گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۳۹: خط ۳۹:
<span id='link263'><span>
<span id='link263'><span>


==وجه عدم استكبار عملى ملائكه در برابر خداى سبحان ==
==وجه عدم استكبار عملى ملائكه، در برابر خداى سبحان ==
در آيه مورد بحث استكبار را بطور مطلق از ملائكه نفى نموده بدون اينكه مقيد كند كه بحسب ذات و يا بحسب فعل بر خدا استكبار نمى كنند پس افاده مى كند كه ايشان بر خدا استكبار نمى كنند نه در ذات و نه در فعل اما به حسب ذات (استكبار نمى كنند چون) هرگز از ياد او غافل نمى مانند، و اما به حسب فعل، (چون) هرگز از عبادت او سرپيچى نمى كنند، و امر او را مخالفت نمى نمايند، آنگاه براى بيان اين اطلاق و شمول توضيحى داده و دنبالش فرمود: «يخافون ربهم من فوقهم و يفعلون ما يؤمرون» و با جمله اول، استكبار بحسب ذات را از ملائكه نفى نموده ، و با جمله دوم استكبار به حسب عمل را.
در آيه مورد بحث، «استكبار» را به طور مطلق از ملائكه نفى نموده، بدون اين كه مقيد كند كه به حسب ذات و يا به حسب فعل بر خدا استكبار نمى كنند. پس افاده مى كند كه ايشان بر خدا استكبار نمى كنند، نه در ذات و نه در فعل، اما به حسب ذات (استكبار نمى كنند، چون) هرگز از ياد او غافل نمى مانند. و اما به حسب فعل، (چون) هرگز از عبادت او سرپيچى نمى كنند، و امر او را مخالفت نمى نمايند. آنگاه براى بيان اين اطلاق و شمول توضيحى داده و دنبالش فرمود: «يَخَافُونَ رَبَّهُم مِن فَوقِهِم وَ يَفعَلُونَ مَا يُؤمَرُونَ»، و با جمله اول، استكبار به حسب ذات را از ملائكه نفى نموده، و با جمله دوم استكبار به حسب عمل را.


توضيح اين كه «يخافون ربهم من فوقهم» ترس از خداى را براى ملائكه اثبات مى كند، و با در نظر داشتن اين كه نزد خدا شر و سبب شرى وجود ندارد كه كسى از شرش بترسد و نزد او جز خير چيزى نيست، و نيز با در نظر گرفتن اين نكته كه فرمود: «از پروردگار خود» مى ترسند و نفرمود: «از عذاب پروردگار خود» همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «و يرجون رحمته و يخافون عذابه».
توضيح اين كه: «يَخَافُونَ رَبَّهُم مِن فَوقِهِم»، ترس از خداى را براى ملائكه اثبات مى كند، و با در نظر داشتن اين كه نزد خدا شر و سبب شرى وجود ندارد كه كسى از شرش بترسد و نزد او، جز خير چيزى نيست، و نيز با در نظر گرفتن اين نكته كه فرمود: «از پروردگار خود» مى ترسند و نفرمود: «از عذاب پروردگار خود»، همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «وَ يَرجُونَ رَحمَتَهُ وَ يَخَافُونَ عَذَابَهُ».


اين ترس، همان ترس از خود خداست، هر چند كه نزد خدا جز خير چيزى نباشد، و اگر بگويى وقتى نزد خدا شرى سراغ ندارند پس چرا از او می ترسند؟  
اين ترس، همان ترس از خود خداست، هرچند كه نزد خدا، جز خير چيزى نباشد. و اگر بگويى: وقتى نزد خدا شرّى سراغ ندارند، پس چرا از او می ترسند؟  


در پاسخ مى گوييم: حقيقت ترس عبارت است از: تاثر و انكسار و كوچك شدن، و خلاصه پريدن رنگ روى ضعيف در مقابل قوياى كه با قوتش ظهور يافته و شناخته شده، و تپش قلب زير دست در قبال بالا دست كبير متعال كه با كبريائيش بر همه چيز قاهر شده. پس ترس ملائكه همين تاثر ذاتى ايشان است از آنچه از مقام پروردگار خود مى بينند و هرگز از ياد او غافل نمى شوند.
در پاسخ مى گوييم: «حقيقت ترس»، عبارت است از: تأثر و انكسار و كوچك شدن، و خلاصه پريدن رنگ روى ضعيف در مقابل قویّ اى كه با قوّتش ظهور يافته و شناخته شده، و تپش قلب زيردست در قبال بالادست كبير متعال كه با كبريائی اش بر همه چيز قاهر شده. پس ترس ملائكه، همين تأثّر ذاتى ايشان است از آنچه از مقام پروردگار خود مى بينند و هرگز از ياد او غافل نمى شوند.


