۱۵٬۹۴۷
ویرایش
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
«معنايش اين است كه آيات قرآنى، محكم و غير قابل نسخ هستند و مانند ساير كتب آسمانى و شرايع ديگر انبياء نيست كه هر يك بعد از مدتى نسخ شدند». و در معناى جملۀ «ثُمّ فُصِّلَت» گفته اند: «يعنى با بيان حلال و حرام و ساير احكام، تفصيل داده شده است». | «معنايش اين است كه آيات قرآنى، محكم و غير قابل نسخ هستند و مانند ساير كتب آسمانى و شرايع ديگر انبياء نيست كه هر يك بعد از مدتى نسخ شدند». و در معناى جملۀ «ثُمّ فُصِّلَت» گفته اند: «يعنى با بيان حلال و حرام و ساير احكام، تفصيل داده شده است». | ||
دليل نادرستى اين معنا | دليل نادرستى اين معنا اين است كه اگر اين معنا منظور بود، لازم بود نسخ نشدن را مقيد كند به نسخ نشدن به وسيله كتابى ديگر و بفرمايد: اين كتاب آسمانى با هيچ كتاب آسمانى ديگر نسخ نمى شود، و ديگر هيچ كتابى نازل نمى شود تا قرآن را نسخ كند، و آوردن قيد لازم بود. براى اين كه جاى شك نيست كه بعضى از آيات قرآن، به وسيله خود قرآن نسخ شده است، و به طورى كه ملاحظه مى كنيد، در الفاظ اين آيه چنين قيدى نيامده. | ||
و نيز وجه نادرستى گفتار بعضى ديگر كه گفته اند: منظور از | و نيز وجه نادرستى گفتار بعضى ديگر كه گفته اند: منظور از جملۀ «أُحكِمَت آيَاتُهُ»، اين است كه آيات آن با امر و نهى محكم شده و سپس با وعده و وعيد و ثواب و عقاب مفصّل شده است. وجه نادرستى اين قول اين است كه بيهوده و بدون دليل سخن گفتن است. | ||
مثل گفتار بعضى ديگر كه گفته اند: منظور از | مثل گفتار بعضى ديگر كه گفته اند: منظور از جملۀ «أُحكِمَت آيَاتُهُ»، اين است كه لفظ «قرآن»، فصيح ترين و بليغ ترين لفظ است، به حدى كه فصاحت و بلاغت آن، يكى از معجزات شمرده شده، و منظور از جملۀ «ثُمّ فُصِّلَت» اين است كه اين آيات با شرح و بيان تفصيل داده شده اند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۰۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۰۵ </center> | ||
و باز مثل گفتار | و باز مثل گفتار مفسّرى ديگر كه گفته است: منظور از محكم شدن آيات قرآن، اين است كه آياتش آن چنان متقن و به هم پيوسته است كه هيچ خلل و هيچ باطلى در آن راه ندارد، و منظور از مفصل شدن آن، اين است كه آياتش، پشت سرِ هم و يكى پس از ديگرى قرار دارد. | ||
وجه نادرستى اين معنا | وجه نادرستى اين معنا اين است كه كلمۀ «تفصيل» در لغت، به اين معنا سابقه ندارد، مگر آن كه مفسر نامبرده خواسته باشد آن را به معناى تفرقه و تكثير بگيرد، كه در اين صورت، گفتارش به همان معنایى كه ما براى آيه كرديم، بر مى گردد. | ||
و نيز مثل گفتار | و نيز مثل گفتار مفسّرى ديگر كه گفته است: منظور از جملۀ «أُحكِمَت آيَاتُهُ» اين است كه آيات قرآن، قبل از آن كه نازل شود، يكپارچه بود و آيه آيه نبود، ولى در هنگام نزول، آيه آيه نازل شد تا مكلف، بهتر بتواند در آن نظر و تأمل كند. | ||
وجه نادرستى اين | وجه نادرستى اين تفسير، اين است كه اين تفسير، به امثال آيه: «إنَّا أنزَلنَاهُ فِى لَيلَةٍ مُبَارَكَةٍ»، و آيه: «وَ قُرآناً فَرَقنَاهُ لِتَقرَأهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكثٍ وَ نَزَّلنَاهُ تَنزِيلاً» و آياتى كه در اين معنا هستند، بهتر مى سازد تا با آيه مورد بحث، چون آياتى كه نقل كرديم، مى خواهند بفهمانند كه قرآن كريم، در نزد خداى تعالى، مرتبه اى بالاتر از سطح افكار بشرى داشته، و خداى تعالى، براى اين كه ما انسان هاى عادى آن را بفهميم به مرتبه اى پايين آورده، كه قابل فهم و تفقه بشرى عادى باشد. همچنان كه آيه زير، به همين معنا اشاره نموده، مى فرمايد: «وَ الكِتَابِ المُبِين * إنَّا جَعَلنَاهُ قُرآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُم تَعقِلُونَ وَ إنَّهُ فِى أُمِّ الكِتَابِ لَدَينَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ». | ||
