۱۹٬۳۰۲
ویرایش
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
اين ها، وجوه صحيحى نيست. به دليل اين كه: در خصوص همين «شمس» در پاسخ نمرود، رعايت تأنيث را نموده و فرمود: «فَإنَّ اللهَ يَأتِى بِالشَّمسِ مِنَ المَشرِقِ فَأتِ بِهَا مِنَ المَغرِب». آن وقت چطور شد در خصوص: «هَذَا رَبِّى هَذَا أكبَر»، اين لهجه را به كار برد؟ و نيز چرا اين لهجه را در جمله «مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِى أنتُم لَهَا عَاكِفُونَ»، و همچنين در دعایى كه كرد و گفت: «رَبِّ إنَّهُنَّ أضلَلنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ» به كار نبرد؟ و همچنين نمى توانيم در مقام حمل كلام آن جناب بگویيم: از اين جهت لفظ «هَذَا» را مؤنث نياورد كه دنبالش مى گفت: «رَبِّى»، به خاطر احترام خدا، لفظ «هَذَا» را مذكّر آورد تا خدا را از نقص تأنيث منزّه كرده باشد. | اين ها، وجوه صحيحى نيست. به دليل اين كه: در خصوص همين «شمس» در پاسخ نمرود، رعايت تأنيث را نموده و فرمود: «فَإنَّ اللهَ يَأتِى بِالشَّمسِ مِنَ المَشرِقِ فَأتِ بِهَا مِنَ المَغرِب». آن وقت چطور شد در خصوص: «هَذَا رَبِّى هَذَا أكبَر»، اين لهجه را به كار برد؟ و نيز چرا اين لهجه را در جمله «مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِى أنتُم لَهَا عَاكِفُونَ»، و همچنين در دعایى كه كرد و گفت: «رَبِّ إنَّهُنَّ أضلَلنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ» به كار نبرد؟ و همچنين نمى توانيم در مقام حمل كلام آن جناب بگویيم: از اين جهت لفظ «هَذَا» را مؤنث نياورد كه دنبالش مى گفت: «رَبِّى»، به خاطر احترام خدا، لفظ «هَذَا» را مذكّر آورد تا خدا را از نقص تأنيث منزّه كرده باشد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۲۲۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۲۲۸ </center> | ||
و يا بگوييم چون | و يا بگوييم چون خبر، يعنى كلمۀ «رَبِّى» مذكّر بوده، از اين جهت مبتدا را هم مذكّر آورد. زيرا هيچ كدام از اين توجيه ها قانع كننده نيست. و ما به زودى در اين باره، مفصلا بحث خواهيم كرد، إن شاء الله. | ||
حاصل | حاصل اين كه: از سياق اين آيات و آيات ديگرى كه مناظرات ابراهيم «عليه السلام» را با پدر و قومش در باره توحيد حكايت مى كند، بر مى آيد كه وى، قبل از آن ايام، دور از محيط پدر و قومش زندگى مى كرده، و لذا به آنچه كه مردم از جزئيات و خصوصيات موجودات و همچنين از سنن و آداب معموله با خبر بودند، او با خبر نبوده، و در اوايل رشد و تميزش از آن جا و مكانى كه داشته، بيرون آمده و به پدر خود پيوسته است، و در آن موقع بوده كه براى اولين بار، چشمش به بت ها مى افتد و از پدرش مى پرسد كه اين چيست؟ | ||
