۲۰٬۳۹۴
ویرایش
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
==دلیل جواز نبودن استغفار براى مشركان== | ==دلیل جواز نبودن استغفار براى مشركان== | ||
«'''مَا كانَ لِلنَّبىِّ وَ الَّذِينَ | «'''مَا كانَ لِلنَّبىِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَن يَستَغْفِرُوا لِلْمُشرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولى قُرْبى ... لاَوَّاهٌ حَلِيمٌ'''»: | ||
معناى آيه روشن است، ليكن اين نكته را بايد در نظر داشت كه چون در آيه | معناى آيه روشن است، ليكن اين نكته را بايد در نظر داشت كه چون در آيه دومى، بعد از بيان سبب استغفار ابراهيم براى پدرش مى فرمايد: «وقتى كه فهميد او دشمن خدا است، از او بيزارى جست»، و با اين بيان معلوم كرد كه مشركان، دشمنان خدا و جهنمى هستند، و در نتيجه نبايد براى آنان استغفار كرد. | ||
اين كه در اين آيه مى فرمايد حال كه اين معنا براى پيغمبر و پيروانش معلوم شد، بايد از اين مطلب ضرورى و روشن غفلت نورزند، كه استغفار براى مشركان از اين جهت جائز نيست كه لغو است، و خضوع ايمان مانع است از اين كه بنده خدا با ساحت كبرياى او بازى نموده، كارى لغو بكند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۴۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۴۱ </center> | ||
چون از يكى از دو صورت بيرون نيست | چون از يكى از دو صورت بيرون نيست. يا خداوند به خاطر تقصيرى كه از بنده اش سر زده، با او دشمن و از او خشمگين است، و يا بنده با خداى تعالى دشمن است. اگر فرضا خدا با بنده اش دشمن باشد، ولى بنده اش با او دشمن نباشد و بلكه اظهار تذلل و خوارى كند، در اين صورت جاى اين هست كه به خاطر سعه رحمت او، آدمى براى آن بنده طلب مغفرت كند، و از خداوند بخواهد كه به حال آن بنده اش ترحم كند. | ||
اما اگر بنده با خدا سر دشمنى داشته | اما اگر بنده با خدا سر دشمنى داشته باشد، مانند مشركان معاند - و خود را بالاتر از آن بداند كه به درگاه خدا سر فرود بياورد، در چنين صورتى عقل صريح حكم مى كند به اين كه شفاعت و يا استغفار معنا ندارد، مگر بعد از آن كه آن بنده عناد را كنار گذاشته، به سوى خدا توبه و بازگشت كند و به لباس تذلل و مسكنت در آيد. | ||
و | و گرنه چه معنا دارد كه انسان براى كسى كه اصلا رحمت و مغفرت را قبول ندارد و زير بار عبوديت او نمى رود، استغفار نموده، از خدا بخواهد كه از او درگذرد. آرى، اين درخواست و شفاعت استهزاء به مقام ربوبيت و بازى كردن با مقام عبوديت است، كه به حكم فطرت، عملى است ناپسند و غير جائز. | ||
و خداوند اين جائز نبودن را به حق نداشتن تعبير كرده و فرموده: | و خداوند اين جائز نبودن را به حق نداشتن تعبير كرده و فرموده: «مَا كَانَ لِلنَّبِىّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا». يعنى پيغمبر و آنان كه ايمان آورده اند، حق ندارند استغفار كنند، بعد از آن كه براى آن ها معلوم شد كه... و ما در تفسير آيه: «مَا كَانَ لِلمُشرِكِينَ أن يَعمُرُوا مَسَاجِدَ الله» گفتيم كه حكم جواز در شرع بعد از جعل حق است. | ||
پس | پس معناى آيه چنين مى شود: | ||
«''' | رسول الله و كسانى كه ايمان آورده اند بعد از آن كه با بيان خداوندى براى آن ها ظاهر شد كه مشركان دشمنان خدايند و مخلد در آتش اند، ديگر حق ندارند براى آنان استغفار كنند، هرچند از نزديكانشان باشند، و اگر ابراهيم براى پدر مشركش استغفار كرد، براى اين بود كه در آغاز خيال می كرد پدرش هرچند مشرك است، ولى با خدا دشمنى و عناد ندارد، و چون قبلا به او وعده استغفار داده بود، ناچار براى او طلب مغفرت كرد، ولى وقتى فهميد كه او دشمن خداست و بر شرك و ضلالت خود اصرار مى ورزد، از او بيزارى جست. | ||
«''' إنّ إبرَاهِيمَ لَأوَّاهٌ حَلِيمٌ '''» - اين جمله، وعده ابراهيم و استغفار او را براى پدرش تعليل مى كند، به اين كه او جفاى پدرش را تحمل نمود، و او را وعده نيكى داد، چون او مردى بردبار بود، و برايش طلب مغفرت كرد، چون مردى «أوّاه» بود، و «أوّاه»، كسى را گويند كه از ترس خدا و به طمع و اميد به خيرات او خيلى آه بكشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۴۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۴۲ </center> | ||
«'''وَ مَا كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ | «'''وَ مَا كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتّى يُبَيّنَ لَهُم مَا يَتَّقُونَ... مِن وَلىٍّ وَ لا نَصِيرٍ'''»: | ||
اين دو | اين دو آيه، متصل به دو آيه قبلى است، كه از استغفار براى مشركان نهى مى كرد. و اين دو آيه يكى مؤمنان را تهديد مى كند به اين كه اگر از آن كارهایى كه خداوند بيان كرده پرهيز نكنند، بعد از هدايت گمراهشان خواهد كرد، و در ميان همه كارهایى كه خداوند از آن ها نهى نموده، آن كارى كه با مورد آيه تطبيق دارد، همان استغفار كردن براى مشركان و محبت به ايشان است، كه مؤمنان بايد از آن بپرهيزند، و الا بعد از هدايت دچار ضلالت مى شوند. | ||
و خواننده محترم براى روشن شدن بيشتر آيه مورد بحث بايد به مطالبى كه ما در تفسير آيه | و خواننده محترم براى روشن شدن بيشتر آيه مورد بحث بايد به مطالبى كه ما در تفسير آيه: «اليَومَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُم فَلَا تَخشَوهُم وَ اخشَون»، در جلد پنجم اين كتاب، و همچنين در تفسير آيات، راجع به ولايت مشركان و اهل كتاب در سوره هاى گذشته گذرانديم، مراجعه نمايد. | ||
و اين آيه به يك اعتبار در معناى آيه | و اين آيه به يك اعتبار در معناى آيه: «ذَلِكَ بِأنَّ اللهَ لَم يَكُ مُغَيّراً نِعمَةً أنعَمَهَا عَلَى قَومٍ حَتّى يُغَيّرُوا مَا بِأنفُسِهِم» و آيات ديگرى در اين معنا است، كه همه بر اين معنا گويا هستند كه يكى از سنت هاى الهى اين است كه نعمت و هدايت خود را بر بنده اش مستمر بگرداند و از او سلب نكند، تا خود بنده به خاطر كفران و تعدی اش، موجبات تغيير آن را فراهم آورد. آن وقت است كه خداى تعالى نعمت و هدايت خود را از او مى گيرد. | ||
<span id='link299'><span> | <span id='link299'><span> | ||
ویرایش