مؤيد گفتار ما هم قيد «من فوقهم» است كه جمله «يخافون ربهم» با آن مقيد شده ، زيرا قيد مذكور اشاره به اين است كه ما فوق بودن خداى تعالى و قاهر بودنش نسبت به ايشان سبب مخافت و ترس ‍ايشان است،
مؤيد گفتار ما هم، قيد «مِن فَوقِهِم» است كه جملۀ «يَخَافُونَ رَبَّهُم» با آن مقيد شده. زيرا قيد مذكور اشاره به اين است كه مافوق بودن خداى تعالى و قاهر بودنش نسبت به ايشان، سبب مخافت و ترس ‍ايشان است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۸۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۸۸ </center>
پس ترس علت ديگرى جز مقام خداى عزوجل ندارد مساله عذاب مطرح نيست، پس خوف، خوف ذاتى است كه به تعبير ديگر نداشتن استكبار ذاتى است.
پس ترس، علت ديگرى جز مقام خداى عزوجل ندارد، مسأله عذاب مطرح نيست. پس خوف، خوف ذاتى است كه به تعبير ديگر، نداشتن استكبار ذاتى است.


و اما جمله «و يفعلون ما يؤمرون» اشاره است به نداشتن استكبار عملى، و قبلا گفتيم كه وقتى بنده استكبار ذاتى نسبت به خداى تعالى نداشته باشد قهرا استكبار عملى هم نخواهد داشت، از همين جهت است كه در آيه مورد بحث در باره ملائكه پس از نفى استكبار ذاتى، استكبار عملى را هم نفى نموده مى فرمايد: «خداى سبحان را عصيان نمى كنند، بلكه هر چه دستور دهد انجام مى دهند»، و اگر فرمود: «ما يؤمرون: آنچه امر مى شوند» و نفرمود: «ما يامرهم الله: آنچه خدا به ايشان امر مى كند» براى تعظيم مقام خداى سبحان بود.
و اما جملۀ «وَ يَفعَلُونَ مَا يُؤمَرُون»، اشاره است به نداشتن استكبار عملى، و قبلا گفتيم كه وقتى بنده استكبار ذاتى نسبت به خداى تعالى نداشته باشد، قهرا استكبار عملى هم نخواهد داشت. از همين جهت است كه در آيه مورد بحث در باره ملائكه، پس از نفى استكبار ذاتى، استكبار عملى را هم نفى نموده مى فرمايد: «خداى سبحان را عصيان نمى كنند، بلكه هرچه دستور دهد، انجام مى دهند». و اگر فرمود: «مَا يُؤمَرُون: آنچه امر مى شوند»، و نفرمود: «مَا يَأمُرُهُمُ الله: آنچه خدا به ايشان امر مى كند»، براى تعظيم مقام خداى سبحان بود.


پس روشن گرديد كه ملائكه نوعى از مخلوقات خدا هستند كه هرگز دچار غفلت از مقام پروردگار خود نمى شوند و غفلت و فراموشى و سهو و نسيان بر آنان عارض نمى گردد، و هيچ شاغلى ايشان را به خود مشغول نمى كند و جز آنچه خدا اراده مى كند اراده نمى كنند.  
پس روشن گرديد كه ملائكه، نوعى از مخلوقات خدا هستند كه هرگز دچار غفلت از مقام پروردگار خود نمى شوند و غفلت و فراموشى و سهو و نسيان بر آنان عارض نمى گردد، و هيچ شاغلى ايشان را به خود مشغول نمى كند و جز آنچه خدا اراده مى كند، اراده نمى كنند.  


و اگر در آيه شريفه از ميان ساجدين ، ملائكه را اختصاص به ذكر داد، و فقط سجده آنان را مورد تعريف و توصيف قرار داد از اين جهت بود كه بيشتر خدايان مشركين از همين نوع بودند، مانند اله آسمان، اله زمين، اله رزق، اله جمال و غير آنها جهت ديگر اين اختصاص اين بود كه دلالت كند بر اين كه ملائكه على رغم پندار بت پرستان از همه انواع بندگان ، فرو رفته تر در عبوديت خداى تعالى هستند.
و اگر در آيه شريفه از ميان ساجدين، ملائكه را به ذکر اختصاص داد، و فقط سجده آنان را مورد تعريف و توصيف قرار داد، از اين جهت بود كه بيشتر خدايان مشركان از همين نوع بودند. مانند إله آسمان، إله زمين، إله رزق، إله جمال و غير آن ها، جهت ديگر اين اختصاص اين بود كه دلالت كند بر اين كه ملائكه، على رغم پندار بت پرستان از همه انواع بندگان، فرو رفته تر در عبوديت خداى تعالى هستند.


