گمنام

تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۴۸: خط ۱۴۸:


==اعتقاد به پدرى و پسرى از اقوام بت پرست به مسيحيت راه يافته است ==
==اعتقاد به پدرى و پسرى از اقوام بت پرست به مسيحيت راه يافته است ==
«''' وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضلُّوا مِن قَبْلُ وَ أَضلُّوا كثِيراً وَ ضَلُّوا عَن سوَاءِ السبِيلِ '''»:
«''' وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضلُّوا مِن قَبْلُ وَ أَضلُّوا كثِيراً وَ ضَلُّوا عَن سوَاءِ السَّبِيلِ '''»:


ظاهر سياق اينست كه مراد از اين قوم كه خدا از پيروى اهواء آنان نهى فرموده كسانيد كه چشم مردم عوام به دست شان دوخته و همواره سر در اطاعتشان دارند، و گمراهى مردم تنها بخاطر پيروى آنان است . و اينكه فرمود: «'''اضلوا كثيرا - بسيارى ر ا گمراه كردند'''»، از اين جهت بود كه ديگران تابعشان بودند، و گمراهيشان از راه ر است از اين رو بوده كه هم خودشان را گمراه كرده بودند و هم ديگران را، و اين خود، گمراهى روى گمراهى است ، و همچنين ظاهر سياق آيه اينست كه مراد از اين قوم ، بت پرستانند، براى اينكه ظاهر سياق اينست كه خطاب به تمامى اهل كتاب است نه اهل كتاب معاصر پيامبر (صلى الله عليه و آله )، نه تنها به آنهائى كه آن غفلت را كرده و يا به چيز ديگرى نظير غفلت مبتلا شده ، ممكن باشد از پيروى گذشتگان ، به شهادت و تاييد اين آيه كه مى فرمايد: «'''و قالت اليهود عزير ابن الله و قالت النصارى المسيح ابن الله ذلك قولهم بافواههم يضاهون قول الذين كفروا من قبل '''».
ظاهر سياق اين است كه مراد از اين قوم كه خدا از پيروى اهواء آنان نهى فرموده، كسانی اند كه چشم مردم عوام به دست شان دوخته و همواره سر در اطاعتشان دارند، و گمراهى مردم، تنها به خاطر پيروى آنان است.  


بنابراين ، آيه شريفه به حقيقتى اشاره مى كند كه پس از بررسى و تحليل تاريخ ، دستگير انسان مى شود، و آن اين است كه داستان پدرى و پسرى اعتقادى بوده است كه قبلا در ميان بت پرستان و از ايشان بطور ناخودآگاه به داخل مسيحيان و ساير اهل كتاب راه يافته است ، و ما در سوره آل عمران (جلد سوم ترجمه اين كتاب ) در آنجائى كه قصص مسيح (عليه السلام ) را بيان مى كرديم گفتيم كه اين حرف از جمله حرفها و معتقداتى است كه هم اكنون در بين بت پرستان هندوچين موجود و رائج است ، و همچنين مصريان قديم داراى اين عقيده بوده اند، و درباره اينكه چگونه اين عقيده در بين اهل كتاب راه يافته با اينكه كتب آسمانى اولين كلمه اش توحيد است ، گفتيم كه اين حرف به وسيله مبلغين دنيا طلب اهل كتاب در بين آنان راه يافته ، اين دو كيش كه اسما دين توحيد و منسوب به حضرت موسى و مسيح (عليهماالسلام ) هستند، بحسب مسمى و واقع دو شعبه از آئين و ثنيت و بت پرستى مى باشند.
و اين كه فرمود: «أضَلُّوا كَثِيراً: بسيارى ر ا گمراه كردند»، از اين جهت بود كه ديگران تابعشان بودند، و گمراهی شان از راه راست، از اين رو بوده كه هم خودشان را گمراه كرده بودند و هم ديگران را، و اين خود، گمراهى روى گمراهى است.
 
و همچنين، ظاهر سياق آيه اين است كه مراد از اين قوم، بت پرستان هستند. براى اين كه ظاهر سياق اين است كه خطاب به تمامى اهل كتاب است، نه اهل كتاب معاصر پيامبر «صلى الله عليه و آله»، نه تنها به آن هایى كه آن غفلت را كرده و يا به چيز ديگرى نظير غفلت مبتلا شده، ممكن باشد از پيروى گذشتگان، به شهادت و تأييد اين آيه كه مى فرمايد: «وَ قَالَتِ اليَهُودُ عُزَيرُ ابنُ اللهَ وَ قَالَتِ النَّصَارَى المَسيحُ ابنُ اللهِ ذَلِكَ قَولُهُم بِأفوَاهِهِم يُضَاهِئُونَ قَولَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبلُ».
 
بنابراين، آيه شريفه به حقيقتى اشاره مى كند كه پس از بررسى و تحليل تاريخ، دستگير انسان مى شود و آن، اين است كه: داستان پدرى و پسرى اعتقادى بوده است كه قبلا در ميان بت پرستان و از ايشان به طور ناخودآگاه به داخل مسيحيان و ساير اهل كتاب راه يافته است.
 
و ما، در سوره «آل عمران»، جلد سوم ترجمه اين كتاب، در آن جایى كه قصص مسيح «عليه السلام» را بيان مى كرديم، گفتيم كه اين حرف از جمله حرف ها و معتقداتى است كه هم اكنون در بين بت پرستان هندوچين موجود و رائج است، و همچنين مصريان قديم داراى اين عقيده بوده اند.
 
