۱۹٬۳۰۲
ویرایش
خط ۱۱۷: | خط ۱۱۷: | ||
<span id='link57'><span> | <span id='link57'><span> | ||
==معناى غلو و بيان جايگاه | ==معناى غلو و بيان جايگاه «غلو»، نزد قوم يهود == | ||
«''' قُلْ يَأ اَهْلَ الْكتابِ لا تَغْلُوا فى دِينِكُمْ غَيرَ الْحَقِّ '''»: | «''' قُلْ يَأ اَهْلَ الْكتابِ لا تَغْلُوا فى دِينِكُمْ غَيرَ الْحَقِّ '''»: | ||
«غَالِى» - با غين نقطه دار - كسى را گويند كه از حد تجاوز كرده و مرتكب افراط شود، كما اين كه در مقابل آن، «قَالِى» - با قاف - به كسى گويند كه تفريط و كوتاهى كرده باشد. | |||
اين آيه، خطاب ديگرى است به رسول خدا «صلى الله عليه و آله». در اين خطاب، به آن جناب دستور مى دهد كه اهل كتاب را دعوت كند به اين كه در دين خود، مرتكب غلو و افراط نشوند. چون اهل كتاب، مخصوصا نصارا، به اين بليه و انحراف در عقيده مبتلا بودند. | |||
ليكن آيه شريفه «وَ قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قَالَتِ | آرى، دينى كه از طرف پروردگار نازل شده باشد و كتب آسمانى آن را بيان كنند، نشانه اش اين است كه در درجه اول، «توحيد» را بر بشر عرضه كرده باشد، و شريك را از خدا نفى كند. دينى است كه بشر را از انباز گرفتن براى خداوند و پرستش بت نهى كند، و يهود و نصارا، داراى چنين دينى نيستند. چون اين دو طايفه نيز، براى خدا انباز گرفتند. مخصوصا نصارا، كه رسوایى و شناعتشان از يهود بيشتر است، گرچه در كيش يهودی هاى امروز، چيزى كه مستقيما شرك باشد، ديده نمى شود. | ||
ليكن آيه شريفه: «وَ قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قَالَتِ النَّصارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِك قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنّى يُؤْفَكونَ * اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ مَا أُمِرُوا إِلّا لِيَعْبُدُوا إِلَهاً وَاحِداً لا إِلَهَ إِلّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشرِكونَ»، كشف مى كند از اين كه يهودى هاى معاصر رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، چنين اعتقادى را نسبت به «عُزَير» داشته اند، و ظاهراً اين لقب، يعنى «ابنُ الله»، لقبى بوده كه از باب احترام به «عُزَير» داده شده است. چون وی، یهود را پس از آن كه به دست بابلى ها اسير شدند، به وطن مألوفشان اورشليم (بيت المقدس) باز گردانيد، و تورات را كه در واقعه بخت النصر، بكلّى از بين رفته بود، جمع آورى نمود. | |||
يهود هم در مقابل اين خدمت و به پاس اين احسان، لقب مزبور را به وى دادند. چون اين كلمه نزد يهود، عنوان لقب را داشته، چنان كه مسيحى هاى امروز، كلمۀ «پدر» را براى پاپ ها و بطريق ها و كشيش ها لقب قرار داده اند. و از اين كه خداى تعالى، راجع به هر دو مى فرمايد: «وَ قَالَت اليَهُودُ وَ النَّصَارَى نَحنُ أبنَاءُ الله وَ أحِبَّائُهُ» نيز، استفاده مى شود «عُزَير»، داخل در عموم احبار و رهبان و جزء آنان به شمار رفته است، و يهود به چشم يك مرد دينى به او مى نگريسته، و او را مانند احبار و رهبان، لقب «ابنُ الله» داده اند، و اگر تنها از «عُزَير» اسم برده، به پاس همان خدمتى بوده كه قبلا به آن اشاره شد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۱۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۱۱ </center> | ||
<span id='link58'><span> | <span id='link58'><span> | ||
و كوتاه سخن | و كوتاه سخن اين كه: «غلو» اهل كتاب، همين بوده كه انبيا و احبار و راهبان خود را تا مقام ربوبيت بالا می برده و در برابر آنان، به نحوى كه جز براى خدا شايسته نيست، خضوع مى كرده اند، و خداى متعال، در آيه مورد بحث، آنان را به زبان نبىّ خود، از آن نهى مى كند. | ||
در اين | در اين جا، سؤالى پيش مى آيد و آن، اين كه: چرا در اين آيه، «غلو» را مقيد كرد به «غلوّ باطل» و «غير حق»، مگر «غلوّ صحيح» و «حق» هم داريم؟ | ||
جواب | جواب اين است كه: | ||
اين تعبير، در حقيقت تقييد نيست، بلكه تأكيد و يادآورى لازمۀ معنا است با خود آن، تا شنونده از آن لازم غفلت نورزد، و اگر هم كسى دچار غلو شده، بداند كه از اثر سوء آن غفلت كرده و يا به چيز ديگرى نظير غفلت مبتلا شده. | |||
ممكن است كسى پيش خود خيال كند كه: اطلاق لفظ «پدر» بر خداى تعالى، پس از اين كه معنايش تحليل شده و از جميع نواقص، تنها به معناى مربّى و يا به وجود آرنده شده باشد، چه عيبى دارد؟ و همچنين چه اشكال دارد لفظ «ابنُ الله» را بعد از آن كه تحليلش كرده باشيم و تنها به معناى مجردش در آمده باشد، به كسى اطلاق شود؟ و چه دليل عقلى بر منع از آن داريم؟ | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۱۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۱۲ </center> | ||
جواب | جواب اين است كه: درست است كه برهان عقلى بر منع از آن نداريم، ليكن در شرع، اين گونه اطلاقات ممنوع است، و به حسب شرع، اسماى پروردگار توقيفى اند، به اين معنا كه اسمایى را بايد به خداوند اطلاق كرد كه از ناحيه شرع رسيده باشد، نه از پيش خود، و تا اندازه اى عقل ناقص ما هم به حكمت و جهت اين توقيف پى برده و فهميده كه اسم هاى گوناگون بر خدا نهادن و براى اسماى خداوند، بند و بارى قائل نبودن، چه مفاسدى را در بر دارد. | ||
تنها براى نمونه: كافى است خواننده را به ياد مفاسد دو كلمۀ «پسر» و «پدر» انداخته و آلام و مصيبت هایى را كه امت يهود و مسيح را در چند قرن مبتلا ساخت، مخصوصا مصيبت هایى كه امت مسيح در اين مدت طولانى از اولياى كليسا ديده و از اين به بعد هم خواهد ديد، خاطرنشان سازيم. | |||
<span id='link59'><span> | <span id='link59'><span> | ||
ویرایش