گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۵۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۳۵: خط ۳۵:
مَثَل كسانى كه كافر شدند، مَثَل آن چوپانى است كه بر گوسفندان خود نهيب مى زند و چيزهایى مى گويد كه گوسفندان نمى فهمند، ندایى از او مى شنوند، كر و گنگ و كورند و در نتيجه راهى براى تعقل ندارند. (۱۷۱)
مَثَل كسانى كه كافر شدند، مَثَل آن چوپانى است كه بر گوسفندان خود نهيب مى زند و چيزهایى مى گويد كه گوسفندان نمى فهمند، ندایى از او مى شنوند، كر و گنگ و كورند و در نتيجه راهى براى تعقل ندارند. (۱۷۱)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۳۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۳۱ </center>


<center> «'''بیان آیات'''» </center>
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
خط ۴۲: خط ۴۳:
كلمۀ «حلال» در مقابل كلمۀ «حرام» است، و معنايش با كلمه «ممنوع»، يكى است. وقتى مى گويند فلان كار حرام است، معنايش اين است كه ارتكاب آن ممنوع است. و كلمۀ «حلّ»، هم در مقابل «حرمت» مى آيد و هم در مقابل حرم، و هم در مقابل عقد. و اين كلمه، يعنى كلمه «حل» در تمامى موارد استعمالش، معناى آزادى در عمل و اثر را مى رساند.  
كلمۀ «حلال» در مقابل كلمۀ «حرام» است، و معنايش با كلمه «ممنوع»، يكى است. وقتى مى گويند فلان كار حرام است، معنايش اين است كه ارتكاب آن ممنوع است. و كلمۀ «حلّ»، هم در مقابل «حرمت» مى آيد و هم در مقابل حرم، و هم در مقابل عقد. و اين كلمه، يعنى كلمه «حل» در تمامى موارد استعمالش، معناى آزادى در عمل و اثر را مى رساند.  


و كلمۀ «طيّب» در مقابل كلمۀ «خبيث«، معناى ملايمت با نفس و طبع هر چيزى را می دهد. مثل «كلمه طيّب»، كه به معناى آن سخنى است كه گوش را از شنيدنش خوش آيد و «عطر طيّب»، كه به معناى آن عطرى است كه شامّه آدمى از بوى آن خوشش آيد، و «مكان طيّب»، يعنى آن محلى كه با حال كسی كه می خواهد در آن محل جا بگيرد، سازگار باشد.
و كلمۀ «طيّب» در مقابل كلمۀ «خبيث»، معناى ملايمت با نفس و طبع هر چيزى را می دهد. مثل «كلمه طيّب»، كه به معناى آن سخنى است كه گوش را از شنيدنش خوش آيد و «عطر طيّب»، كه به معناى آن عطرى است كه شامّه آدمى از بوى آن خوشش آيد، و «مكان طيّب»، يعنى آن محلى كه با حال كسی كه می خواهد در آن محل جا بگيرد، سازگار باشد.


و كلمۀ «خُطُوات»، جمع «خُطوة: گام» است كه به معناى فاصله ميان دو پاى آدمى در حال راه رفتن است. البته اين كلمه، به فتحه «خاء» و فتحه «طاء»، يعنى «خَطَوات» نيز قرائت شده، كه معنايش بنابراين قرائت، «دفعات» می شود. چون «خَطوة» به فتحه خاء، به معناى دفعه و يك نوبت است.  
و كلمۀ «خُطُوات»، جمع «خُطوة: گام» است كه به معناى فاصله ميان دو پاى آدمى در حال راه رفتن است. البته اين كلمه، به فتحه «خاء» و فتحه «طاء»، يعنى «خَطَوات» نيز قرائت شده، كه معنايش بنابراين قرائت، «دفعات» می شود. چون «خَطوة» به فتحه خاء، به معناى دفعه و يك نوبت است.  
خط ۴۸: خط ۴۹:
و در نتيجه، «خطوات شيطان»، عبارت می شود از: امورى كه نسبتش به غرض شيطان - يعنى اغواء به وسيله شرك - نسبت گام هایى است كه يك رونده به سوى مقصد خود بر می دارد. بنابراين مراد به آن، امورى خواهد بود كه نسبت به شرك و دورى از خدا جنبه مقدمه دارد.
و در نتيجه، «خطوات شيطان»، عبارت می شود از: امورى كه نسبتش به غرض شيطان - يعنى اغواء به وسيله شرك - نسبت گام هایى است كه يك رونده به سوى مقصد خود بر می دارد. بنابراين مراد به آن، امورى خواهد بود كه نسبت به شرك و دورى از خدا جنبه مقدمه دارد.


