآن نامش را «دين» نهاده، ناگزير واجب مى شود كه تنها او، متصدى وضع و جعل قوانين و سنّت هاى خود گردد، و او، بايد اين طريقه را تشريع كند.
 
پس تنها اوست كه مالك دين است، همچنان كه خودش فرموده: «وَ لَهُ الدِّينُ وَاصِباً»، و به عهدۀ اوست كه آنچه مايه صلاح و تدبير امور انسان هاست، تشريع نمايد، همچنان كه فرموده: «وَ عَلَى اللهِ قَصدُ السَّبِيل...».
 
بعضى گفته اند: مراد از «دين»، طاعت است. بعضى ديگر آن را ملك، و بعضى جزاء دانسته اند، و هر يك، براى نظريه خود، وجهى آورده اند كه تأمّل در آن ها بر اهل دقت پوشيده نيست، و از همه وجيه تر، همان وجهى است كه ما آورديم. چون با سياق آيه و آيات قبل و بعد آن، كه در باره توحيد ربوبيت و تشريع دين از راه وحى رسالت بحث مى كند، مناسب تر است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۹۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۹۳ </center>
جمله «افغير الله تتقون»، استفهام انكارى است و على الظاهر متفرع بر هر دو جمله قبلى است ، و معنايش اين است كه: وقتى مطلب از اين قرار بود پس باز هم از غير خدا پرهيز مى كنيد و غير خدا را اطاعت مى كنيد؟
جملۀ «أفَغَيرَ اللهِ تَتَّقُون»، استفهام انكارى است و على الظاهر متفرّع بر هر دو جمله قبلى است، و معنايش اين است كه: وقتى مطلب از اين قرار بود، پس باز هم از غير خدا پرهيز مى كنيد و غير خدا را اطاعت مى كنيد؟
 
«'''وَ مَا بِكُم مِن نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ'''»:


«'''وَ مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسكُمُ الضرُّ فَإِلَيْهِ تجْئَرُونَ'''»:
اين آيه، بيان ديگرى است براى اثبات وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت، كه خدا توبيخ و مذمت مشركان را بر شرك و تشريع شان، متفرع بر آن نموده است. و از اين جا تا چند آيه ديگر، مطلب دنبال همين موضوع جريان دارد.


اين آيه بيان ديگرى است براى اثبات وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت ، كه خدا توبيخ و مذمت مشركين را بر شرك و تشريعشان متفرع بر آن نموده است ، و از اينجا تا چند آيه ديگر مطلب دنبال همين موضوع جريان دارد.  
مراد از كلمۀ «ضُرّ»، بدحالى از جهت فقدان نعمتى است كه در بودنش صلاح حال آدمى است. و كلمۀ «جُؤَار» - به ضم جيم - به معناى صداى حيوانات وحشى است. و جملۀ «إلَيهِ تَجئَرُون: به درگاه او نعره مى زنيد»، كنايه از دعا و تضرع و استغاثه است، كه به نعره حيوانات تشبيه شده.


مراد از كلمه «ضر» بد حالى از جهت فقدان نعمتى است كه در بودنش صلاح حال آدمى است، و كلمه «جؤار» - به ضم جيم - به معناى صداى حيوانات وحشى است ، و جمله «اليه تجئرون: به درگاه او نعره مى زنيد» كنايه از دعا و تضرع و استغاثه است كه به نعره حيوانات تشبيه شده.
و كلام در جملۀ «وَ مَا بِكُم مِن نِعمَةٍ فَمِنَ الله»، كلامى است عمومى و با دليل، نه اين كه ادعايى بى دليل باشد. خداوند دليل آن را در آيات قبلى بيان كرده، علاوه بر اين، شنوندگان اين خطاب هر كه باشند، خود  به اين معنا اعتراف دارند كه در هنگام بيچارگى، به درگاه خدا متوسل شده، داد و فرياد مى كنند.


و كلام در جمله «و ما بكم من نعمة فمن الله» كلامى است عمومى و با دليل نه اينكه ادعايى بى دليل باشد، خداوند دليل آن را در آيات قبلى بيان كرده علاوه بر اين شنوندگان اين خطاب هر كه باشند خود اعتراف به اين معنا دارند كه در هنگام بيچارگى به درگاه خدا متوسل شده ، داد و فرياد مى كنند.
پس معناى جملۀ مذكور، چنين است كه:


پس معناى جمله مذكور چنين است كه تمامى نعمتهايى كه نزد شماست همه از انعام خدا بر شما است، و خودتان هم اين معنا را مى دانيد و همين شماييد كه وقتى حالتان بد مى شود صدايتان را به تضرع و زارى به درگاه او بلند مى كنيد، آرى تنها به درگاه او، نه به درگاهى ديگر، زيرا اگر درگاه ديگرى هم سراغ مى داشتيد و لو براى يكبار هم كه شده به آن درگاه متوجه شديد، و ليكن نشديد و نخواهيد شد، پس تنها خداى سبحان منعم نعمتهاى شما و بر طرف سازنده گرفتاريهاى شما است ، پس چرا با اين حال در برابرش به عبادت خاضع نمى شويد و او را اطاعت نمى كنيد.
تمامى نعمت هايى كه نزد شماست، همه از إنعام خدا بر شما است، و خودتان هم اين معنا را مى دانيد، و همين شماييد كه وقتى حالتان بد مى شود، صدايتان را به تضرّع و زارى به درگاه او بلند مى كنيد.
 
آرى، تنها به درگاه او، نه به درگاهى ديگر. زيرا اگر درگاه ديگرى هم سراغ مى داشتيد، و لو براى يكبار هم كه شده، به آن درگاه متوجه می شديد، وليكن نشديد و نخواهيد شد. پس تنها خداى سبحان، منعم نعمت هاى شما و برطرف سازنده گرفتاری هاى شماست. پس چرا با اين حال، در برابرش به عبادت خاضع نمى شويد و او را اطاعت نمى كنيد.


<span id='link267'><span>
<span id='link267'><span>
==در تنگناها و شدائد، اميد بستن به مسبب الاسباب و دست به دامان او شدن، فطرى انسان است ==
==در تنگناها و شدائد، اميد بستن به مسبب الاسباب و دست به دامان او شدن، فطرى انسان است ==
و استغاثه به خداى تعالى و تضرع به درگاه او در هنگام برخورد با مصائب و هجوم شدايدى كه اميد انسان از هر جا و از هر سببى از اسباب ظاهرى قطع مى شود مطلبى است ضرورى كه احدى در آن شك ندارد.  
و استغاثه به خداى تعالى و تضرع به درگاه او در هنگام برخورد با مصائب و هجوم شدايدى كه اميد انسان از هر جا و از هر سببى از اسباب ظاهرى قطع مى شود مطلبى است ضرورى كه احدى در آن شك ندارد.  
۲۰٬۶۰۸

ویرایش