گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۳۷: خط ۱۳۷:
<span id='link267'><span>
<span id='link267'><span>


==در تنگناها و شدائد، اميد بستن به مسبب الاسباب و دست به دامان او شدن، فطرى انسان است ==
==انسان به طور فطری، در تنگناها و شدائد، دست به دامان خداوند می شود==
و استغاثه به خداى تعالى و تضرع به درگاه او در هنگام برخورد با مصائب و هجوم شدايدى كه اميد انسان از هر جا و از هر سببى از اسباب ظاهرى قطع مى شود مطلبى است ضرورى كه احدى در آن شك ندارد.  
و استغاثه به خداى تعالى و تضرع به درگاه او، در هنگام برخورد با مصائب و هجوم شدايدى كه اميد انسان از هر جا و از هر سببى از اسباب ظاهرى قطع مى شود، مطلبى است ضرورى، كه احدى در آن شك ندارد.  


آرى انسان هر چند هم كه دين نداشته باشد و به خداى سبحان ايمان نياورده باشد مع ذلك در هنگام هجوم شدايد اگر به وجدان خود مراجعه نمايد مى يابد كه اميدش قطع نشده و هنوز به جايى دل بسته است.
آرى، انسان هرچند هم كه دين نداشته باشد و به خداى سبحان ايمان نياورده باشد، مع ذلك در هنگام هجوم شدايد، اگر به وجدان خود مراجعه نمايد، مى يابد كه اميدش قطع نشده و هنوز به جايى دل بسته است. و ممكن نيست اميدى بدون اميدوار كننده اى تحقق يابد.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۹۴ </center>
و ممكن نيست اميدى بدون اميدوار كننده اى تحقق يابد، پس همين وجود اميد دليل است بر وجود كسى كه به او اميد برده شود، همچنانكه تحقق هر حالتى در انسان كه معناى تعلق در آن باشد مانند حب و بغض و اراده و كراهت و جذب و نظائر آن بدون طرف تعلقش در خارج ممكن نيست ، پس اگر در خارج مراد و مطلوب و جاذبه اى نباشد ممكن نيست اراده و طلب و جذبى تحقق پيدا كند، و اين ، وضع تمامى موجوداتى است كه خالى از نسبت نيستند.


پس همين كه در هنگام شدايد، در نهاد آدمى چيزى به نام رجاء و اميد هست با اينكه اسباب ظاهرى همه و همه قطع شده، خود دليل بر اين است كه مافوق اين سبب هاى قطع شده سببى است كه حوادث بزرگ نمى توانند آن را قطع كند، و آدمى به هيچ وجه از آن بريده نيست، و سببى است كه زوال و فنا و سهو و نسيان نمى پذيرد.
پس همين وجود اميد، دليل است بر وجود كسى كه به او اميد برده شود. همچنان كه تحقق هر حالتى در انسان، كه معناى تعلق در آن باشد، مانند حبّ و بغض و اراده و كراهت و جذب و نظائر آن، بدون طرف تعلقش در خارج ممكن نيست. پس اگر در خارج مراد و مطلوب و جاذبه اى نباشد، ممكن نيست اراده و طلب و جذبى تحقق پيدا كند. و اين، وضع تمامى موجوداتى است كه خالى از نسبت نيستند.


اين حقيقتى است كه انسان در ذات خود آن را يافته و فطرتش بدان حكم مى كند، هر چند كه اشتغال به اسباب ظاهرى او را غافل ساخته و يا زخارف مادى و محسوس او را به خود جلب و جذب كرده باشد، ليكن همين انسان وقتى در محاصره بلايا قرار گرفت و چاره از هر جهت از دستش بريده شد، و راه نجات را به روى خود بسته ديد، و همه اسباب ظاهرى از پيش رويش ناپديد شد و موانع بلايا همه از نظرش پريدند، و ديگر چيزى از شواغل نماند كه او را مشغول كرده و دلش به آن بستگى پيدا كند، آن وقت است كه آن حقيقتى كه اسباب ظاهرى تاكنون پنهانش ‍ ميداشت و وى از او در غفلت مى زيست ، ظهور كرده دلش به آن متعلق مى شود، و آن عبارت است از سببى كه فوق همه اسباب است و او خداى عز اسمه است.
پس همين كه در هنگام شدايد، در نهاد آدمى چيزى به نام رجاء و اميد هست، با اين كه اسباب ظاهرى همه و همه قطع شده، خود دليل بر اين است كه مافوق اين سبب هاى قطع شده، سببى است كه حوادث بزرگ نمى توانند آن را قطع كند، و آدمى به هيچ وجه از آن بريده نيست، و سببى است كه زوال و فنا و سهو و نسيان نمى پذيرد.


