۲۰٬۴۷۲
ویرایش
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
يكى اين كه: آن را حمل كرده اند بر «حركت جوهرى»، و اين كه تمامى موجودات با جوهرۀ ذاتشان، به سوى غايت وجود خود در حركت اند و اين، همان معناى حشر و رجوع به خداى سبحان است. | يكى اين كه: آن را حمل كرده اند بر «حركت جوهرى»، و اين كه تمامى موجودات با جوهرۀ ذاتشان، به سوى غايت وجود خود در حركت اند و اين، همان معناى حشر و رجوع به خداى سبحان است. | ||
و اين معنا، از نظر اشاره اى كه در جملۀ «تَحسَبُهَا جَامِدَةً: تو آن ها را جامد مى پندارى» هست - به اين كه همين امروز كه قيامتى به پا نشده، متحرك اند - مناسب ترين معناست. براى اين كه نمى شود روز قيامت را ظرف گرفت، هم براى جامد ديدن كوه | و اين معنا، از نظر اشاره اى كه در جملۀ «تَحسَبُهَا جَامِدَةً: تو آن ها را جامد مى پندارى» هست - به اين كه همين امروز كه قيامتى به پا نشده، متحرك اند - مناسب ترين معناست. براى اين كه نمى شود روز قيامت را ظرف گرفت، هم براى جامد ديدن كوه ها، و هم براى حركت آن ها چون ابر. | ||
دوم اين كه: آن را حمل كرده اند بر «حركت انتقالى» زمين. و اين معنا از نظر آيه - فِى نَفسِهَا - معناى خوبى است. الا اين كه دوتا اشكال متوجه آن مى شود. اول اين كه: بنابر اين معنا، آيه شريفه از ماقبل و مابعد خود، بريده و غير مربوط مى شود. چون هم ماقبل آن و هم مابعدش، راجع به قيامت بود. دوم اين كه: با اين بريدگى، اتصال جملۀ «إنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفعَلُون» به ماقبلش نيز، به هم مى خورد. | دوم اين كه: آن را حمل كرده اند بر «حركت انتقالى» زمين. و اين معنا از نظر آيه - فِى نَفسِهَا - معناى خوبى است. الا اين كه دوتا اشكال متوجه آن مى شود. اول اين كه: بنابر اين معنا، آيه شريفه از ماقبل و مابعد خود، بريده و غير مربوط مى شود. چون هم ماقبل آن و هم مابعدش، راجع به قيامت بود. دوم اين كه: با اين بريدگى، اتصال جملۀ «إنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفعَلُون» به ماقبلش نيز، به هم مى خورد. | ||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
كلمۀ «كُبَّت»، از «كب»، به معناى به رو انداختن كسى است. پس در حقيقت عملى است كه بر شخص واقع مى شود، نه بر روى او، و اگر نسبت آن را به روى آنان داده، از باب مجاز عقلى است و گرنه، اصل آن «كَبُّوا عَلَى وُجُوهِهِم: بر روی ها افتادن» بوده است. | كلمۀ «كُبَّت»، از «كب»، به معناى به رو انداختن كسى است. پس در حقيقت عملى است كه بر شخص واقع مى شود، نه بر روى او، و اگر نسبت آن را به روى آنان داده، از باب مجاز عقلى است و گرنه، اصل آن «كَبُّوا عَلَى وُجُوهِهِم: بر روی ها افتادن» بوده است. | ||
و استفهام در جملۀ «هَل تُجزَونَ إلَّا مَا كُنتُم تَعمَلُون»، استفهام انكارى است، و معنايش اين است كه «لَا تُجزَونَ إلّا...». يعنى: جزا داده نمى شويد، مگر خود آن عملى كه كرده ايد. خود آن عمل برايتان مجسّم مى شود و گريبانتان را مى گيرد. پس هيچ ظلمى در | و استفهام در جملۀ «هَل تُجزَونَ إلَّا مَا كُنتُم تَعمَلُون»، استفهام انكارى است، و معنايش اين است كه «لَا تُجزَونَ إلّا...». يعنى: جزا داده نمى شويد، مگر خود آن عملى كه كرده ايد. خود آن عمل برايتان مجسّم مى شود و گريبانتان را مى گيرد. پس هيچ ظلمى در «جزاء» و هيچ ستمى در «حكم» نيست. | ||
اين دو آيه، در مقام بيان طبيعت «حسنه» و «سيّئه» است. طبيعتى كه از نظر جزاء دارند. پس در اين دو آيه، حكم كسى بيان شده كه فقط عمل نيك دارد، يا تنها عمل زشت دارد. اما كسى كه هم از آن اعمال دارد، و هم از اين، حكمش در اين جا به طور اجمال فهميده مى شود و اما تفصيلش، در جاهاى ديگر آمده است. | اين دو آيه، در مقام بيان طبيعت «حسنه» و «سيّئه» است. طبيعتى كه از نظر جزاء دارند. پس در اين دو آيه، حكم كسى بيان شده كه فقط عمل نيك دارد، يا تنها عمل زشت دارد. اما كسى كه هم از آن اعمال دارد، و هم از اين، حكمش در اين جا به طور اجمال فهميده مى شود و اما تفصيلش، در جاهاى ديگر آمده است. | ||
«'''إِنَّمَا | «'''إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِى حَرَّمَهَا وَ لَهُ كُلُّ شئٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسلِمِينَ'''»: | ||
اين آيه تا آخر سوره - كه سه آيه است - خاتمه سوره است و اين حقيقت را بيان مى كند كه دعوت حق، بشارت و انذارى است كه در آن حجت بر همه تمام مى شود و كار مردم به گردن رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» نيست. او تنها مأمور است و اما زمام امر دست خداست. به زودى، آيات خود را به ايشان نشان خواهد داد و آن را خواهند شناخت و خدا از اعمالشان غافل نيست. | اين آيه تا آخر سوره - كه سه آيه است - خاتمه سوره است و اين حقيقت را بيان مى كند كه دعوت حق، بشارت و انذارى است كه در آن حجت بر همه تمام مى شود و كار مردم به گردن رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» نيست. او تنها مأمور است و اما زمام امر دست خداست. به زودى، آيات خود را به ايشان نشان خواهد داد و آن را خواهند شناخت و خدا از اعمالشان غافل نيست. | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
و كلمۀ «هَذِهِ»، اشاره است به مكه معظمه، و در اين تعبير از دو جهت، شهر مكه تعظيم شده است: | و كلمۀ «هَذِهِ»، اشاره است به مكه معظمه، و در اين تعبير از دو جهت، شهر مكه تعظيم شده است: | ||
يكى از جهت اين كه كلمۀ «ربّ» را بر آن اضافه كرده و فرموده: | يكى از جهت اين كه كلمۀ «ربّ» را بر آن اضافه كرده و فرموده: «رَبَّ هَذِهِ البَلدَة». | ||
دوم از اين جهت كه آن را به «حرمت» توصيف كرده و فرموده: «الَّذِى حَرَّمَهَا». و در اين توصيف و تعظيم، خود تعريض و گوشه اى است به مردمش، كه به اين نعمت بزرگ كفران كرده و شكر خدا را با پرستش او به جا نياوردند و در عوض، به عبادت بت ها پرداختند. | دوم از اين جهت كه آن را به «حرمت» توصيف كرده و فرموده: «الَّذِى حَرَّمَهَا». و در اين توصيف و تعظيم، خود تعريض و گوشه اى است به مردمش، كه به اين نعمت بزرگ كفران كرده و شكر خدا را با پرستش او به جا نياوردند و در عوض، به عبادت بت ها پرداختند. |
ویرایش