و از استدلال هاى عجيب، استدلالى است كه بعضى از مفسرين به اين آيه كرده بر اينكه: ملائكه نيز مانند ما آدميان مكلف به تكاليف بوده و در ميان دو قطب خوف و رجاء قرار دارند، اما دلالت آيه بر اينكه مكلف اند از اين رو است كه آيه در مكان امر است يعنى نسبت ماموريت به ايشان داد، و اما خوف و رجاء داشتن آنان از اين رو است كه آيه شريفه نسبت خوف را به ايشان داده و خوف هم مستلزم رجاء است.
و از استدلال هاى عجيب، استدلالى است كه بعضى از مفسران به اين آيه كرده بر اين كه: ملائكه نيز مانند ما آدميان، مكلف به تكاليف بوده و در ميان دو قطب «خوف» و «رجاء» قرار دارند. اما دلالت آيه بر اين كه مكلف اند، از اين رو است كه آيه در مكان امر است، يعنى نسبت مأموريت به ايشان داد، و اما خوف و رجاء داشتن آنان، از اين رو است كه آيه شريفه، نسبت خوف را به ايشان داده و خوف هم، مستلزم رجاء است.


ولى فساد اين استدلال روشن است ، براى اينكه بكار رفتن صيغه امر در جايى كه تكليف در بين نيست در قرآن كريم بسيار است ، مانند آنجا كه در باره آسمان و زمين و ديگر موجودات به كار رفته ، مثل آيه «فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها قالتا اتينا طائعين» و آيه و «يوم يقول كن فيكون».
ولى فساد اين استدلال روشن است. براى اين كه به كار رفتن صيغه امر در جايى كه تكليف در بين نيست، در قرآن كريم بسيار است. مانند آن جا كه در باره آسمان و زمين و ديگر موجودات به كار رفته، مثل آيه: «فَقَالَ لَهَا وَ لِلأرضِ ائتِيَا طَوعاً أو كَرهاً قَالَتَا أتَينَا طَائِعِين»، و آيه «وَ يَومَ يَقُولُ كُن فَيَكُونُ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۸۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۸۹ </center>
و اما اينكه گفت: داشتن خوف، مستلزم داشتن رجاء است ، آن خوفى است كه از نزول عذاب و رسيدن مكروه باشد، و ما در سابق گفتيم كه: خوف در آيه خوف ذاتى و از مهابت در برابر جلال و كبرياى خداست و تاثر ضعيف از قوى و انكسار صغير و حقير در قبال عظيم و كبيرى است كه به عظمت و كبرياى خود جلوه نموده است، و چنين خوفى با رجاء مقابله ندارد.  
و اما اين كه گفت: داشتن خوف، مستلزم داشتن رجاء است، آن خوفى است كه از نزول عذاب و رسيدن مكروه باشد، و ما در سابق گفتيم كه: خوف در آيه، خوف ذاتى و از مهابت در برابر جلال و كبرياى خداست، و تأثّر ضعيف از قوى و انكسار صغير و حقير در قبال عظيم و كبيرى است كه به عظمت و كبرياى خود جلوه نموده است، و چنين خوفى با رجاء مقابله ندارد.  


استدلال ديگرى كه به اين آيه شده استدلال بر افضليت ملائكه از بشر است ، و ليكن استدلال صحيحى نيست، و آيه بيش از اين ظهور ندارد كه ملائكه از افراد گناهكار و كافر بشر افضلند، چون آيه، در مقام مدح است و افراد نامبرده آن صفات پسنديده ملائكه را ندارند، و اما در مورد غير كفار و گنهكاران از بشر، آيه شريفه متعرض اثبات و نفى افضليت ملائكه از ايشان نيست، و به زودى بحث مفصلى در باره ملائكه در جاى مناسبش خواهد آمد ان شاء الله .
استدلال ديگرى كه به اين آيه شده، استدلال بر افضليت ملائكه از بشر است، وليكن استدلال صحيحى نيست، و آيه بيش از اين ظهور ندارد كه ملائكه از افراد گناهكار و كافر بشر، افضل اند. چون آيه، در مقام مدح است و افراد نامبرده آن صفات پسنديده ملائكه را ندارند، و اما در مورد غير كفار و گنهكاران از بشر، آيه شريفه متعرض اثبات و نفى افضليت ملائكه از ايشان نيست، و به زودى، بحث مفصلى در باره ملائكه در جاى مناسبش خواهد آمد، إن شاء الله.


