گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۲۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۳: خط ۸۳:
<span id='link255'><span>
<span id='link255'><span>


==وجوهى كه مفسرين در تفسير آيه گفته اند ==
==وجوهى كه مفسّران در تفسير آيه گفته اند ==
وليكن مفسرين گفته اند كه جمله «لتبين» غايت است براى انزال، و مراد از «تفكر» تفكر در ذكر است، تا به اين وسيله بفهمند كه ذكر حق است ، و بنا بر اين تقدير معناى آيه چنين مى شود: ما به سويت ذكر، يعنى قرآن را فرستاديم تا براى همه مردم آنچه را كه در اين ذكر برايشان نازل شده و آنچه اين ذكر از اصول معارف و احكام و شرايع و تاريخ احوال امتهاى گذشته و آنچه از سنت خدا بر آنان جريان يافته را در بردارد بيان كنى، و ديگر براى اين اميد بود كه در ذكر، تفكر كنند تا باشد، كه به حقانيت و از طرف خدا بودن آن واقف گردند، و يا براى اينكه در آنچه برايشان بيان ميكنى تفكر كنند.
وليكن مفسران گفته اند كه: جملۀ «لِتُبَيِّنَ»، غايت است براى انزال، و مراد از «تفكر»، تفكر در ذكر است، تا به اين وسيله بفهمند كه ذكر حق است.
 
و بنابر اين تقدير، معناى آيه چنين مى شود: ما به سويت «ذكر»، يعنى قرآن را فرستاديم، تا براى همه مردم، آنچه را كه در اين ذكر برايشان نازل شده و آنچه اين ذكر از اصول معارف و احكام و شرايع و تاريخ احوال امت هاى گذشته و آنچه از سنت خدا بر آنان جريان يافته را در بردارد، بيان كنى. و ديگر براى اين اميد بود كه در «ذكر»، تفكر كنند تا باشد، كه به حقانيت و از طرف خدا بودن آن واقف گردند. و يا براى اين كه در آنچه برايشان بيان می كنى، تفكر كنند.


و خواننده عزيز خوب مى داند كه لازمه اين معنى (چند اشكال است):
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه : ۳۷۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه : ۳۷۹ </center>
اولا - اين است كه آيه شريفه چيزى شبيه تحصيل حاصل مرتكب شده باشد، چون تفكر در ذكر بعد از بيان آن به وسيله رسول شبيه تحصيل حاصل است، و هيچ چاره اى هم ندارد مگر اينكه نظم كلام را به ترتيب زير عوض كرده باشد: «و انزلنا اليك الذكر لتبين لهم : كتاب را بر تو نازل كرديم تا براى ايشان بيان كنى».
و خواننده عزيز، خوب مى داند كه لازمۀ اين معنا (چند اشكال است):
 
اولا - اين است كه: آيه شريفه، چيزى شبيه تحصيل حاصل مرتكب شده باشد. چون تفكر در «ذكر»، بعد از بيان آن به وسيله رسول، شبيه تحصيل حاصل است، و هيچ چاره اى هم نداردف مگر اين كه نظم كلام را به ترتيب زير عوض كرده باشد: «وَ أنزَلنَا إلَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لَهُم: كتاب را بر تو نازل كرديم، تا براى ايشان بيان كنى».
 
ثانيا - در اين صورت، كلمۀ «إلَيكَ»، مستدرك و زيادى خواهد بود. مخصوصا با در نظر گرفتن جملۀ «وَ لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرُونَ»، ديگر حاجتى به ذكر آن نبود. براى اين كه نتيجه و غايت انزال را، چه به او نازل شده باشد و چه به غير او، بيان كرده است، و خلاصه نازل شدن به او، در اين غرض دخالتى ندارد.
 
و همچنين، نتيجه اى كه از علم، اميد مى رود، اين است كه در «ذكر» تفكر كنند و بفهمند كه «ذكر»، حق و نازل از ناحيه خداست. حال به هر كس كه مى خواهد، نازل شده باشد. و نيز لازمۀ اين حرف، اين است كه: كلمۀ «إلَيكَ» هم، كه در آخرين آيه مورد بحث آمده، زيادى بوده باشد.


ثانيا - در اين صورت كلمه اليك مستدرك و زيادى خواهد بود، مخصوصا با در نظر گرفتن جمله «و لعلهم يتفكرون» ديگر حاجتى به ذكر آن نبود، براى اينكه نتيجه و غايت انزال را چه به او نازل شده باشد و چه به غير او بيان كرده است و خلاصه نازل شدن به او در اين غرض ‍ دخالتى ندارد، و همچنين نتيجه اى كه از علم، اميد مى رود اين است كه در «ذكر» تفكر كنند و بفهمند كه ذكر حق و نازل از ناحيه خداست، حال به هر كس كه مى خواهد نازل شده باشد و نيز لازمه اين حرف اين است كه كلمه «اليك» هم كه در آخرين آيه مورد بحث آمده زيادى بوده باشد.
ثالثا - اين توجيه، آيه را از سياق آيه قبلى قطع مى كند، و حال آن كه آيه مورد بحث، با آيه قبلش: «وَ مَا أرسَلنَا مِن قَبلِكَ إلّا رِجَالاً نُوحِى إلَيهِم» و آيات قبل از آن، در يك سياق است.