«'''ثُمَّ إِذَا كَشف الضرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكم بِرَبهِمْ يُشرِكُونَ'''»:
اين، حقيقتى است كه انسان در ذات خود آن را يافته و فطرتش بدان حكم مى كند، هر چند كه اشتغال به اسباب ظاهرى، او را غافل ساخته و يا زخارف مادى و محسوس او را به خود جلب و جذب كرده باشد.


از اينجا مذمت و توبيخ مشركين شروع مى شود مذمت و توبيخى كه سرانجام به تهديد منتهى مى گردد، و اين حق است بر آنان ، براى اينكه كشف ضر از استغاثه ايشان و رجوع فطريشان به پروردگار خود اقتضاء مى كرد كه او را يكتاى در ربوبيت بدانند وليكن بعد از آنكه حقيقت برايشان با دفع بلاها و نزول رحمت كشف شد باز هم گروهى از اينها دل به اسباب ظاهرى بسته و بشرك قبلى خود بازگشته، و رذائل اخلاقى در دل هايشان بيدار شد و قوت گرفت ، و هواها در دلهايشان كوران كرد، و باز غير خداى را شريك خدا كردند، و يكى از چيزهايى كه شريك قرار دادند همان سببهاى ظاهرى بود، و معناى آيه روشن است.
ليكن همين انسان وقتى در محاصره بلايا قرار گرفت و چاره از هر جهت از دستش بريده شد، و راه نجات را به روى خود بسته ديد، و همه اسباب ظاهرى از پيش رويش ناپديد شد و موانع بلايا همه از نظرش پريدند، و ديگر چيزى از شواغل نماند كه او را مشغول كرده و دلش به آن بستگى پيدا كند، آن وقت است كه آن حقيقتى كه اسباب ظاهرى تاكنون پنهانش می داشت و وى از او در غفلت مى زيست، ظهور كرده، دلش به آن متعلق مى شود، و آن، عبارت است از: سببى كه فوق همه اسباب است و او، خداى عزّ اسمه است.
 
«'''ثُمَّ إِذَا كَشف الضُّرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِنكُم بِرَبِّهِمْ يُشرِكُونَ'''»:
 
از اين جا، مذمت و توبيخ مشركان شروع مى شود. مذمت و توبيخى كه سرانجام به تهديد منتهى مى گردد، و اين، حق است بر آنان.
 
براى اين كه «كشف ضرّ» از استغاثه ايشان و رجوع فطری شان به پروردگار خود، اقتضاء مى كرد كه او را يكتاى در ربوبيت بدانند، وليكن بعد از آن كه حقيقت برايشان با دفع بلاها و نزول رحمت كشف شد، باز هم گروهى از اين ها، دل به اسباب ظاهرى بسته و به شرك قبلى خود بازگشته، و رذائل اخلاقى در دل هايشان بيدار شد و قوت گرفت، و هواها در دل هايشان كوران كرد، و باز غير خداى را شريك خدا كردند، و يكى از چيزهايى كه شريك قرار دادند، همان سبب هاى ظاهرى بود، و معناى آيه روشن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۹۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۹۵ </center>
<span id='link268'><span>
<span id='link268'><span>
==توضيح اين كه كفران نعمت غایت و غرض شرك ورزيدن مشركين است ==
==توضيح اين كه كفران نعمت غایت و غرض شرك ورزيدن مشركين است ==
«'''لِيَكْفُرُوا بِمَا ءَاتَيْنَهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسوْف تَعْلَمُونَ'''»:
«'''لِيَكْفُرُوا بِمَا ءَاتَيْنَهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسوْف تَعْلَمُونَ'''»:
۲۰٬۶۱۵

ویرایش