۲۰٬۳۸۹
ویرایش
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
==علت وجوب تبرى و بیزاری، از دشمنان خدا == | ==علت وجوب تبرى و بیزاری، از دشمنان خدا == | ||
آيه | آيه دومى، يعنى آيه: «إنَّ اللهَ لَهُ مُلكُ السَّماوَات وَ الأرض يُحيِى وَ يُمِيتُ وَ مَا لَكُم مِن دُونِ الله مِن وَلِىٍّ وَ لَا نَصِير»، در ذيلش حكمى را كه آيه قبلى بر آن دلالت مى كرد، چنين تعليل مى كند كه اگر از دوستى با دشمنان خدا نهى نموده و گفتيم كه بايد از آنان بيزارى بجویيد، براى اين است كه جز خداى سبحان، كسى ولىّ و ياور حقيقى نيست، و اين معنا براى مؤمنان وجدانى شده، پس وجدان و ايمان خود آنان بايد ايشان را بر آن بدارد كه تنها نسبت به او و يا وليّى از اولياى او كه خود او اجازه داده باشد تولى داشته باشند، و به غير ايشان به هيچ يك از دشمنان او هر كه خواهد باشد، دوستى و تولى نورزند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۴۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۴۳ </center> | ||
اين مفاد ذيل آيه دومى بود، و اما مفاد صدر | اين مفاد ذيل آيه دومى بود، و اما مفاد صدر آن، بيان سبب اين سبب و علت اين علت است. يعنى بيان مى كند كه چرا ولىّ و ناصرى جز خدا نيست، و مى فرمايد: جهتش اين است كه تنها كسى كه مالك همه چيز است و مرگ و حيات به دست اوست، خداست و معلوم است كه غير از چنين خدایى كه يگانه مالك و مدبر عالَم است، ولىّ و ناصرى نيست. | ||
از همين بيان عمومى و علت عمومى كه در چهار آيه مورد بحث | از همين بيان عمومى و علت عمومى كه در چهار آيه مورد بحث آمده، به خوبى روشن گرديد كه حكم مورد بحث اين آيات نيز عمومى است. يعنى اگر در اين آيات حكم به وجوب تبرّى از دشمنان خدا و حرمت دوستى با آنان نموده، اين حكم اختصاص به يك نحو دوستى و يا دوستى با يك عده معينى ندارد، بلكه همه انحاء دوستى را شامل مى شود، خواه تولى به سبب استغفار باشد، يا به غير آن و خواه دشمن، مشرك يا كافر و يا منافق و يا غير آن ها از قبيل اهل بدعتى كه منكر آيات خدا هستند، باشد و يا نسبت به پاره اى از گناهان كبيره از قبيل محاربه با خدا و رسول اصرار داشته باشد. | ||
«'''لَّقَد | «'''لَّقَد تَابَ اللَّهُ عَلى النَّبىِّ وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الاَنصَارِ الَّذِينَ... هُوَ التَّوَّاب الرَّحِيمُ'''»: | ||
كلمه | كلمه «الساعة»، به معناى مقدارى از زمان است، و «ساعت عسرت»، آن مقدار زمانى است كه زندگى به خاطر ابتلاء به گرفتاری ها از قبيل گرسنگى و تشنگى و يا حرارت شديد، و امثال آن دشوار شود، و كلمه «زيغ»، به معناى بيرون شدن از راه حق و ميل به طرف بيراهه و باطل است، و اضافه «زيغ» به «قلوب»، و ذكر «ساعت عسرة» و ساير قرينه هایى كه از سياق كلام استفاده مى شود، همه شاهد بر آنند كه منظور از «زيغ» استنكاف و شانه خالى كردن از امتثال امر پيغمبر، و بيرون شدن از اطاعت او، به سبب سرپيچى از رفتن به جهاد، و يا برگشتن به وطن است، به خاطر عسرت و مشقتى كه در راه با آن مواجه اند. | ||
و كلمه «تخليف» - | و كلمه «تخليف» - به طورى كه در مجمع البيان گفته - به معناى تأخير و جاى ماندن از كسى است كه رفته، و اما به جاى ماندن كسى در مكان، بعد از رفتن تو تخليف نيست، و اشتقاق آن از «خلف» است كه به معناى پشت سر و مقابل جهت روبرو است. وقتى مى گويند: «فلان خَلَّفَ فُلَاناً»، معنايش اين است كه فلانى، فلان كس را جانشين و خليفه خود كرد، و خود او را «مخلف» مى گويند و كلمه «رحب»، به معناى وسعت و مقابل ضيق است، و حرف «ما» در جملۀ «بِمَا رَحُبَت»، مصدريّه است كه جمله را به تأويل مصدر مى برد و معنايش «بِرحبِهَا» مى شود. | ||
<span id='link300'><span> | <span id='link300'><span> | ||
ویرایش