گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۲۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۶۷: خط ۱۶۷:
<span id='link201'><span>
<span id='link201'><span>


==(رواياتى درباره اصحاب رس و عذاب آنان و...) ==
== بحث روايتى ==
در كتاب عيون به سند خود از ابو الصلت هروى از حضرت رضا (عليه السلام ) روايت كرده كه امير المؤ منين (عليه السلام ) در حديثى طولانى كه راجع به داستان اصحاب رس
در كتاب عيون، به سند خود، از ابوالصلت هروى، از حضرت رضا «عليه السلام» روايت كرده كه اميرالمؤمنين «عليه السلام»، در حديثى طولانى كه راجع به داستان اصحاب رس است، فرمودند:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۰۲ </center>
است فرمودند: اصحاب رس مردمى بودند كه درخت صنوبرى را مى پرستيدند و نام آن را «'''شاه درخت '''» نهاده بودند و آن درختى بود كه «'''يافث '''» فرزند نوح آن را بعد از داستان طوفان بر كنار چشمه اى به نام «'''روشن آب '''» كاشته بود و اين قوم ، دوازده شهر آباد پيرامون نهرى به نام رس داشتند و نام آنها: آبان ، آذر، دى ، بهمن ، اسفند، فروردين ، ارديبهشت ، خرداد، مرداد، تير، مهر و شهريور بود كه مردم فرس اين اسامى را بر ماههاى دوازدگانه خود قرار دادند،
اصحاب رس، مردمى بودند كه درخت صنوبرى را مى پرستيدند و نام آن را «شاه درخت» نهاده بودند و آن درختى بود كه «يافث»، فرزند نوح آن را بعد از داستان طوفان بر كنار چشمه اى به نام «روشن آب» كاشته بود و اين قوم، دوازده شهر آباد پيرامون نهرى به نام رس داشتند و نام آن ها: آبان، آذر، دى، بهمن، اسفند، فروردين، ارديبهشت، خرداد، مرداد، تير، مهر و شهريور بود، كه مردم فرس، اين اسامى را بر ماه هاى دوازده گانه خود قرار دادند.


قوم نامبرده از آن صنوبر دوازده جوانه گرفته در هر يك از شهرهاى خود، يكى را كاشتند و نيز از آن چشمه كه گفتيم صنوبر بزرگ بر كنار آن بود - نهرى به طرف آن جوانه ها و قريه ها بردند، و نوشيدن از آب آن نهرها را بر خود حرام كردند، به طورى كه اگر كسى از آن نهرها مى نوشيد و يا به چهارپاى خود مى داد به قتلش مى رساندند، چون مى گفتند: زنده ماندن اين دوازده خدا بستگى به آب اين نهرها دارد پس سزاوار نيست كسى از آنها بخورد و مايه حيات خدايان را كم كند.
قوم نامبرده، از آن صنوبر دوازده جوانه گرفته، در هر يك از شهرهاى خود، يكى را كاشتند و نيز از آن چشمه كه گفتيم صنوبر بزرگ بر كنار آن بود - نهرى به طرف آن جوانه ها و قريه ها بردند، و نوشيدن از آب آن نهرها را بر خود حرام كردند، به طورى كه اگر كسى از آن نهرها مى نوشيد و يا به چهارپاى خود مى داد، به قتلش مى رساندند. چون مى گفتند: زنده ماندن اين دوازده خدا، بستگى به آب اين نهرها دارد. پس سزاوار نيست كسى از آن ها بخورد و مايه حيات خدايان را كم كند.


و نيز در هر ماه يك روز را در يكى از آن شهرها عيد مى گرفتند و همگى در زير درخت صنوبر آن شهر جمع شده قر بانى هايى پيشكش و تقديم آن مى كردند، و آن قربانيها را در آتشى كه افروخته بودند مى سوزاندند، وقتى دود آن بلند مى شد براى درخت صنوبر به سجده مى افتادند و به گريه و زارى در مى آمدند و شيطان هم از باطن درخت ، با آنان حرف مى زد.  
و نيز، در هر ماه، يك روز را در يكى از آن شهرها عيد مى گرفتند و همگى در زير درخت صنوبر آن شهر جمع شده، قربانى هايى پيشكش و تقديم آن مى كردند، و آن قربانی ها را در آتشى كه افروخته بودند، مى سوزاندند. وقتى دود آن بلند مى شد، براى درخت صنوبر به سجده مى افتادند و به گريه و زارى در مى آمدند و شيطان هم از باطن درخت، با آنان حرف مى زد.  


