گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۳۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۴۸: خط ۲۴۸:
«'''وَ وَرِث سُلَيْمَانُ دَاوُدَ...'''»:
«'''وَ وَرِث سُلَيْمَانُ دَاوُدَ...'''»:


يعنى سليمان مال و ملك را از داوود ارث برد. و اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از اين ارث ، ارث بردن نبوت و علم است ، صحيح نيست ، براى اينكه نبوت ارثى نيست ، چون قابل انتقال نيست ، و اما علم ، هر چند با نوعى عنايت و مجاز مى توان گفت كه قابل انتقال است - نه حقيقتا - براى اينكه استاد، علم را از خود به شاگرد انتقال نمى دهد، و گرنه بايد ديگر خودش علم نداشته باشد ليكن اين انتقال مجازى هم ، در علم فكرى است ، كه با درس خواندن به دست مى آيد و علمى كه انبياء اختصاص به آن داده شده اند، از مقوله درس خواندن نيست ، بلكه كرامتى است از خدا به ايشان ، كه دست فكر و ممارست بدان نمى رسد، ممكن است با همان عنايت و مجازگويى بگوييم فلان مرد عادى علم را از پيغمبرى ارث
يعنى: سليمان، مال و مُلك را از داوود ارث برد. و اين كه بعضى از مفسران گفته اند: مراد از اين «ارث»، ارث بردن نبوت و علم است، صحيح نيست. براى اين كه نبوت، ارثى نيست. چون قابل انتقال نيست. و اما علم، هرچند با نوعى عنايت و مجاز مى توان گفت كه قابل انتقال است - نه حقيقتا - براى اين كه استاد، علم را از خود به شاگرد انتقال نمى دهد، و گرنه بايد ديگر خودش علم نداشته باشد، ليكن اين انتقال مجازى هم، در علم فكرى است، كه با درس خواندن به دست مى آيد و علمى كه انبياء به آن اختصاص داده شده اند، از مقولۀ درس خواندن نيست، بلكه كرامتى است از خدا به ايشان، كه دست فكر و ممارست بدان نمى رسد.
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۹۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۹۷ </center>
برده ، يعنى آن پيغمبر وى را تعليم داده ، ولى نمى شود گفت : فلان پيغمبر علم خود را از پيغمبر ديگر يا از غير پيغمبر ارث برده است .
ممكن است با همان عنايت و مجازگويى بگوييم فلان مرد عادى، علم را از پيغمبرى ارث برده. يعنى آن پيغمبر، وى را تعليم داده. ولى نمى شود گفت: فلان پيغمبر، علم خود را از پيغمبر ديگر، يا از غير پيغمبر، ارث برده است.
 
«'''وَ قَالَ يَا أيُّهَا النَّاسُ عُلِّمنَا مَنطِقَ الطَّير'''» - از ظاهر سياق بر مى آيد كه سليمان «عليه السّلام» مى خواهد در اين جمله از خودش و پدرش، كه خود او نيز از آن جناب است، به داشتن برتری هايى كه گذشت، مباهات كند و اين، در حقيقت، از باب تحديث به نعمت است، كه خداى تعالى در سوره «ضُحى»، رسول گرامى اسلام را بدان مأمور مى فرمايد: «وَ أمَّا بِنِعمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث».


«'''و قال يا ايها الناس علمنا منطق الطير'''» - از ظاهر سياق بر مى آيد كه سليمان (عليه السّلام ) مى خواهد در اين جمله از خودش و پدرش ، كه خود او نيز از آن جناب است به داشتن برتريهايى كه گذشت مباهات كند و اين در حقيقت از باب تحديث به نعمت است ، كه خداى تعالى در سوره ضحى رسول گرامى اسلام را بدان ماءمور مى فرمايد: «و اما بنعمة ربك فحدث».
و اما اين كه بعضى از مفسران اصرار كرده اند بر اين كه: «ضمير در كلمۀ «عُلِّمنَا» وَ «أُوتِينَا»، تنها به سليمان بر مى گردد، نه به او و پدرش، و اين كه اگر گفته: «ما را چنين و چنان كرده اند و نگفته مرا»، از اين باب است كه عادت پادشاهان و بزرگان بر اين بوده كه در گفتگوها از خود، به «ما»، يعنى من و لشكر و خدمتكاران و وزرايم تعبير مى كنند، تا سياست مُلكدارى رعايت شده باشد»، سخنى است كه آن طور كه شايد و بايد، سياق با آن نمى سازد.  


و اما اينكه بعضى از مفسرين اصرار كرده اند بر اينكه ضمير در كلمه «علمنا» و «اوتينا» تنها به سليمان بر مى گردد، نه به او و پدرش ‍ و اينكه اگر گفته : ما را چنين و چنان كرده اند و نگفته مرا، از اين باب است كه عادت پادشاهان و بزرگان بر اين بوده كه در گفتگوها از خود به «ما» يعنى من و لشكر و خدمتكاران و وزرايم تعبير مى كنند، تا سياست ملكدارى رعايت شده باشد، سخنى است كه آنطور كه شايد و بايد سياق با آن نمى سازد. و مراد از كلمه «ناس» همان معناى ظاهرى آن ، يعنى عموم افراد جامعه است ، بدون تميز يكى از ديگرى و اينكه بعضى گفته اند: مراد از آن عظماى اهل مملكت ، يا علماى ايشان است ، صحيح نيست .
و مراد از كلمۀ «ناس»، همان معناى ظاهرى آن، يعنى عموم افراد جامعه است، بدون تميز يكى از ديگرى. و اين كه بعضى گفته اند: «مراد از آن، عظماى اهل مملكت، يا علماى ايشان است»، صحيح نيست.


مقصود از «منطق الطير» در سخن سليمان«ع»: «علمنا منطق الطير...»
==مقصود از «منطق الطير» در سخن سليمان«ع»==


و كلمه منطق و نيز كلمه نطق هر دو به معناى صوت يا صوتهاى متعارفى است كه از حروفى تشكيل يافته و طبق قرارداد واضع لغت ، بر معنيهايى كه منظور نظر ناطق است دلالت مى كند و در اصطلاح ، اين صوتها را كلام مى ويند و بنا بر آنچه راغب گفته : اين دو كلمه جز بر سخنان انسان اطلاق نمى شود، - مثلا به صداى گوسفند و يا گنجشك نطق يا منطق گفته نمى شود - ولى در قرآن كريم در معنايى وسيعتر استعمال شده
و كلمه منطق و نيز كلمه نطق هر دو به معناى صوت يا صوتهاى متعارفى است كه از حروفى تشكيل يافته و طبق قرارداد واضع لغت ، بر معنيهايى كه منظور نظر ناطق است دلالت مى كند و در اصطلاح ، اين صوتها را كلام مى ويند و بنا بر آنچه راغب گفته : اين دو كلمه جز بر سخنان انسان اطلاق نمى شود، - مثلا به صداى گوسفند و يا گنجشك نطق يا منطق گفته نمى شود - ولى در قرآن كريم در معنايى وسيعتر استعمال شده
۲۰٬۳۹۶

ویرایش