و كلمه (يامركم ) از امر است ، كه به معناى اين است كه آمر اراده خود را تحميل بر ماءور كند، تا ماءمور آنچه را او خواسته انجام دهد و امر از شيطان عبارتست از وسوسه او و اينكه آنچه را از انسان ميخواهد، بوسيله اخطار آن به قلب آدمى و جلوه دادن آن در نظر آدمى ، بر انسان تحميل نمايد.
و كلمۀ «يَأمُرُكُم» از «امر» است، كه به معناى اين است كه آمر، ارادۀ خود را بر مأمور تحمیل كند، تا مأمور آنچه را او خواسته، انجام دهد و «امر از شيطان»، عبارت است از: وسوسۀ او و اين كه آنچه را از انسان می خواهد، به وسيله اخطار آن به قلب آدمى و جلوه دادن آن در نظر آدمى، بر انسان تحميل نمايد.
و كلمه (سوء) به معناى هر چيزى است كه انسان از آن نفرت دارد و در نظر اجتماع زشت مى آيد و اين سوء در صورتى كه از حد بگذرد و از طور خود تجاوز كند، آنوقت مصداق فحشاء ميشود، و به همين جهت زنا را كه زشتيش از حد بيرون است ، فحشاء ميگويند، و كلمه (فحشاء) مصدر است ، مانند (سراء) و (ضراء).
 
و كلمۀ «سُوء» به معناى هر چيزى است كه انسان از آن نفرت دارد و در نظر اجتماع زشت مى آيد و اين سوء در صورتى كه از حدّ بگذرد و از طور خود تجاوز كند، آن وقت مصداق فحشاء می شود، و به همين جهت، زنا را كه زشتی اش از حدّ بيرون است، «فحشاء» می گويند. و كلمه «فحشاء»،) مصدر است، مانند «سَرَّاء» و «ضَرّاء».
<span id='link617'><span>
<span id='link617'><span>
بعد از آنكه معناى مفردات اين دو آيه را شناختى ، اينك ميگوئيم : خدايتعالى در صدر اين دو آيه خطاب را متوجه عموم مردم كرد (نه خصوص مؤ منين )،
 
بعد از آن كه معناى مفردات اين دو آيه را شناختى، اينك می گویيم:  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۳۲ </center>
و اين بدان جهت بود كه حكمى كه در اين آيه بگوش مى رساند، و بيانش مى كند، حكمى است كه مورد ابتلاى عموم مردم است ، اما مشركين براى اينكه نزد آنان امورى حرام بود، كه خودشان بر خود حرام كرده بودند و آنگاه به خدا افتراء بستند همچنانكه در روايت آمده كه ثقيف و خزاعه و بنى عامر بن صعصعه و بنى مدلج ، چيزهائى از رستنى ها و چارپايان و بحيره (شتر ماده اى كه گوشش شكافته شده ) و سائبه (شتر ماده اى كه به جهت شفاى بيمارى آزاد گذاشته شده است ) و وصيله (گوسفند مخصوص ) را بر خود حرام كرده بودند.
خدای تعالى در صدر اين دو آيه، خطاب را متوجه عموم مردم كرد، نه خصوص مؤمنان. و اين، بدان جهت بود كه حكمى كه در اين آيه به گوش مى رساند و بيانش مى كند، حكمى است كه مورد ابتلاى عموم مردم است. اما مشركان براى اين كه نزد آنان امورى حرام بود، كه خودشان بر خود حرام كرده بودند و آنگاه به خدا افتراء بستند، همچنان كه در روايت آمده كه: «ثقيف و خزاعه و بنى عامر بن صعصعه و بنى مدلج، چيزهایى از رستنى ها و چارپايان و بحيره (شتر ماده اى كه گوشش شكافته شده) و سائبه (شتر ماده اى كه به جهت شفاى بيمارى آزاد گذاشته شده است) و وصيله (گوسفند مخصوص) را، بر خود حرام كرده بودند.


