۲۰٬۴۵۵
ویرایش
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
آن وقت، جملۀ «مَن جَاءَ بِالحَسَنَة...»، تفصيلى مى شود براى جملۀ «إنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا يَفعَلُون»، تفصيل از نظر لازمه با خبر بودن، كه همان جزاى عملكرد آنان است، همچنان كه در ذيل هم به آن اشاره نموده مى فرمايد: «هَل تُجزَونَ إلّا مَا كُنتُم تَعمَلُون»، و قبلا مردم غايب فرض شده بودند و در اين جا حاضر و مورد خطاب، اين التفات به منظور تشديد نهيب و تهديد است. | آن وقت، جملۀ «مَن جَاءَ بِالحَسَنَة...»، تفصيلى مى شود براى جملۀ «إنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا يَفعَلُون»، تفصيل از نظر لازمه با خبر بودن، كه همان جزاى عملكرد آنان است، همچنان كه در ذيل هم به آن اشاره نموده مى فرمايد: «هَل تُجزَونَ إلّا مَا كُنتُم تَعمَلُون»، و قبلا مردم غايب فرض شده بودند و در اين جا حاضر و مورد خطاب، اين التفات به منظور تشديد نهيب و تهديد است. | ||
==حمل آيه: | ==حمل آيه: «وَ تَرَى الجِبَالَ...»، بر حركت جوهرى و انتقالى زمين== | ||
البته در آيه | البته در آيه: «وَ تَرَى الجِبَالَ تَحسَبُهَا جَامِدَةً وَ هِىَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَاب»، دو قول ديگر هست. | ||
يكى اين كه: آن را حمل كرده اند بر «حركت جوهرى»، و اين كه تمامى موجودات با جوهرۀ ذاتشان، به سوى غايت وجود خود در حركت اند و اين، همان معناى حشر و رجوع به خداى سبحان است. | |||
و اين معنا، از نظر اشاره اى كه در جملۀ «تَحسَبُهَا جَامِدَةً: تو آن ها را جامد مى پندارى» هست - به اين كه همين امروز كه قيامتى به پا نشده، متحرك اند - مناسب ترين معناست. براى اين كه نمى شود روز قيامت را ظرف گرفت، هم براى جامد ديدن كوه ها و هم براى حركت آن ها چون ابر. | |||
دوم اين كه: آن را حمل كرده اند بر «حركت انتقالى» زمين. و اين معنا از نظر آيه - فِى نَفسِهَا - معناى خوبى است. الا اين كه دوتا اشكال متوجه آن مى شود. اول اين كه: بنابر اين معنا، آيه شريفه از ماقبل و مابعد خود، بريده و غير مربوط مى شود. چون هم ماقبل آن و هم مابعدش، راجع به قيامت بود. دوم اين كه: با اين بريدگى، اتصال جملۀ «إنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفعَلُون» به ماقبلش نيز، به هم مى خورد. | |||
اين آيه و آيه بعدش - | «'''مَن جَاءَ بِالْحَسنَةِ فَلَهُ خَيرٌ مِّنهَا وَ هُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئذٍ آمِنُونَ'''»: | ||
اين آيه و آيه بعدش - همان طور كه قبلا هم اشاره كرديم - تفصيلى است براى اجمالى - كه در جملۀ «إنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفعَلُون» است. البته تفصيل از نظر اثر خبير بودن خدا. زيرا اثر آن جزاء است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۷۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۷۸ </center> | ||
و مراد از جملۀ «مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيرٌ مِنهَا»، اين است كه: كسى كه عمل نيك كند جزايى دارد بهتر از آن عمل نيك. چون عمل، هرچه باشد، مقدمه است براى مزد و جزاء. كسى با خود عمل كارى ندارد. هر عملى را انجام مى دهد، براى نتيجه و اثر آن است. پس غرض و غايت هر عملى، از مقدمه بهتر است. | |||
و از ظاهر سياق | و از ظاهر سياق بر مى آيد كه مقصود از «فَزَع» در جملۀ «وَ هُم مِن فَزَع...»، فزع بعد از نفخۀ دوم صور است، نه نفخۀ اول. در نتيجه، آيه شريفه همان معنا را مى دهد كه آيه: «لَا يَحزُنُهُمُ الفَزَعُ الأكبَرُ وَ تَتَلَقَّيهُمُ المَلَائِكَةُ هَذَا يَومُكُمُ الَّذِى كُنتُم تُوعَدُون»، در مقام آن است. | ||