و اما آيه مورد بحث كه مى فرمايد: | و اما آيه مورد بحث كه مى فرمايد: «كِتَابٌ أُحكِمَت آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت...» هم، محكم بودن را به آيات نسبت داده و هم مفصل شدن را، و اين نيست مگر از جهت معانى آن آيات. يعنى مى فهماند هم محكم بودن و هم مفصل شدن وصف معانى اين آيات بسيار است. | ||
پس تمامى اين آيات قرآنى، يك جهت وحدت و بساطت دارد، و يك جهت كثرت و تركب و اين مضمون منطبق با همان معنايى است كه ما براى آيه كرديم، نه با اين معنایى كه اين مفسّر براى آيه كرده، معنایى كه اين مفسر كرده، به مسأله و تنزيل بر مى گردد - دقت فرمایيد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۰۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۰۶ </center> | ||
و نيز مثل گفتار بعضى ديگر كه گفته | و نيز مثل گفتار بعضى ديگر كه گفته اند: منظور از محكم بودن و مفصل شدن قرآن، اين است كه بعضى از آيات قرآن مجمل است و بعضى ديگر مبين، و آنگاه مَثَل زده اند به آيه اى از همين سوره كه مى فرمايد: «مَثَلُ الفَرِيقَينِ كَالأعمَى وَ الأصَمِّ وَ البَصِير وَ السَّمِيع»، كه آيه اى است مجمل، و شنونده نمى فهمد منظور از دو فريق كور و كر و بينا و شنوا كيست، ولى آيات ديگر همين سوره، با ذكر داستان نوح و هود و صالح انگشت روى مصاديقى از دو فريق، يعنى طايفه كور و كر و طايفه بينا و شنوا گذاشته، منظور را روشن مى كند. | ||
وجه نادرستى اين | وجه نادرستى اين تفسير، اين است كه «محكم» را عبارت از آياتى دانسته و مفصّل را عبارت از آياتى ديگر، در حالى كه ظاهر آيه مورد بحث، اين است كه محكم و مفصل از نظر مورد، متحدند. يعنى همه آيات قرآن مورد احكام قرار گرفته اند، و همه آن ها نيز مورد تفصيل واقع شده اند. | ||
«''' | «'''مِن لَدُن حَكِيمٍ خَبِير'''» - كلمۀ «حَكِيم»، يكى از اسماى حُسناى الهى و از صفات فعل او است، كه از محكم كارى او در صنع عالَم خبر مى دهد. و همچنين است نام «خَبِير» كه دلالت مى كند بر اين كه خداى تعالى، به جزئيات احوال موجودات و امور هستى و مصالح آن ها با خبر است، و اگر احكام آيات و تفصيل آن ها را به حكيم بودن خدا و خبير بودنش نسبت داده، به خاطر مناسبتى است كه بين آن دو وجود دارد. | ||
آيه : | ==آيه: «ألّا تَعبُدُوا إلّا اللّه...»، مفسّر محكم و مفصل بودن آيات قرآن است== | ||
«''' | «'''أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا اللَّهَ إِنَّنى لَكُم مِنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ * وَ أَنِ استَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ'''»: | ||
اين آيه و آيه | اين آيه و آيه بعدش، مضمون آيه اول را كه مى فرمود: «كِتَابٌ أُحكِمَت آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت مِن لَدُن حَكِيمٍ خَبِير» را تفسير مى كند. | ||
اين آيه مى فرمود: قرآن كتابى است از ناحيه خداى | اين آيه مى فرمود: قرآن كتابى است از ناحيه خداى تعالى، كه آياتش محكم و در عين حال مفصل است. لذا عنايت در تفسير آن، متوجه روشنگرى همين جهات واقع شد. | ||
