گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


<span id='link260'><span>
<span id='link260'><span>
==سجده جنبندگان آسمان ها و زمين براى خدا به معناى خضوع وتذلل آنان در برابر خدا است ==
==سجده جنبندگان آسمان ها و زمين براى خدا، به معناى خضوع آنان در برابر خداست ==
«'''وَ للَّهِ يَسجُدُ مَا فى السمَاوَاتِ وَ مَا فى الاَرْضِ مِن دَابَّةٍ وَ الْمَلَائكَةُ... وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ'''»:
«'''وَ للَّهِ يَسجُدُ مَا فى السَّمَاوَاتِ وَ مَا فى الاَرْضِ مِن دَابَّةٍ وَ الْمَلَائكَةُ... وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ'''»:


آيه سابق ، سجده سايه ها را كه بطور محسوس سجده براى خدا را مجسم مى ساخت ذكر كرد، ولى اين آيه سجده جنبندگان را ذكر مى كند، زيرا كلمه «دابه» به معناى هر چيزى است كه از جايى به جايى تحرك و انتقال داشته باشد، و اين حقيقت سجده است، كه خود نهايت درجه تذلل و تواضع در برابر عظمت و كبرياى خداست، براى اينكه سجده عبارت است از به رو افتادن آدمى بر خاك ، كه البته در صورتى عبادت است كه منظور، مجسم ساختن ذلت درونى باشد، پس حقيقت سجده همان تذلل درونى است.
آيه سابق، سجده سايه ها را كه به طور محسوس سجده براى خدا را مجسم مى ساخت، ذكر كرد، ولى اين آيه، سجده جنبندگان را ذكر مى كند. زيرا كلمۀ «دَابّة»، به معناى هر چيزى است كه از جايى به جايى تحرك و انتقال داشته باشد، و اين حقيقت سجده است، كه خود نهايت درجه تذلل و تواضع در برابر عظمت و كبرياى خداست. براى اين كه سجده عبارت است از: به رو افتادن آدمى بر خاك، كه البته در صورتى عبادت است كه منظور، مجسم ساختن ذلّت درونى باشد. پس حقيقت سجده، همان تذلل درونى است.


و عموميت كلمه «دابه»، هم انسان را شامل مى شود و هم جن را چون خدا در كلام خود براى جن نيز «دبيب» (جنبش) را كه براى ساير جنبندگان از انسان و حيوان هست اثبات مى كند، و از اينكه ملائكه را جداگانه اسم برد كاملا مى توان فهميد كه هر چند ملائكه نيز آمد و شد و حركت و انتقال از بالا به پائين و به عكس دارند، ليكن حركت آنان از نوع حركت جنبندگان و انتقال مكانى آنان نيست.
و عموميت كلمۀ «دَابّة»، هم انسان را شامل مى شود و هم جنّ را. چون خدا در كلام خود، براى جن نيز «دبيب» (جنبش) را كه براى ساير جنبندگان از انسان و حيوان هست، اثبات مى كند، و از اين كه ملائكه را جداگانه اسم برد، كاملا مى توان فهميد كه هرچند ملائكه نيز آمد و شد و حركت و انتقال از بالا به پایين و به عكس دارند، ليكن حركت آنان از نوع حركت جنبندگان و انتقال مكانى آنان نيست.


پس اين كه فرمود: «و لله يسجد ما فى السماوات و ما فى الارض من دابة» معنايش اين است كه آنچه جنبنده در زمين و آسمان هست در برابر خدا خضوع نموده و انقياد ذاتى را كه همان حقيقت سجده است دارند، پس حق خداى تعالى است كه پرستش و سجده شود.
پس اين كه فرمود: «وَ لِلّهِ يَسجُدُ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِى الأرضِ مِن دَابَّةٍ»، معنايش اين است كه آنچه جنبنده در زمين و آسمان هست، در برابر خدا خضوع نموده و انقياد ذاتى را، كه همان حقيقت سجده است، دارند. پس حقّ خداى تعالى است كه پرستش و سجده شود.


اين آيه دلالت دارد بر اينكه در غير كره زمين از كرات آسمان نيز جنبندگانى هستند كه در آنجا مسكن داشته و زندگى مى كنند.
اين آيه دلالت دارد بر اين كه در غير كره زمين از كرات آسمان نيز، جنبندگانى هستند كه در آن جا مسكن داشته و زندگى مى كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۸۶ </center>
<span id='link261'><span>
<span id='link261'><span>
==توضيحى درباره استكبار در مقابل مخلوق و درمقابل خالق ==
==توضيحى درباره استكبار در مقابل مخلوق و درمقابل خالق ==
«'''و الملائكة و هم لا يستكبرون '''» - «استكبار» و «تكبر» از انسان به اين است كه خود را بزرگ شمرده و در موضعى قرار دهد كه لايق آن نيست. و از همين جهت جزء رذائل اخلاقى شمرده شده، ليكن همين كلمه گاهى بر بزرگى خداى سبحان اطلاق مى شود با اين كه كبرياى او به حق است ، و او هم كبير و متعال است و هم متكبر، ولى مستكبر بر او اطلاق نمى شود، و شايد از نظر لفظ اطلاقش صحيح نباشد، زيرا استكبار به معناى طلب بزرگى است، و لازمه طلب كردن نداشتن است، و خلاصه كسى استكبار مى كند كه بخواهد به صرف ادعا خود را از ديگرى بزرگتر بداند، و اين مذموم است، و اما تكبر به معناى ظهور با كبرياء است، چه اينكه متكبر ، فى نفسه داراى آن باشد، مانند خداى سبحان كه در اين صورت تكبرش تكبر حق است، و چه نداشته باشد و صرفا از راه غرور مدعى آن شود كه تكبرش تكبر باطل و مذموم است، مانند تكبر غير خدا.
«'''و الملائكة و هم لا يستكبرون '''» - «استكبار» و «تكبر» از انسان به اين است كه خود را بزرگ شمرده و در موضعى قرار دهد كه لايق آن نيست. و از همين جهت جزء رذائل اخلاقى شمرده شده، ليكن همين كلمه گاهى بر بزرگى خداى سبحان اطلاق مى شود با اين كه كبرياى او به حق است ، و او هم كبير و متعال است و هم متكبر، ولى مستكبر بر او اطلاق نمى شود، و شايد از نظر لفظ اطلاقش صحيح نباشد، زيرا استكبار به معناى طلب بزرگى است، و لازمه طلب كردن نداشتن است، و خلاصه كسى استكبار مى كند كه بخواهد به صرف ادعا خود را از ديگرى بزرگتر بداند، و اين مذموم است، و اما تكبر به معناى ظهور با كبرياء است، چه اينكه متكبر ، فى نفسه داراى آن باشد، مانند خداى سبحان كه در اين صورت تكبرش تكبر حق است، و چه نداشته باشد و صرفا از راه غرور مدعى آن شود كه تكبرش تكبر باطل و مذموم است، مانند تكبر غير خدا.
۲۰٬۵۷۴

ویرایش