«'''وَ قَالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلَهَينِ اثْنَينِ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَإِيَّاى فَارْهَبُونِ'''»:
«'''وَ قَالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلَهَينِ اثْنَينِ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَإِيَّاى فَارْهَبُونِ'''»:


كلمه «رهبه» به معناى ترس در مقابل رغبت است ، كه به معناى نزديكى از روى انس است، به خلاف خوف كه به معناى ترس در مقابل اميد است. سخن در اين آيه عطف به جمله «و لله يسجد» است، بعضى گفته اند عطف است به جمله «و انزلنا اليك الذكر». بعضى هم گفته اند: عطف است به جمله «ما خلق الله» و نظير جمله معروف «علفتها تبنا و ماء باردا: آن شتر را با كاه و آب خنك علوفه دادم» است ، كه تقديرش «'''و سقيتها ماء باردا: و آشاماندم آن را آب خنك» مى باشد، و اين آيه در تقدير، «او لم يروا الى ما خلق الله من شى ء» و «اولم يسمعوا الى ما قال الله لا تتخذوا...» مى باشد وليكن وجه اول صحيح است.
كلمۀ «رهبه»، به معناى ترس در مقابل رغبت است، كه به معناى نزديكى از روى انس است، به خلاف خوف، كه به معناى ترس در مقابل اميد است.  


مقصود از جمله: «لا تتخدوا الهين اثنين» و معنايى كه از نهى از دو خدا گرفتن استفاده مى شود
سخن در اين آيه، عطف به جملۀ «وَ لِلّهّ يَسجُدُ» است. بعضى گفته اند: عطف است به جملۀ «وَ أنزَلنَا إلَيكَ الذِّكر». بعضى هم گفته اند: عطف است به جملۀ «مَا خَلَقَ اللهُ»، و نظير جملۀ معروف «عَلَّفتُهَا تِبناً وَ مَاءً بَارِداً: آن شتر را با كاه و آب خنك علوفه دادم» است، كه تقديرش «وَ سَقَيتُهَا مَاءً بَارِداً: و آشاماندم آن را آب خنك» مى باشد. و اين آيه در تقدير، «أوَلَم يَرَوا إلَى مَا خَلَقَ اللهُ مِن شَئ»، و «أوَلَم يَسمَعُوا إلَى مَا قَالَ اللهُ لَا تَتَّخِذُوا...» مى باشد، وليكن وجه اول صحيح است.
 
==مقصود از جمله: «لا تتخدوا الهين اثنين» و معنايى كه از نهى از دو خدا گرفتن استفاده مى شود==


و مقصود از جمله «لا تتخذوا الهين اثنين» - و خدا داناتر است - نهى از تعدى از يك خدا و گرفتن چند خداست ، پس خصوص دو تا مقصود نيست ، بيش از دو خدا گرفتن را هم نهى مى كند،
و مقصود از جمله «لا تتخذوا الهين اثنين» - و خدا داناتر است - نهى از تعدى از يك خدا و گرفتن چند خداست ، پس خصوص دو تا مقصود نيست ، بيش از دو خدا گرفتن را هم نهى مى كند،
خط ۹۷: خط ۹۹:


<span id='link266'><span>
<span id='link266'><span>
==لازمه مالكيت مطلقه خدا اين است كه: فقط او، معبود و دين دائما از او باشد ==
==لازمه مالكيت مطلقه خدا اين است كه: فقط او، معبود و دين دائما از او باشد ==
آيه شريفه و آيه بعد از آن بر وحدانيت خدا در الوهيت به معنى معبوديت به حق احتجاج مى كند و مى فرمايد كه: دين تنها و تنها براى او است و احدى حق تشريع شريعت ندارد، و نيز حق ندارد كه مردم اطاعتش كنند، و بنابراين، اين آيه و ما بعد آن در مقام تعليل جمله سابق است، كه مشركين آن را انكار مى كردند.
آيه شريفه و آيه بعد از آن بر وحدانيت خدا در الوهيت به معنى معبوديت به حق احتجاج مى كند و مى فرمايد كه: دين تنها و تنها براى او است و احدى حق تشريع شريعت ندارد، و نيز حق ندارد كه مردم اطاعتش كنند، و بنابراين، اين آيه و ما بعد آن در مقام تعليل جمله سابق است، كه مشركين آن را انكار مى كردند.
۲۰٬۵۹۸

ویرایش