و ما مى دانيم كتابى كه خداى تعالى از ناحيه خودش به رسولش نازل | و ما مى دانيم كتابى كه خداى تعالى از ناحيه خودش به رسولش نازل كرده، تا رسول گرامی اش، آن را بر مردم بخواند و به آنان ابلاغ كند، هم از يك سو خطابش متوجه شخص رسول است و هم از سوى ديگر خطاب با وساطت رسول متوجه عموم مردم است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۰۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۰۷ </center> | ||
اما | اما اين كه گفتيم خطاب به رسول خدا است، براى اين است كه «رسول»، كسى است كه پيام الهى را از طريق وحى خداى تعالى دريافت مى كند، و آن پيام اين است كه: | ||
تو اى رسول! بشر را انذار كن و بشارت ده، و به سوى اين هدف دعوت كن. و همين وجه در نظر بوده كه در اول سوره «يونس» فرمود: «أكَانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أن أوحَينَا إلَى رَجُلٍ مِنهُم أن أنذِر النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أنَّ لَهُم قَدَمَ صِدقٍ عِندَ رَبِّهِم». | |||
و اما وجه اين كه گفتيم خطاب، متوجه مردم نيز هست، براى اين است كه منظور اصلى از وحى و خطاب به رسول، همان معانى و دستوراتى است كه مردم از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، در ضمن اين كه آن جناب آيات را بر آنان تلاوت مى كند، مى گيرند. | |||
آرى، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» در ضمن تلاوت آياتش، اين را نيز تلاوت مى كند كه من شما را به سوى خدا مى خوانم، و از ناحيه خدا بشير و نذير هستم، و اين وجه از خطاب، همان است كه در جمله مورد بحث منظور بوده كه فرموده: «ألَّا تَعبُدُوا إلّا اللّهُ إنَّنِى لَكُم مِنهُ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ...». | |||
پس | پس اين آيه شريفه از كلام اللّه، مفسّر آياتى است كه خبر از احكام و تفصيل آيات مى دهد، و از اين راه تفسير مى كند آنچه را كه مردم از دعوت رسول و از خواندن كتاب خدا بر آنان مى فهمند. (و مى گويد: اين كه ما خبر از احكام و تفصيل آيات داديم، معنا و تفسيرش اين است كه شما از آياتى كه او برايتان مى خواند هم، به طور اجمال مى فهميد كه جز خدا را نبايد بپرستيد و اين كه او، بشير و نذير است، و هم به طور تفصيل، كه تفصيل آن، عبارت است از همه قرآن و همه جزئيات و فروعى كه در قرآن آمده). | ||
نه | نه اين كه اين آيه شريفه، كلام رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» باشد و خداى تعالى خواسته كلام آن جناب را حكايت كند، و نه اين كه فرمان خدا به رسول گرامى اش باشد و كلمۀ «قُل: بگو» در تقدير باشد، و نه اين كه خواسته در اين جمله التفاتى به كار برده باشد. يعنى روى سخن را از سویى به سوى ديگر كند، و نه اين كه تقدير آيه «أمَرَكُم بِأن تُعبُدُوا: خداى تعالى شما را دستور داده كه جز او را نپرستيد» باشد، و يا تقدير: «فُصِّلَت آيَاتُهُ لِأن لَا تَعبُدُوا إلّا اللّه: آياتش مفصل شد تا شما به جز خدا را نپرستيد» باشد. | ||
و در | و در نتيجه، بنابر توجيه اخير، جملۀ «لَا تَعبُدُوا» نفى باشد، نه نهى. براى اين كه جمله بعدش كه امر مى كند به استغفار و مى فرمايد: «وَ أن استَغفِرُوا رَبَّكُم ثُمّ تُوبُوا إلَيه» عطف شده بر جملۀ «لَا تَعبُدُوا»، و اين بهترين شاهد است بر اين كه جمله مذكور نفى نيست، بلكه نهى است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۰۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۰۸ </center> | ||
علاوه بر | علاوه بر اين، اصولا تقدير گرفتن بدون دليل خلاف اصل است و جز با داشتن دليل نمى توان مرتكب آن شد. پس بايد در آيه شريفه دقت فرماييد كه در آن نكته ظريفى از صنعت بلاغت به كار رفته است. | ||
<span id='link137'><span> | <span id='link137'><span> | ||
ویرایش