گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۴۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۹: خط ۲۹:


==دلیل جواز نبودن استغفار براى مشركان==
==دلیل جواز نبودن استغفار براى مشركان==
«'''مَا كانَ لِلنَّبىِّ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا أَن يَستَغْفِرُوا لِلْمُشرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولى قُرْبى ... لاَوَّاهٌ حَلِيمٌ'''»:
«'''مَا كانَ لِلنَّبىِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَن يَستَغْفِرُوا لِلْمُشرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولى قُرْبى ... لاَوَّاهٌ حَلِيمٌ'''»:


معناى آيه روشن است، ليكن اين نكته را بايد در نظر داشت كه چون در آيه دومى بعد از بيان سبب استغفار ابراهيم براى پدرش مى فرمايد «وقتى كه فهميد او دشمن خدا است، از او بيزارى جست» و با اين بيان معلوم كرد كه مشركين دشمنان خدا و جهنمى هستند، و در نتيجه نبايد براى آنان استغفار كرد.  
معناى آيه روشن است، ليكن اين نكته را بايد در نظر داشت كه چون در آيه دومى، بعد از بيان سبب استغفار ابراهيم براى پدرش مى فرمايد: «وقتى كه فهميد او دشمن خدا است، از او بيزارى جست»، و با اين بيان معلوم كرد كه مشركان، دشمنان خدا و جهنمى هستند، و در نتيجه نبايد براى آنان استغفار كرد.  


اينكه در اين آيه مى فرمايد حال كه اين معنا براى پيغمبر و پيروانش معلوم شد بايد از اين مطلب ضرورى و روشن غفلت نورزند، كه استغفار براى مشركين از اين جهت جائز نيست كه لغو است ، و خضوع ايمان مانع است از اينكه بنده خدا با ساحت كبرياى او بازى نموده ، كارى لغو بكند.
اين كه در اين آيه مى فرمايد حال كه اين معنا براى پيغمبر و پيروانش معلوم شد، بايد از اين مطلب ضرورى و روشن غفلت نورزند، كه استغفار براى مشركان از اين جهت جائز نيست كه لغو است، و خضوع ايمان مانع است از اين كه بنده خدا با ساحت كبرياى او بازى نموده، كارى لغو بكند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۴۱ </center>
چون از يكى از دو صورت بيرون نيست ، يا خداوند بخاطر تقصيرى كه از بنده اش سرزده با او دشمن و از او خشمگين است ، و يا بنده با خداى تعالى دشمن است ؛ اگر فرضا خدا با بندهاش دشمن باشد ولى بنده اش با او دشمن نباشد و بلكه اظهار تذلل و خوارى كند، در اين صورت جاى اين هست كه به خاطر سعه رحمت او آدمى براى آن بنده طلب مغفرت كند، و از خداوند بخواهد كه به حال آن بنده اش ترحم كند.  
چون از يكى از دو صورت بيرون نيست. يا خداوند به خاطر تقصيرى كه از بنده اش سر زده، با او دشمن و از او خشمگين است، و يا بنده با خداى تعالى دشمن است. اگر فرضا خدا با بنده اش دشمن باشد، ولى بنده اش با او دشمن نباشد و بلكه اظهار تذلل و خوارى كند، در اين صورت جاى اين هست كه به خاطر سعه رحمت او، آدمى براى آن بنده طلب مغفرت كند، و از خداوند بخواهد كه به حال آن بنده اش ترحم كند.  


اما اگر بنده با خدا سر دشمنى داشته باشد مانند مشركين معاند - و خود را بالاتر از آن بداند كه به درگاه خدا سر فرود بياورد، در چنين صورتى عقل صريح حكم مى كند به اينكه شفاعت و يا استغفار معنا ندارد، مگر بعد از آن كه آن بنده عناد را كنار گذاشته ، به سوى خدا توبه و بازگشت كند و به لباس تذلل و مسكنت در آيد.
اما اگر بنده با خدا سر دشمنى داشته باشد، مانند مشركان معاند - و خود را بالاتر از آن بداند كه به درگاه خدا سر فرود بياورد، در چنين صورتى عقل صريح حكم مى كند به اين كه شفاعت و يا استغفار معنا ندارد، مگر بعد از آن كه آن بنده عناد را كنار گذاشته، به سوى خدا توبه و بازگشت كند و به لباس تذلل و مسكنت در آيد.


