گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۲: خط ۵۲:


==معناى اين كه خداوند، عالم الغيب و الشهادة است ==
==معناى اين كه خداوند، عالم الغيب و الشهادة است ==
«'''عَالِمُ الْغَيْبِ وَ الشهَادَةِ الْكبِيرُ الْمُتَعَالِ'''»:
«'''عَالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ الْكبِيرُ الْمُتَعَالِ'''»:


«غيب» و «شهادت» - به طورى كه مكرر شنيديد - دو معنى از معانى نسبى هستند. يعنى يك شئ واحد، ممكن است نسبت به چيزى غيب و نسبت به چيزى شهادت باشد. و اين، بدان سبب است كه موجودات - همان طور كه گذشت - خالى از حدود نيستند، و هرگز از حدود خود جدا و منفك نمى شوند.  
«غيب» و «شهادت» - به طورى كه مكرر شنيديد - دو معنا از معانى نسبى هستند. يعنى يك شئ واحد، ممكن است نسبت به چيزى غيب و نسبت به چيزى شهادت باشد. و اين، بدان سبب است كه موجودات - همان طور كه گذشت - خالى از حدود نيستند، و هرگز از حدود خود جدا و منفك نمى شوند.  


بنابراين، هر چيزى كه داخل در حد و احاطه چيز ديگرى باشد، آن چيز داخل، براى آن ديگرى «شهادت» است، چون مشهود ادراك آن است. و هر چيزى كه از حد چيز ديگرى خارج باشد، براى آن چيز ديگر، «غيب» خواهد بود. چون مشهود ادراكش نيست.
بنابراين، هر چيزى كه داخل در حد و احاطه چيز ديگرى باشد، آن چيز داخل، براى آن ديگرى «شهادت» است، چون مشهود ادراك آن است. و هر چيزى كه از حد چيز ديگرى خارج باشد، براى آن چيز ديگر، «غيب» خواهد بود. چون مشهود ادراكش نيست.


از همين جاست كه به خوبى روشن مى گردد كه: جز خداى سبحان، كسى غيب نمى داند. اما اين كه غيب جز براى خدا معلوم نمى شود، جهتش اين است كه علم، خود يك نوع احاطه است، و معنا ندارد كه چيزى به خارج از حد وجودى خود و به اجنبى از احاطه خود احاطه يابد. و اما اين كه خدا عالم به غيب است، جهتش اين است كه وجود خدا محدود به حدى نيست و او، به هر چيز محيط است، و هيچ چيز نمى تواند خود را به وسيله چهار ديوار حد خود از خدا پنهان بدارد. پس در حقيقت، براى خدا غيب نيست، هر چند براى غير خدا غيب باشد.
از همين جاست كه به خوبى روشن مى گردد كه:  


و بنابراين، معنى علم خدا به غيب و شهادت در حقيقت اين مى شود كه همه چيز براى او شهادت است، و آن غيب و شهادتى كه درباره موجودات نسبت به هم تحقق مى يابد، هم غيبش و هم شهادتش براى خدا، شهادت است.
جز خداى سبحان، كسى غيب نمى داند. اما اين كه غيب جز براى خدا معلوم نمى شود، جهتش اين است كه علم، خود يك نوع احاطه است، و معنا ندارد كه چيزى به خارج از حد وجودى خود و به اجنبى از احاطه خود احاطه يابد. و اما اين كه خدا عالم به غيب است، جهتش اين است كه وجود خدا محدود به حدى نيست و او، به هر چيز محيط است، و هيچ چيز نمى تواند خود را به وسيله چهار ديوار حد خود از خدا پنهان بدارد. پس در حقيقت، براى خدا غيب نيست، هر چند براى غير خدا غيب باشد.
 
و بنابراين، معنى علم خدا به غيب و شهادت، در حقيقت اين مى شود كه همه چيز براى او شهادت است، و آن غيب و شهادتى كه درباره موجودات نسبت به هم تحقق مى يابد، هم غيبش و هم شهادتش براى خدا، شهادت است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۱۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۱۹ </center>
و به عبارت ديگر، معنى جمله «عالم الغيب و الشهاده» اين است كه امور كه ممكن است علم صاحبان علم به آن احاطه يابد، يعنى امورى كه خارج از حد وجودشان نيست، و همچنين آن امورى كه ممكن نيست علم صاحبان علم به آن تعلق گيرد، به خاطر اين كه از حد وجودشان خارج است، هم آن قسم و هم اين قسم، هر دو براى خداى تعالى، معلوم و مشهود است. چون او به تمام اشياء احاطه دارد.
و به عبارت ديگر، معنى جملۀ «عَالِمُ الغَيبِ وَ الشَّهَادة»، اين است كه اموری كه ممكن است علم صاحبان علم به آن احاطه يابد، يعنى امورى كه خارج از حد وجودشان نيست، و همچنين آن امورى كه ممكن نيست علم صاحبان علم به آن تعلق گيرد، به خاطر اين كه از حد وجودشان خارج است، هم آن قسم و هم اين قسم، هر دو براى خداى تعالى، معلوم و مشهود است. چون او به تمام اشياء احاطه دارد.


==معناى «كبير» و «متعال» بودن خداى تعالى==
==معناى «كبير» و «متعال» بودن خداى تعالى==
۲۰٬۷۱۳

ویرایش