۲۰٬۶۰۴
ویرایش
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
سخن در اين آيه، عطف به جملۀ «وَ لِلّهّ يَسجُدُ» است. بعضى گفته اند: عطف است به جملۀ «وَ أنزَلنَا إلَيكَ الذِّكر». بعضى هم گفته اند: عطف است به جملۀ «مَا خَلَقَ اللهُ»، و نظير جملۀ معروف «عَلَّفتُهَا تِبناً وَ مَاءً بَارِداً: آن شتر را با كاه و آب خنك علوفه دادم» است، كه تقديرش «وَ سَقَيتُهَا مَاءً بَارِداً: و آشاماندم آن را آب خنك» مى باشد. و اين آيه در تقدير، «أوَلَم يَرَوا إلَى مَا خَلَقَ اللهُ مِن شَئ»، و «أوَلَم يَسمَعُوا إلَى مَا قَالَ اللهُ لَا تَتَّخِذُوا...» مى باشد، وليكن وجه اول صحيح است. | سخن در اين آيه، عطف به جملۀ «وَ لِلّهّ يَسجُدُ» است. بعضى گفته اند: عطف است به جملۀ «وَ أنزَلنَا إلَيكَ الذِّكر». بعضى هم گفته اند: عطف است به جملۀ «مَا خَلَقَ اللهُ»، و نظير جملۀ معروف «عَلَّفتُهَا تِبناً وَ مَاءً بَارِداً: آن شتر را با كاه و آب خنك علوفه دادم» است، كه تقديرش «وَ سَقَيتُهَا مَاءً بَارِداً: و آشاماندم آن را آب خنك» مى باشد. و اين آيه در تقدير، «أوَلَم يَرَوا إلَى مَا خَلَقَ اللهُ مِن شَئ»، و «أوَلَم يَسمَعُوا إلَى مَا قَالَ اللهُ لَا تَتَّخِذُوا...» مى باشد، وليكن وجه اول صحيح است. | ||
==مقصود از جمله: | ==مقصود از جمله: «لَا تَتَّخِذُوا إلَهيَنِ اثنَين»، در آیه شریفه== | ||
و مقصود از | و مقصود از جملۀ «لَا تَتَّخِذُوا إلَهَينِ اثنَين» - و خدا داناتر است - نهى از تعدّى از يك خدا و گرفتن چند خداست. پس خصوص دو تا مقصود نيست، بيش از دو خدا گرفتن را هم نهى مى كند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۹۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۹۰ </center> | ||
و مؤيد اين | و مؤيد اين معنا، تأكيد در جملۀ «إنَّمَا هُوَ إلَهٌ وَاحِدٌ» است، و كلمه «اثنين»، صفت «إلَهَين» است، همچنان كه كلمه «واحد»، صفت «إله» است، و اين دو صفت، به منظور احتياج و بيان مطلب آمده است. | ||
و به عبارت روشن تر اين که: عنايت در آيه شريفه به نهى از پرستيدن غير خدا با خداست | و به عبارت روشن تر اين که: عنايت در آيه شريفه به نهى از پرستيدن غير خدا با خداست. چه اين كه آن غير خدا، يكى باشد، يا بيشتر از يكى، ليكن از آن جايى كه هر عددى را كه مشركان در اله اختيار كرده بودند، بالاتر از دو تا بوده، و حداقل شرك آنان دو خدايى بوده، و بعد از عدد دو هيچ عددى تحقق نمى يابد، مگر بعد از تحقق عدد دو، لذا نهى از شرك را برده است روى عدد دو، و از هر عددى ديگر به همان اكتفاء كرده. | ||
ممكن هم هست اعتبار عدد | ممكن هم هست اعتبار عدد دو، به خاطر دأب و عادت مشركان بوده كه در مسأله الوهيت به إله صنع و ايجاد معتقد بوده اند. يعنى آن خدايى كه تنها مسأله خلقت به دست اوست، و إله همه آلهه و ايجاد كننده همه آن هاست، و يكى هم إله عبادت، و آن خدايى است كه ربوبيت و تدبير عالم به دست اوست، و اين احتمال با جملات بعدى آيه، مناسب تر است. | ||
بنابراين، معناى آيه چنين مى شود: معبود دوگانه نگيريد، و براى خلقت، الهى، و براى تدبير و عبادت، الهى ديگر نپنداريد، و بدانيد كه معبود، إله واحد است، كه هم خلقت به دست اوست و هم تدبير. زيرا همه تدبيرها به ايجاد منتهى مى گردد، و با اقرار به اين كه من إله خالق و ايجاد كننده ام. پس من مدبّر نيز هستم، و به همين جهت پرستش هم، حق من به تنهايى است، «فَإيَّاىَ فَارهَبُون: تنها از من حساب ببريد و تنها مرا عبادت كنيد». | |||