و وقتى آن جواب را | و وقتى آن جواب را می شنود، شروع مى كند به مشاجره و خدشه دار كردن الوهيت بت ها، و پس از قانع كردن پدر، به سر وقت قوم رفته، آنان را نيز قانع مى كند. آنگاه به سراغ پرستش ارباب بت ها، يعنى كواكب و خورشيد و ماه رفته، يكى پس از ديگرى را، پروردگار خود فرض نمود، تا اين كه همه غروب كردند. آنگاه ربوبيت آن ها را باطل نموده و در اثبات توحيد خالص چنين گفت: «إنِّى وَجَّهتُ وَجهِى لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض حَنِيفاً وَ مَا أنَا مِنَ المُشرِكِينَ». و از شواهد و نمونه هایى كه بعدا ذكر مى كنيم، چنين بر مى آيد كه اين احتجاج و استدلال را، در دو روز و يك شب به پايان رسانيده است. | ||
ابراهيم | ابراهيم «عليه السلام»، خود بر اين معنا بصيرت و بينش داشته است كه براى آسمان ها و زمين آفريدگارى است و او، «الله تعالى» است و در اين امر، شريكى براى او نيست، ولى در مقام استدلال از اين معنا، به جستجو بر می خيزد كه آيا در بين مخلوقات خدا، چيزى هست كه آن نيز پروردگار مردم و ابراهيم باشد؟ مثلا آيا خورشيد و ماه يا چيز ديگرى هست كه در تدبير عالَم، شريك خدا باشد؟ يا اين كه همۀ امور عالَم، تنها به دست خداى تعالى است و بس، و پروردگارى جز او نيست؟ | ||
البته خداى تعالى در همه اين | البته خداى تعالى در همه اين مراحل، او را مدد و يارى مى نموده و با ارائه ملكوت آسمان ها و زمين، بنيان دلش را محكم كرده بود. ابراهيم «عليه السلام»، به قدرى واقع بين بود كه هر چه را می ديد، قبل از اين كه متوجه خود آن و آثار وى بشود، نخست متوجه انتسابش به خداوند شده و اول، تكوين و تدبير خداى را در آن مشاهده مى كرد و سپس به خود او متوجه مى شد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۲۲۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۲۲۹ </center> | ||
قرآن در اين باره مى فرمايد: | قرآن در اين باره مى فرمايد: «وَ كَذَلِكَ نُرِىَ إبرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض». و نيز در ذيل آيات مورد بحث مى فرمايد: «وَ تِلكَ حُجَّتُنَا آتَينَاهَا إبرَاهِيمَ عَلَى قَومِهِ نَرفَعُ دَرَجَاتٍ مَن نَشَاءُ إنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ...». | ||
و در سوره ديگرى مى فرمايد: «وَ لَقَد آتَينَا إبرَاهِيمَ رُشدَهُ مِن قَبلُ وَ كُنَّا بِهِ عَالِمِينَ». و همچنين در باره گفتگوى با پدرش مى فرمايد: «يَا أبَتِ إنِّى قَد جَائَنِى مِنَ العِلمِ مَا لَم يَأتِكَ فَاتَّبِعنِى أهدِكَ صِرَاطاً سَوِيّاً»، و همچنين آياتى ديگر. | |||
ابراهيم «عليه السلام»، پس از فراغت از اين دو مرحله، به محاجّه با نمرود پادشاه معاصرش می پردازد. زيرا نمرود مثل ساير ستمگران و ظالمان كه در قديم می زيسته اند، ادّعاى ربوبيت كرده بود و همين رويّه غلط جبّاران آن روز بود كه فكر بت پرستى را در بشر به وجود آورد. | |||
اين | و لذا مى بينيم قوم ابراهيم «عليه السلام»، داراى خدايان بيشمارى بوده اند، و براى هر خدایى، مجسّمه اى بوده و بعضى از آنان، خدايان اين مجسّمه ها را، مانند آفتاب و ماه و كوكب كه گويا ستاره زهره است، مب پرستيده اند. | ||
اين است خلاصه آنچه كه از آيات كريم مورد بحث، استفاده مى شود و به زودى، به قدر توانايى و قدرتمان، به طور تفصيل در باره مضامين آن، بحث مى كنيم، إن شاء الله تعالى. | |||