«'''وَ مَن جَاءَ بِالسيِّئَةِ فَكُبَّت وُجُوهُهُمْ فى النَّارِ هَلْ | «'''وَ مَن جَاءَ بِالسيِّئَةِ فَكُبَّت وُجُوهُهُمْ فى النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ'''»: | ||
كلمۀ «كُبَّت»، از «كب»، به معناى به رو انداختن كسى است. پس در حقيقت عملى است كه بر شخص واقع مى شود، نه بر روى او، و اگر نسبت آن را به روى آنان داده، از باب مجاز عقلى است و گرنه، اصل آن «كَبُّوا عَلَى وُجُوهِهِم: بر روی ها افتادن» بوده است. | |||
و استفهام در | و استفهام در جملۀ «هَل تُجزَونَ إلَّا مَا كُنتُم تَعمَلُون»، استفهام انكارى است، و معنايش اين است كه «لَا تُجزَونَ إلّا...». يعنى: جزا داده نمى شويد، مگر خود آن عملى كه كرده ايد. خود آن عمل برايتان مجسّم مى شود و گريبانتان را مى گيرد. پس هيچ ظلمى در جزاء و هيچ جورى در حكم نيست. | ||
اين دو | اين دو آيه، در مقام بيان طبيعت «حسنه» و «سيّئه» است. طبيعتى كه از نظر جزاء دارند. پس در اين دو آيه، حكم كسى بيان شده كه فقط عمل نيك دارد، يا تنها عمل زشت دارد. اما كسى كه هم از آن اعمال دارد، و هم از اين، حكمش در اين جا به طور اجمال فهميده مى شود و اما تفصيلش، در جاهاى ديگر آمده است. | ||
«'''إِنَّمَا أُمِرْت أَنْ أَعْبُدَ | «'''إِنَّمَا أُمِرْت أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِى حَرَّمَهَا وَ لَهُ كُلُّ شئٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسلِمِينَ'''»: | ||
اين آيه تا آخر سوره كه سه آيه است خاتمه سوره است و اين حقيقت را بيان مى كند كه دعوت | اين آيه تا آخر سوره - كه سه آيه است - خاتمه سوره است و اين حقيقت را بيان مى كند كه دعوت حق، بشارت و انذارى است كه در آن حجت بر همه تمام مى شود و كار مردم به گردن رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» نيست. او تنها مأمور است و اما زمام امر دست خداست. به زودى، آيات خود را به ايشان نشان خواهد داد و آن را خواهند شناخت و خدا از اعمالشان غافل نيست. | ||
حجت بر همه تمام مى شود و كار مردم به گردن رسول خدا | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۷۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۷۹ </center> | ||
و | و جملۀ «إنَّمَا أُمِرتُ...»، سخنى از زبان رسول خدا است، و در معناى اين است كه فرموده باشد: «قُل إنَّمَا أُمِرتُ: بگو من تنها مأمور شده ام كه...». | ||
و كلمۀ «هَذِهِ»، اشاره است به مكه معظمه، و در اين تعبير از دو جهت، شهر مكه تعظيم شده است: | |||
يكى از جهت اين كه كلمۀ «ربّ» را بر آن اضافه كرده و فرموده: «رَبّ هَذِهِ البَلدَة». | |||
دوم از اين جهت كه آن را به «حرمت» توصيف كرده و فرموده: «الَّذِى حَرَّمَهَا». و در اين توصيف و تعظيم، خود تعريض و گوشه اى است به مردمش، كه به اين نعمت بزرگ كفران كرده و شكر خدا را با پرستش او به جا نياوردند و در عوض، به عبادت بت ها پرداختند. | |||
و | و جملۀ «وَ لَهُ كُلُّ شَئ»، اشاره است به سعۀ مُلك خداى تعالى، تا كسى توهم نكند كه او تنها مالك مكّه است. چون ربّ آن جاست، و مانند ساير بت ها كه هر يك مالك جزئى از عالَم، از قبيل آسمان و زمين و فلان شهر و فلان قوم و فلان قبيله اند، او هم يك معبودى است در عرض آن ها، كه يك ناحيه اى از عالَم را مالك است. | ||
«''' | «'''أُمِرتُ أن أكُونَ مِنَ المُسلِمِين '''» - يعنى: مأمور شده ام تا از كسانى باشم كه تسليم اراده او شده اند، و او اراده نمى كند، مگر همان را كه خلقت به سوى آن هدايت مى كند، و زبان فطرت به سوى آن مى خواند، و آن، «دين حنيف فطرى» است، كه ملت و كيش ابراهيم است. | ||
<span id='link392'><span> | <span id='link392'><span> | ||
ویرایش