البته اين در ميان مشركين عرب بود و گرنه در مشركين غير عرب هم امورى از اين قبيل يافت ميشد.
البته اين در ميان مشركان عرب بود و گرنه در مشركان غير عرب هم، امورى از اين قبيل يافت می شد.


و اما مؤ منين آنها هم با اينكه باسلام در آمده بودند، ولى هنوز خرافاتى چند از باب توارث اخلاقى و آداب قومى و سنت هاى منسوخه در بينشان باقى مانده بود و اين خود امرى است طبيعى كه وقتى اينگونه آداب و رسوم ، يكباره نسخ شود، مثل اينكه اديان و يا قوانين يكباره آنها را مورد حمله قرار دهد، نخست باصول آن آداب و سنن پرداخته و از بيخ ريشه كن مى كند، آنگاه اگر دوام يافت و به قوت خود باقى ماند - و اجتماع آن دين و قوانين را بخاطر حسن تربيتش به خوبى پذيرفت خرده خرده شاخ و برگهاى خرافات قديمى را نيز از بين مى برد و باقيمانده هاى آنرا بكلى ابطال نمود، يادش را از دلها بيرون مى برد، و گرنه بقايائى از سنتهاى قديمى با قوانين جديد مخلوط گشته ، يك چيز معجونى از آب در مى آيد، كه نه آن خرافات قديمى است و نه اين دين و قوانين جديد است .
و اما مؤمنان، آن ها هم با اين كه به اسلام در آمده بودند، ولى هنوز خرافاتى چند از باب توارث اخلاقى و آداب قومى و سنت هاى منسوخه در بينشان باقى مانده بود و اين خود امرى است طبيعى كه وقتى اين گونه آداب و رسوم، يكباره نسخ شود، مثل اين كه اديان و يا قوانين يكباره آن ها را مورد حمله قرار دهد، نخست به اصول آن آداب و سنن پرداخته و از بيخ ريشه كن مى كند. آنگاه اگر دوام يافت و به قوت خود باقى ماند - و اجتماع آن دين و قوانين را به خاطر حُسن تربيتش به خوبى پذيرفت، کم کم، شاخ و برگ هاى خرافات قديمى را نيز از بين مى برد و باقيمانده هاى آن را به كلى ابطال نمود، يادش را از دل ها بيرون مى برد، و گرنه بقايایى از سنت هاى قديمى با قوانين جديد مخلوط گشته، يك چيز معجونى از آب در مى آيد، كه نه آن خرافات قديمى است و نه اين دين و قوانين جديد است.


به همين جهت مؤ منين نيز گرفتار اين بقاياى خرافات قديم بودند، لذا خطاب در آيه ، متوجه عموم مردم شد كه آنچه در زمين هست برايشان حلال است و ميتوانند بخورند و پاى بند احكام خرافى قديم نباشند.
به همين جهت، مؤمنان نيز گرفتار اين بقاياى خرافات قديم بودند. لذا خطاب در آيه، متوجه عموم مردم شد كه آنچه در زمين هست، برايشان حلال است و می توانند بخورند و پایبند احكام خرافى قديم نباشند.


كلمه (اكل ) در اصل به معناى جويدن و بلعيدن است ، ولكن بعنوان كنايه در مطلق تصرفات در اموال نيز استعمال ميشود و جهتش اين است كه در آن تصرفات نيز منظور اصلى انسان خوردن است ، چون بطور كلى خوردن ركن زندگى آدمى است و در قرآن كريم هم اين كنايه آمده ، از آن جمله فرموده : «'''لا تاءكلوا اموالكم بينكم بالباطل ، الا ان تكون تجارة عن تراض '''»، (اموال يكديگر را در بين خود به باطل مخوريد، مگر آنكه تجارتى با رضايت دو طرف باشد).  
كلمۀ «أكل» در اصل، به معناى جويدن و بلعيدن است، ولیكن به عنوان كنايه در مطلق تصرفات در اموال نيز استعمال می شود. و جهتش اين است كه در آن تصرفات نيز، منظور اصلى انسان خوردن است. چون به طور كلى، خوردن ركن زندگى آدمى است و در قرآن كريم هم اين كنايه آمده.
 