==اختلاف مفسران در معناى كلمه «آزر»، و نسبت او با ابراهيم «ع»== | |||
«'''وَ إِذْ قَالَ إِبْرَهِيمُ لاَبِيهِ آزَرَ'''»: | |||
قرائت هاى هفتگانه، كلمۀ «آزر» را، به فتح «راء» خوانده اند، و آن را عطف بيان از كلمۀ «أبّيهّ»، و يا بَدَل از آن گرفته اند. البته بعضى نيز، آن را به ضمّ «راء» قرائت كرده و ظاهرا آن را منادى براى نداى حذف شده دانسته و تقديرش را «يَا آزَرُ أتَتَّخِذُ أصنَاماً آلِهَة» پنداشته اند. | |||
بعضى ديگر آن را «أأزراً تَتَّخِذُ»، با همزه استفهام و نصب «أزراً» قرائت كرده و «أزر» را، مصدر از باب «أزر» «يأزر»، كه به معناى قوت است، دانسته اند. و بنابر اين قرائت، معناى آيه چنين مى شود: به ياد آر، زمانى را كه ابراهيم به پدرش گفت: آيا بت ها را براى اين كه كمك و مددكار تو باشند، خداى خود گرفته اى؟ | |||
به هر | به هر تقدير، مفسّران، در باره كلمۀ «آزر»، بنا به قرائت اولى كه قرائت مشهورى است، و همچنين بنابر قرائت دومى، كه قرائت غيرمشهور است، اختلاف كرده اند كه آيا اين كلمه، اسم پدرش بوده و يا آن كه لقب وى بوده است، كه مدح او را می رسانيده، اگر به معناى كمك گيرنده باشد؟ يا ذمّ او را مي فهمانيده است، اگر به معناى لنگ و يا كج و معوج باشد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۲۳۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۲۳۰ </center> | ||
و | و منشأ اين اختلاف، رواياتى است كه مى گويد: اسم پدر ابراهيم «تارح» يا «تارخ» بوده، و اتفاقا تاريخ و همچنين تورات هم، اين معنا را تأييد مى كند. و نيز اختلاف كرده اند در اين كه: آيا مراد از كلمۀ «أبِيه»، پدر اوست، يا عمويش يا جدّ مادری اش، يا آن كه مراد، رئيس و بزرگ فاميل است. | ||
منشأ اين اختلاف نيز، از اختلاف رواياتى است كه در اين باره وارد شده. چون بعضى از اخبار دارد كه مراد از «أبيه»، پدر اوست، و ابراهيم «عليه السلام»، در قيامت، از او شفاعت خواهد كرد، و خداوند هم شفاعتش را نپذيرفته و پدرش را به صورت كفتارى گنديده، مسخ نموده و خود ابراهيم نيز، از او بيزارى می جويد. بعضى ديگر دارد كه: او، پدر ابراهيم نبوده، چون پدرش مردى موحد بوده و هرگز شرك نورزيده است. | |||
و در اخبار ديگرى هم دارد كه اجداد پيغمبر اسلام همگى موحد بوده اند. و همچنين روايات ديگرى كه در اين باره وارد شده است و همين روايات در ساير جزئيات داستان ابراهيم نيز اختلاف فاحشى دارند، حتى بعضى از آنها مشتمل بر مطالبى است كه بيشتر به نسبتهائى شباهت دارد كه عهد عتيق به ابراهيم داده ، سخنانى كه به هيچ وجه با مقام خليل اللهى و نبوت و رسالت ابراهيم نمى سازد. | و در اخبار ديگرى هم دارد كه اجداد پيغمبر اسلام همگى موحد بوده اند. و همچنين روايات ديگرى كه در اين باره وارد شده است و همين روايات در ساير جزئيات داستان ابراهيم نيز اختلاف فاحشى دارند، حتى بعضى از آنها مشتمل بر مطالبى است كه بيشتر به نسبتهائى شباهت دارد كه عهد عتيق به ابراهيم داده ، سخنانى كه به هيچ وجه با مقام خليل اللهى و نبوت و رسالت ابراهيم نمى سازد. |
ویرایش