ثالثا - اين توجيه ، آيه را از سياق آيه قبلى قطع مى كند، و حال آنكه آيه مورد بحث با آيه قبلش: «و ما ارسلنا من قبلك الا رجالا نوحى اليهم» و آيات قبل از آن در يك سياق است.
در اين جا، وجه ديگرى هم هست، كه ممكن است به وسيله آن، بعضى از اشكالات سه گانه دفع شود، و آن، اين است كه بگوييم:  


در اين جا وجه ديگرى هم هست كه ممكن است به وسيله آن بعضى از اشكالات سه گانه دفع شود، و آن اين است كه بگوييم مراد از ذكر نازل شده لفظ قرآن كريم، و مراد از «ما نزل اليهم» معناى آن يعنى: احكام و شرايع و ساير مطالب آن باشد، و آن وقت جمله لتبين غايت باشد براى انزال، و جمله «لعلهم يتفكرون» عطف باشد بر مقدر، و غايت باشد براى تبيين نه براى انزال، وليكن اين وجه خلاف ظاهر آيه است. (دقت بيشترى بفرمائيد).
مراد از «ذكر نازل شده»، لفظ قرآن كريم، و مراد از «مَا نُزِّلَ إلَيهِم»، معناى آن، يعنى: احكام و شرايع و ساير مطالب آن باشد، و آن وقت، جملۀ «لِتُبَيِّنَ» غايت باشد براى انزال، و جملۀ «لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرُونَ» عطف باشد بر مقدّر، و غايت باشد براى تبيين، نه براى انزال، وليكن اين وجه، خلاف ظاهر آيه است. (دقت بيشترى بفرمایيد).


و يكى از لطائف قرآن تعبيرى است كه در آيه «و انزلنا اليك» و در «ما نزل اليهم» به كار رفته و فعل «نزل» را تكرار كرده ، ولى يكى را از باب افعال آورده ، كه دلالت بر نزول يك جا و يك مرتبه مى كند و ديگرى را از باب تفعيل كه تدريج را مى رساند، و شايد وجه اين كه اين طور آورده اين باشد كه در جمله «و انزلنا اليك» عنايت به نازل كردن قرآن به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است و بس و هيچ عنايتى به خصوصيات مربوط به انزال (از حيث دفعى و تدريجى) ندارد، و به همين جهت (قرآن) ذكر را يكپارچه تصور نموده و از نزول آن از ناحيه خدا به كلمه «انزال» تعبير فرموده است.
و يكى از لطایف قرآن، تعبيرى است كه در آيه «وَ أنزَلنَا إلَيكَ»، و در «مَا نُزِّلَ إلَيهِم» به كار رفته، و فعل «نُزِّلَ» را تكرار كرده، ولى يكى را از باب «إفعال» آورده، كه دلالت بر نزول يك جا و يك مرتبه مى كند، و ديگرى را از باب «تفعيل» كه تدريج را مى رساند.  


و اما ربطى كه مردم با قرآن دارند، عبارت است از: اخذ و تعلم و عمل به آن، و اين مساله به خاطر اين كه تدريجى است لذا نازل شدن قرآن براى مردم را به كلمه تنزيل تعبير كرده است.
و شايد وجه اين كه اين طور آورده، اين باشد كه در جمله «وَ أنزَلنَا إلَيكَ»، عنايت به نازل كردن قرآن به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است و بس، و هيچ عنايتى به خصوصيات مربوط به إنزال (از حيث دفعى و تدريجى) ندارد، و به همين جهت، (قرآن) ذكر را يكپارچه تصور نموده و از نزول آن، از ناحيه خدا به كلمۀ «إنزال» تعبير فرموده است.
 
و اما ربطى كه مردم با قرآن دارند، عبارت است از: اخذ و تعلم و عمل به آن، و اين مسأله، به خاطر اين كه تدريجى است، لذا نازل شدن قرآن براى مردم را به كلمۀ «تنزيل» تعبير كرده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۸۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۸۰ </center>
<span id='link256'><span>
<span id='link256'><span>
==حجت بودن بيانات رسول خدا و عترت او «ع» ==
==حجت بودن بيانات رسول خدا و عترت او «ع» ==
اين آيه دلالت دارد بر حجيت قول رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در بيان آيات قرآن و تفسير آن، چه آن آياتى كه نسبت به مدلول خود صراحت دارند و چه آنهايى كه ظهور دارند، و چه آنهايى كه متشابه اند، و چه آنهايى كه مربوط به اسرار الهى هستند، بيان و تفسير رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در همه آنها حجت است، و اين كه بعضى گفته اند: كلام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) تنها در تفسير متشابهات و آن آياتى كه مربوط به اسرار الهى اند حجيت دارد، و اما آن آياتى كه در مدلول خود صريح و يا ظاهرند، و احتياج به تفسير ندارند، كلام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در آن موارد حجت نيست حرف صحيحى نيست، و نبايد به آن اعتناء نمود.
اين آيه دلالت دارد بر حجيت قول رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در بيان آيات قرآن و تفسير آن، چه آن آياتى كه نسبت به مدلول خود صراحت دارند و چه آنهايى كه ظهور دارند، و چه آنهايى كه متشابه اند، و چه آنهايى كه مربوط به اسرار الهى هستند، بيان و تفسير رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در همه آنها حجت است، و اين كه بعضى گفته اند: كلام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) تنها در تفسير متشابهات و آن آياتى كه مربوط به اسرار الهى اند حجيت دارد، و اما آن آياتى كه در مدلول خود صريح و يا ظاهرند، و احتياج به تفسير ندارند، كلام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در آن موارد حجت نيست حرف صحيحى نيست، و نبايد به آن اعتناء نمود.
۲۰٬۶۱۵

ویرایش