از آن جمله فرموده: «لَا تَأكُلُوا أموَالَكُم بَينَكُم بِالبَاطِلِ إلّا أن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ: اموال يكديگر را در بين خود به باطل مخوريد، مگر آن كه تجارتى با رضايت دو طرف باشد».  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۳۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۳۳ </center>
و ما ميتوانيم امر (كلوا - بخوريد) در آيه مورد بحث را هم حمل بر اين معناى وسيع كنيم ، براى اينكه مطلق است (هم با معناى خوردن ميسازد، و هم با مطلق تصرفات ) و در اينصورت معناى آيه اين ميشود كه از آنچه خدا از نعمت هاى خود در زمين آفريده و در اختيار شما قرار داده بخوريد و در آن تصرف كنيد كه هم حلال و هم طيب است .
و ما می توانيم امر «كُلُوا: بخوريد» در آيه مورد بحث را هم، حمل بر اين معناى وسيع كنيم. براى اين كه مطلق است. (هم با معناى خوردن می سازد، و هم با مطلق تصرفات). و در اين صورت، معناى آيه اين می شود كه: از آنچه خدا از نعمت هاى خود در زمين آفريده و در اختيار شما قرار داده، بخوريد و در آن تصرف كنيد كه هم حلال و هم طيب است.


يعنى هيچ مانعى به غير از آنچه كه از ناحيه طبيعت خودتان و يا از ناحيه طبيعت زمين مانع است شما را از خوردن و تصرف آنچه حلال است جلوگير نشود، (بله آنها كه به طبع خود قابل اكل نيستند مانند سنگ و چوب و يا آنها كه طبع آدمى خوردن آن را نمى پذيرد، مانند كثافات ، و يا آنهائى كه طبيعت شما از آن تنفر ندارد و خوردن آن را ميپذيرد وليكن سليقه دينى مثلا مانع از خوردن آن است ، چون از راه جبر جائر بدست آمده است خوردنش حلال نيست ).
يعنى هيچ مانعى به غير از آنچه كه از ناحيه طبيعت خودتان و يا از ناحيه طبيعت زمين مانع است، شما را از خوردن و تصرف آنچه حلال است، جلوگير نشود.
 
(بله، آن ها كه به طبع خود قابل اكل نيستند، مانند سنگ و چوب و يا آن ها كه طبع آدمى خوردن آن را نمى پذيرد، مانند كثافات، و يا آن هایى كه طبيعت شما از آن تنفر ندارد و خوردن آن را می پذيرد، وليكن سليقه دينى مثلا مانع از خوردن آن است، چون از راه جبر جائر به دست آمده است، خوردنش حلال نيست).
<span id='link618'><span>
<span id='link618'><span>
«'''كلوا مما فى الارض حلالا طيبا'''» اين جمله اباحه اى عمومى و بدون قيد و شرط را آماده ميكند، چيزى كه هست جمله : «'''و لا تتبعوا خطوات الشيطان '''» الخ ، ميفهماند كه در اين ميان چيزهاى ديگرى هم هست كه نامش خطوات شيطان است و مربوط به همين اكل حلال طيب است ، و اين امور، يا مربوط به نخوردن بخاطر پيروى شيطان است و يا خوردن بخاطر پيروى شيطان است و چون تا اينجا معلوم نكرد كه آن امور چيست ؟ لذا براى اينكه ضابطه اى دست داده باشد كه چه چيرهائى پيروى شيطان است ؟ كلمه سوء و فحشاء و سخن بدون علم را خاطر نشان كرد و فهماند كه هر چيزى كه بد است ، يا فحشاء است يا بدون علم حكم كردن است ، پيروى از آن ، پيروى شيطان است .