از همين بيان روشن مى گردد كه چرا | از همين بيان روشن مى گردد كه چرا جملۀ «فَإيَّاىَ فَارهَبُون»، متفرع بر بيان قبلش شد، و معلوم مى گردد كه اين تفريع از استدلال هاى لطيف قرآنى است، و جملۀ مزبور افاده حصر مى كند. زيرا مفعول كه «إيَّاىَ» باشد، مقدم بر فعل «فَارهَبُون» آمده، و اين تقدم مفعول بر فعل، از باب اشتغال و قصر قلب است، نه قصر افراد، آن چنان كه از كلمات مفسران بر مى آيد. براى اين كه قرشی ها اين طور نبودند كه هم خدا را بپرستند و هم آلهه خود را، بلكه تنها آلهه را مى پرستيدند، و چنين عذر مى آوردند كه عبادت، فرع شناسایى و احاطه است، كه به خداى سبحان نمى توان احاطه يافت. پس نمى شود او را پرستيد، و لازم است بزرگان و اقوياى از مخلوقات او، چون ملائكه و كمّلين از جنّ و بشر را پرستيد، چون آن هايند كه تدبير امر عالَم را به دست دارند، و اگر ما عبادتشان كنيم، خيراتى را كه به دست آنان است، متوجه خود مى سازيم، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۹۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۹۱ </center> | ||
و از شرورى كه باز | و از شرورى كه باز به دست ايشان است، بر حذر مى مانيم. معناى تقرب به خدا، با شفاعت آلهه هم، همين است. پس معلوم شد كه تقدّم مفعول بر فعل، از باب قصر قلب است، نه قصر افراد. | ||
و ظاهرا امر به | و ظاهرا امر به «رهبه»، كنايه باشد از امر به عبادت، و خلاصه معناى «از من بترسيد»، «مرا بپرستيد» است، و اگر به جاى اين، آن را آورد، براى اين بود كه قبلا گفتگو از سجده تمامى موجودات در بين بود كه خود، اصل در تشريع عبادت و ترس ملائكه بود، و در آن جا گفتيم كه ترس ملائكه، ترس از جلال و مهابت خدا بود، نه ترس از عقاب. در اين جا نيز، مقصود همان است. (دقت فرمایيد). | ||
«'''وَ لَهُ مَا فى | «'''وَ لَهُ مَا فى السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ لَهُ الدِّينُ وَاصِباً أَ فَغَيرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ'''»: | ||
راغب، در مفردات گفته: كلمه «وَصب»، به معناى بيمارى مزمن و غيرقابل علاج است. گفته مى شود: «وَصَبَ فُلَانٌ»، يعنى فلانى بيمار شد، و «فُلَانٌ وَصَبَ»، يعنى فلانى بيمار است. در باب إفعال هم، همين معنا را مى دهد، گفته مى شود: «أوصَبَهُ كَذَا»، يعنى فلان پيشامد، او را بيمار كرد، و «يَتَوَصَّبُ»، به معنى يتوجع (درد مى برد) است. خداى تعالى فرموده: «وَ لَهُم عَذَابٌ وَاصِبٌ: براى ايشان است عذابى لازم»، و نيز فرموده: «وَ لَهُ الدِّينُ وَاصِباً: براى اوست دينى دائم». | |||
آيه اول تهديدى است به كسانى كه دو | آيه اول تهديدى است به كسانى كه دو إله براى خود گرفتند، و كلمۀ «واصب» مى فهماند كه جزاى مذكور، عذابى هميشگى و شديد است. | ||
«دين» در اين | «دين» در اين آيه، به معناى طاعت، و «وَاصِب»، به معناى دايم است. يعنى: حق انسان است كه خدا را دائما و در همه احوال اطاعت كند، همچنان كه ملائكه را اين طور توصيف كرد كه: «لَا يَعصُونَ اللهَ مَا أمَرَهُم وَ يَفعَلُونَ مَا يُؤمَرُون». و گفته مى شود: «وَصَبَ وَصُوباً»، يعنى: دايم شد، دايم شدنى. و «وَصَبَ الدِّينُ»، يعنى: دين واجب و لازم شد. «وَ مَفَازَةٌ وَاصِبَةٌ»، يعنى: بيابانى دور، به حدّى كه آخر ندارد. | ||
<span id='link266'><span> | <span id='link266'><span> |
ویرایش