و گر نه چه معنا دارد كه انسان براى كسى كه اصلا رحمت و مغفرت را قبول ندارد و زير بار عبوديت او نمى رود، استغفار نموده ، از خدا بخواهد كه از او درگذرد. آرى ، اين درخواست و شفاعت استهزاء به مقام ربوبيت و بازى كردن با مقام عبوديت است ، كه به حكم فطرت عملى است ناپسند و غير جائز.
و گرنه چه معنا دارد كه انسان براى كسى كه اصلا رحمت و مغفرت را قبول ندارد و زير بار عبوديت او نمى رود، استغفار نموده، از خدا بخواهد كه از او درگذرد. آرى، اين درخواست و شفاعت استهزاء به مقام ربوبيت و بازى كردن با مقام عبوديت است، كه به حكم فطرت، عملى است ناپسند و غير جائز.


و خداوند اين جائز نبودن را به حق نداشتن تعبير كرده و فرموده: «ما كان للنبى و الذين آمنوا» يعنى پيغمبر و آنان كه ايمان آورده اند حق ندارند استغفار كنند بعد از آن كه براى آنها معلوم شد كه ...، و ما در تفسير آيه «ما كان للمشركين ان يعمروا مساجد الله» گفتيم كه حكم جواز در شرع بعد از جعل حق است.
و خداوند اين جائز نبودن را به حق نداشتن تعبير كرده و فرموده: «مَا كَانَ لِلنَّبِىّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا». يعنى پيغمبر و آنان كه ايمان آورده اند، حق ندارند استغفار كنند، بعد از آن كه براى آن ها معلوم شد كه... و ما در تفسير آيه: «مَا كَانَ لِلمُشرِكِينَ أن يَعمُرُوا مَسَاجِدَ الله» گفتيم كه حكم جواز در شرع بعد از جعل حق است.


پس ، معناى آيه چنين مى شود: رسول الله و كسانى كه ايمان آورده اند بعد از آنكه با بيان خداوندى براى آنها ظاهر شد كه مشركين دشمنان خدايند و مخلد در آتشند، ديگر حق ندارند براى آنان استغفار كنند هرچند از نزديكانشان باشند، و اگر ابراهيم براى پدر مشركش استغفار كرد براى اين بود كه در آغاز خيال ميكرد پدرش هرچند مشرك است ولى با خدا دشمنى و عناد ندارد، و چون قبلا به او وعده استغفار داده بود لاجرم براى او طلب مغفرت كرد، ولى وقتى فهميد كه او دشمن خداست و بر شرك و ضلالت خود اصرار مى ورزد، از او بيزارى جست.
پس معناى آيه چنين مى شود:  


«''' ان ابراهيم لاواه حليم '''» - اين جمله وعده ابراهيم و استغفار او را براى پدرش تعليل مى كند، به اين كه او جفاى پدرش را تحمل نمود، و او را وعده نيكى داد، چون او مردى بردبار بود، و برايش طلب مغفرت كرد، چون مردى «اواه» بود، و اواه كسى را گويند كه از ترس خدا و به طمع و اميد به خيرات او خيلى آه بكشد.
رسول الله و كسانى كه ايمان آورده اند بعد از آن كه با بيان خداوندى براى آن ها ظاهر شد كه مشركان دشمنان خدايند و مخلد در آتش اند، ديگر حق ندارند براى آنان استغفار كنند، هرچند از نزديكانشان باشند، و اگر ابراهيم براى پدر مشركش استغفار كرد، براى اين بود كه در آغاز خيال می كرد پدرش هرچند مشرك است، ولى با خدا دشمنى و عناد ندارد، و چون قبلا به او وعده استغفار داده بود، ناچار براى او طلب مغفرت كرد، ولى وقتى فهميد كه او دشمن خداست و بر شرك و ضلالت خود اصرار مى ورزد، از او بيزارى جست.
 