و وقتى نخوردن و تصرف نكردن در چيزى كه خدا دستور به اجتناب از آن نداده ، جائز نباشد، خوردن و تصرف بدون دستور او نيز جائز نيست ، پس هيچ اكلى حلال و طيب نيست ، مگر آنكه خدايتعالى اجازه داده و تشريعش كرده باشد (كه همين آيه مورد بحث و نظائر آن تشريع حليت همه چيزها است ) و از خوردن آن منع و ردعى نكرده باشد.
«'''كُلُوا مِمَّا فِى الأرضِ حَلَالاً طَيِّباً'''»: اين جمله، اباحه اى عمومى و بدون قيد و شرط را آماده می كند. چيزى كه هست، جملۀ «وَ لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيطَان...»، می فهماند كه در اين ميان، چيزهاى ديگرى هم هست كه نامش «خطوات شيطان» است و مربوط به همين اكل حلال طيّب است و اين امور، يا مربوط به نخوردن به خاطر پيروى شيطان است و يا خوردن به خاطر پيروى شيطان است.  


مانند آيه (۱۷۳) همين سوره كه مى فرمايد: «'''انما حرم عليكم الميتة و الدم '''» الخ ، و در آن از خوردن چيزهائى نهى فرموده ، پس برگشت معناى آيه به اين مى شود (و خدا داناتر است ) كه مثلا بگوئيم : از همه نعمتهاى خدا كه در زمين براى شما آفريده بخوريد، زيرا خدا آنها را براى شما حلال و طيب كرد و از خوردن هيچ حلال طيبى خوددارى مكنيد، كه خوددارى از آن هم سوء است ، هم فحشاء، و هم بدون علم سخن گفتن ، (يعنى وهم تشريع ) و شما حق نداريد تشريع كنيد، يعنى چيزى را كه جزء دين نيست ، جزء دين كنيد، كه اگر چنين كنيد خطوات شيطان را پيروى كرده ايد.  
و چون تا اين جا معلوم نكرد كه آن امور چيست، لذا براى اين كه ضابطه اى دست داده باشد كه چه چيزهایى پيروى شيطان است، كلمۀ «سوء» و «فحشاء» و «سخن بدون علم» را خاطرنشان كرد و فهماند كه هر چيزى كه بد است، يا فحشاء است، يا بدون علم حكم كردن است، پيروى از آن، پيروى شيطان است.
 
و وقتى نخوردن و تصرف نكردن در چيزى كه خدا به اجتناب از آن دستور نداده، جایز نباشد، خوردن و تصرف بدون دستور او نيز جایز نيست. پس هيچ اكلى، حلال و طيّب نيست، مگر آن كه خدای تعالى اجازه داده و تشريعش كرده باشد (كه همين آيه مورد بحث و نظائر آن، تشريع حليت همه چيزها است)، و از خوردن آن منع و ردعى نكرده باشد.
 
مانند آيه (۱۷۳) همين سوره كه مى فرمايد: «إنَّما حَرَّمَ عَلَيكُمُ المَيتَةَ وَ الدَّمَ...»، و در آن از خوردن چيزهایى نهى فرموده. پس برگشت معناى آيه به اين مى شود (و خدا داناتر است ) كه مثلا بگویيم:  
 
از همه نعمت هاى خدا كه در زمين براى شما آفريده، بخوريد، زيرا خدا آن ها را براى شما حلال و طيّب كرد و از خوردن هيچ حلال طيّبى خوددارى مكنيد، كه خوددارى از آن، هم سوء است، هم فحشاء، و هم بدون علم سخن گفتن. (يعنى و هم تشريع)، و شما حق نداريد تشريع كنيد. يعنى چيزى را كه جزء دين نيست، جزء دين كنيد، كه اگر چنين كنيد، از خطوات شيطان پيروى كرده ايد.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۳۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۳۴ </center>
چند نكته كه آيه شريفه : «'''كلوا ممّا فى الارض ...'''» افاده مى كند
 
==چند نكته كه آيه شريفه: «كُلُوا مِمَّا فِى الأرض...» افاده مى كند==


پس آيه شريفه چند نكته را افاده مى كند:  
پس آيه شريفه چند نكته را افاده مى كند:  
۲۰٬۸۸۷

ویرایش