اين عادت آنان در آن دوازده شهر بود تا آنكه روز عيد شهر بزرگ فرا مى رسيد، نام اين شهر اسفندار بود و پادشاهشان نيز در آنجا سكونت داشت و همه اهل شهرهاى دوازده گانه در آنجا جمع شده به جاى يك روز دوازده روز عيد مى گرفتند، و تا آنجا كه مى توانستند بيشتر از شهرهاى ديگر قربانى مى آوردند و عبادت مى كردند، ابليس هم وعده ها به ايشان مى داد، و اميدوارشان مى كرد (البته ) بيشتر از آن وعده هايى كه شيطانهاى ديگر در اعياد ديگر، از ساير درختان به گوششان مى رسانيدند  
اين عادت آنان در آن دوازده شهر بود، تا آن كه روز عيد شهر بزرگ فرا مى رسيد. نام اين شهر «اسفندار» بود و پادشاهشان نيز، در آن جا سكونت داشت و همه اهل شهرهاى دوازده گانه، در آن جا جمع شده، به جاى يك روز، دوازده روز عيد مى گرفتند، و تا آن جا كه مى توانستند بيشتر از شهرهاى ديگر قربانى مى آوردند و عبادت مى كردند. ابليس هم وعده ها به ايشان مى داد، و اميدوارشان مى كرد. (البته) بيشتر از آن وعده هايى كه شيطان هاى ديگر در اعياد ديگر، از ساير درختان به گوششان مى رسانيدند.


سالهاى دراز بر اين منوال گذشت و همچنان بر كفر و پرستش درختان ، ادامه دادند تا آنكه خداوند رسولى از بنى اسرائيل از فرزندان يهودا، به سوى ايشان فرستاد آن رسول مدتى آنها را به پرست ش خدا و ترك شرك مى خواند، ولى ايشان ايمان نياوردند پيغمبر نامبرده ، آن درختان را نفرين كرد تا خشك شدند چون چنين ديدند به يكديگر گفتند: اين مرد خدايان ما را جادو كرد، عده اى گفتند: نه ، خدايان بر ما غضب كردند، چون ديدند كه اين مرد ما را مى خواند تا بر آنها كفر بورزيم و ما هيچ كارى به آن مرد نكرديم و درباره آلهه خود غيرتى به خرج نداديم ، آنها هم قهر كردند و خشكيدند.
سال هاى دراز بر اين منوال گذشت و همچنان بر كفر و پرستش درختان، ادامه دادند تا آن كه خداوند رسولى از بنى اسرائيل از فرزندان يهودا، به سوى ايشان فرستاد. آن رسول، مدتى آن ها را به پرستش خدا و ترك شرك مى خواند، ولى ايشان ايمان نياوردند. پيغمبر نامبرده، آن درختان را نفرين كرد تا خشك شدند. چون چنين ديدند، به يكديگر گفتند: اين مرد خدايان ما را جادو كرد. عده اى گفتند: نه، خدايان بر ما غضب كردند، چون ديدند كه اين مرد ما را مى خواند تا بر آن ها كفر بورزيم و ما هيچ كارى به آن مرد نكرديم، و درباره آلهه خود غيرتى به خرج نداديم. آن ها هم قهر كردند و خشكيدند.


لذا همگى راءى رابر اين نهادند كه نسبت به آلهه خود غيرتى نشان دهند، يعنى آن
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۰۳ </center>
پيغمبر را بكشند. پس چاهى عميق حفر كرده او را در آن افكندند و سر چاه را محكم بستند و آن قدر ناله او را گوش دادند تا براى هميشه خاموش گشت . دنبال اين جنايت خداى تعالى عذابى بر ايشان مسلط كرد كه همه را هلاك ساخت .
لذا همگى رأى را بر اين نهادند كه نسبت به آلهه خود غيرتى نشان دهند. يعنى آن پيغمبر را بكشند. پس چاهى عميق حفر كرده، او را در آن افكندند و سرِ چاه را محكم بستند و آن قدر ناله او را گوش دادند، تا براى هميشه خاموش گشت. دنبال اين جنايت، خداى تعالى، عذابى بر ايشان مسلط كرد كه همه را هلاك ساخت.


و در نهج البلاغه ، على (عليه السلام ) فرموده : كجايند صاحبان شهرهاى رس كه پيغمبران خود را كشتند و سنت هاى مرسلين را خاموش ، و سنتهاى جباران را احياء كردند؟.
و در نهج البلاغه، على «عليه السلام» فرموده: كجايند صاحبان شهرهاى رس، كه پيغمبران خود را كشتند و سنت هاى مرسلين را خاموش و سنت هاى جباران را احياء كردند؟
<span id='link202'><span>
<span id='link202'><span>
==بيان حد مسلحقه (جماع زنان با يكديگر) ==
==بيان حد مسلحقه (جماع زنان با يكديگر) ==
و در كافى به سند خود از محمد بن ابى حمزه و هشام و حفص از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه : چند نفر زن به خدمت امام صادق (عليه السلام ) وارد شدند يكى از ايشان از مساحقه (جماع زنان با يكديگر) پرسيد، حضرت فرمود: حدش همان حد زنا است . آن ديگرى پرسيد آيا خداى تعالى اين مساءله را در قرآن كريم ذكر كرده ؟ فرمود: بلى ، پرسيد در كجا است ؟ فرمود: زنان رس .
و در كافى به سند خود از محمد بن ابى حمزه و هشام و حفص از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه : چند نفر زن به خدمت امام صادق (عليه السلام ) وارد شدند يكى از ايشان از مساحقه (جماع زنان با يكديگر) پرسيد، حضرت فرمود: حدش همان حد زنا است . آن ديگرى پرسيد آيا خداى تعالى اين مساءله را در قرآن كريم ذكر كرده ؟ فرمود: بلى ، پرسيد در كجا است ؟ فرمود: زنان رس .
۱۹٬۲۵۸

ویرایش