«''' إنّ إبرَاهِيمَ لَأوَّاهٌ حَلِيمٌ '''» - اين جمله، وعده ابراهيم و استغفار او را براى پدرش تعليل مى كند، به اين كه او جفاى پدرش را تحمل نمود، و او را وعده نيكى داد، چون او مردى بردبار بود، و برايش طلب مغفرت كرد، چون مردى «أوّاه» بود، و «أوّاه»، كسى را گويند كه از ترس خدا و به طمع و اميد به خيرات او خيلى آه بكشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۴۲ </center>
«'''وَ مَا كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتى يُبَينَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَ... مِن وَلىٍّ وَ لا نَصِيرٍ'''»:
«'''وَ مَا كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتّى يُبَيّنَ لَهُم مَا يَتَّقُونَ... مِن وَلىٍّ وَ لا نَصِيرٍ'''»:


اين دو آيه ، متصل به دو آيه قبلى است ، كه از استغفار براى مشركين نهى مى كرد. و اين دو آيه يكى مؤ منين را تهديد مى كند به اينكه اگر از آن كارهائى كه خداوند بيان كرده پرهيز نكنند، بعد از هدايت گمراهشان خواهد كرد، و در ميان همه كارهائى كه خداوند از آنها نهى نموده ، آن كارى كه با مورد آيه تطبيق دارد همان استغفار كردن براى مشركين و محبت به ايشان است ، كه مؤ منين بايد از آن بپرهيزند، و الا بعد از هدايت دچار ضلالت مى شوند.
اين دو آيه، متصل به دو آيه قبلى است، كه از استغفار براى مشركان نهى مى كرد. و اين دو آيه يكى مؤمنان را تهديد مى كند به اين كه اگر از آن كارهایى كه خداوند بيان كرده پرهيز نكنند، بعد از هدايت گمراهشان خواهد كرد، و در ميان همه كارهایى كه خداوند از آن ها نهى نموده، آن كارى كه با مورد آيه تطبيق دارد، همان استغفار كردن براى مشركان و محبت به ايشان است، كه مؤمنان بايد از آن بپرهيزند، و الا بعد از هدايت دچار ضلالت مى شوند.


و خواننده محترم براى روشن شدن بيشتر آيه مورد بحث بايد به مطالبى كه ما در تفسير آيه «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون» در جلد پنجم اين كتاب و همچنين در تفسير آيات راجع به ولايت مشركين و اهل كتاب در سوره هاى گذشته گذرانديم مراجعه نمايد.
و خواننده محترم براى روشن شدن بيشتر آيه مورد بحث بايد به مطالبى كه ما در تفسير آيه: «اليَومَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُم فَلَا تَخشَوهُم وَ اخشَون»، در جلد پنجم اين كتاب، و همچنين در تفسير آيات، راجع به ولايت مشركان و اهل كتاب در سوره هاى گذشته گذرانديم، مراجعه نمايد.


و اين آيه به يك اعتبار در معناى آيه «ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم» و آيات ديگرى در اين معنا است كه همه بر اين معنا گويا هستند كه يكى از سنتهاى الهى اين است كه نعمت و هدايت خود را بر بنده اش مستمر بگرداند و از او سلب نكند، تا خود بنده به خاطر كفران و تعديش موجبات تغيير آن را فراهم آورد، آنوقت است كه خداى تعالى نعمت و هدايت خود را از او مى گيرد.
و اين آيه به يك اعتبار در معناى آيه: «ذَلِكَ بِأنَّ اللهَ لَم يَكُ مُغَيّراً نِعمَةً أنعَمَهَا عَلَى قَومٍ حَتّى يُغَيّرُوا مَا بِأنفُسِهِم» و آيات ديگرى در اين معنا است، كه همه بر اين معنا گويا هستند كه يكى از سنت هاى الهى اين است كه نعمت و هدايت خود را بر بنده اش مستمر بگرداند و از او سلب نكند، تا خود بنده به خاطر كفران و تعدی اش، موجبات تغيير آن را فراهم آورد. آن وقت است كه خداى تعالى نعمت و هدايت خود را از او مى گيرد.
<span id='link299'><span>
<span id='link299'><span>


۲۰٬۳۹۴

ویرایش