و درباره اين كه چگونه اين عقيده در بين اهل كتاب راه يافته، با اين كه كتب آسمانى، اولين كلمه اش، «توحيد» است، گفتيم كه اين حرف به وسيله مبلغان دنياطلب اهل كتاب در بين آنان راه يافته. اين دو كيش كه اسماء دين توحيد و منسوب به حضرت موسى و مسيح «عليهما السلام» هستند، به حسب مسمّى و واقع، دو شعبه از آئين وثنيت و بت پرستى مى باشند.


«''' لُعِنَ الَّذِينَ كفَرُوا مِن بَنى اِسرائيلَ عَلى لِسانِ دَاوُدَ وَ عِيسى ابْنِ مَرْيَمَ ... '''»:
«''' لُعِنَ الَّذِينَ كفَرُوا مِن بَنى اِسرائيلَ عَلى لِسانِ دَاوُدَ وَ عِيسى ابْنِ مَرْيَمَ ... '''»:


اين دوآيه ، رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را خبر مى دهند به اينكه آنان كه از اهل كتاب كفر ورزيدند، به زبان انبياى خود لعنت شدند، در عين حال تعريض به همانها هم هست كه اين لعنت بى جهت نبوده بلكه در اثر نافرمانى و تجاوزشان بوده است ، و اينكه فرمود: «'''كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه ...'''» بيانى است براى جمله : «'''و كانوا يعتدون '''».
اين دو آيه، به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» خبر مى دهند به اين كه: «آنان كه از اهل كتاب كفر ورزيدند، به زبان انبياى خود لعنت شدند»، در عين حال، تعريض به همان ها هم هست كه اين لعنت بى جهت نبوده، بلكه در اثر نافرمانى و تجاوزشان بوده است. و اين كه فرمود: «كَانُوا لَا يَتَنَاهُونَ عَن مُنكَرٍ فَعَلُوهُ...»، بيانى است براى جملۀ: «وَ كَانُوا يَعتَدُونَ».
تَرَى كثِيراً مِّنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كفَرُوا ...
 
اين آيه از قبيل استشهاد و گواهى خواستن از حس و وجدان است ، به اين بيان كه اگر قدر دين خود را مى شناختند از آن دست بر نمى داشتند، و آنرا لگدكوب تجاوزات خود نمى نمودند، و در نتيجه متدينين به دين خود را كه همه اهل توحيدند دوست مى داشتند، و از آنان كه به كفر گراييده اند بيزارى مى جستند.
«''' تَرَى كثِيراً مِّنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كفَرُوا ...'''»:
 
اين آيه، از قبيل استشهاد و گواهى خواستن از حس و وجدان است. به اين بيان كه: اگر قدر دين خود را مى شناختند، از آن دست بر نمى داشتند، و آن را لگدكوب تجاوزات خود نمى نمودند، و در نتيجه متدينين به دين خود را، كه همه اهل توحيدند، دوست مى داشتند، و از آنان كه به كفر گراييده اند، بيزارى مى جستند.
 
زيرا به شهادت حس و وجدان، هر قوم و ملتى دشمنان دين خود را، دشمن مى دارند، و اگر ديديم مردمى با دشمنان دين خود، دوستى و مودت مى ورزند، به خوبى مى فهميم كه اينان، از دين خود چشم پوشيده و از مقدسات دينی شان كه مى بايد مورد احترام و تصديقش قرار دهند، صرفنظر نموده اند.
 
وقتى چنين ديديم، بى درنگ آنان را هم از دشمنان آن دين به شمار مى آوريم. براى اين كه دوست دشمن، دشمن است. پس از آن در مذمت آنان مى فرمايد: «لَبِئسَ مَا قَدَّمَت لَهُم أنفُسُهُم»، و كيفر گناهى كه از پيش براى آخرت خود فرستاده اند، كه همان ولايت كفار از روى هواى نفس است، اين بود كه: «أن سَخِطَ اللهُ عَلَيهِم وَ فِى العَذَابِ هُم خَالِدُونَ»: خداى بر آن ها خشم كرده و در عذاب ابدى معذّبشان كند.  


زيرا به شهادت حس و وجدان هر قوم و ملتى دشمنان دين خود را دشمن مى دارند، و اگر ديديم مردمى با دشمنان دين خود دوستى و مودت مى ور زند بخوبى مى فهميم كه اينان از دين خود چشم پوشيده و از مقدسات دينيشان كه مى بايد مورد احترام و تصديقش قرار دهند صرفنظر نموده اند، وقتى چنين ديديم بى درنگ آنان را هم از دشمنان آن دين بشمار مى آوريم ، براى اينكه دوست دشمن ، دشمن است ، پس از آن در مذمت آنان مى فرمايد: «'''لبئس ما قدمت لهم انفسهم '''» و كيفر گناهى كه از پيش براى آخرت خود فرستاده اند كه همان ولايت كفار از روى هواى نفس است اين بود كه : «'''ان سخط الله عليهم و فى العذاب هم خالدون '''» خداى بر آنها خشم كرده و در عذاب ابدى معذبشان كند، و به اين بيان روشن شد كه در آيه شريفه ، مورد بحث ، كيفر و عاقبت عمل «'''ان سخط الله '''» بجاى خود عمل «'''يتولون '''» بكار رفته است ، و اين خود بخاطر اشاره به اين نكته است كه تو گوئى كفار كيفر و عذاب خود را از پيش فرستاده اند.
و به اين بيان، روشن شد كه: در آيه شريفه مورد بحث، كيفر و عاقبت عمل «أن سَخِطَ اللهُ»، به جاى خود عمل «يَتَوَلَّونَ» به كار رفته است و اين، خود به خاطر اشاره به اين نكته است كه تو گویى كفار كيفر و عذاب خود را از پيش فرستاده اند.




۱۹٬۳۰۲

ویرایش