گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۳۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۵: خط ۵۵:


==معنای این که فرمود: «رسولان، نزد من نمی ترسند»==
==معنای این که فرمود: «رسولان، نزد من نمی ترسند»==
«'''يَا مُوسَى لا تخَف إِنّى لا يخَافُ لَدَىَّ الْمُرْسَلُونَ'''»:
«'''يَا مُوسَى لا تخَف إِنّى لا يَخَافُ لَدَىَّ الْمُرْسَلُونَ'''»:


اين جمله حكايت خود آن خطابى است كه در آنجا - يعنى در كنار آتش طور - صدور يافته ، پس در معناى اين است كه : «قال اللّه يا موسى لا تخف ... - خداى تعالى فرمود اى موسى نترس كه رسولان نزد من نمى ترسند».
اين جمله، حكايت خود آن خطابى است كه در آن جا - يعنى در كنار آتش طور - صدور يافته. پس در معناى اين است كه: «قَالَ اللّهُ يَا مُوسَى لَا تَخَف...: خداى تعالى فرمود: اى موسى! نترس، كه رسولان نزد من نمى ترسند».


و جمله «لا تخف» نهى مطلق است كه او را از تمامى ترسيدنی ها كه ممكن است پيش بيايد امنيت مى دهد و مى رساند مادامى كه در حضور پروردگار و مقام قرب او است هيچ مكروهى به او نمى رسد، نه از ناحيه عصا و نه از غير آن . و به همين جهت نهى مزبور را تعليل كرد به اين كه: «چون رسولان در حضور من نمى ترسند»،
و جملۀ «لَا تَخَف»، نهى مطلق است كه او را از تمامى ترسيدنی ها كه ممكن است پيش بيايد، امنيت مى دهد و مى رساند مادامى كه در حضور پروردگار و مقام قرب او است، هيچ مكروهى به او نمى رسد. نه از ناحيه عصا و نه از غير آن. و به همين جهت، نهى مزبور را تعليل كرد به اين كه: «چون رسولان در حضور من نمى ترسند».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۹۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۹۰ </center>
وجه تعليل اين است كه : كلمه «لدى» در اين جمله مى فهماند كه مقام قرب و حضور، ملازم با امن است و ممكن نيست امنيت آن با مكروهى جمع شود، مؤيد اين تعليل اين است كه در سوره قصص به جاى اين عبارت فرموده: «انك من الامنين - همانا تو از ايمنانى»، پس در نتيجه از آيه مورد بحث اين معنا به دست مى آيد كه: از هيچ چيز مترس ، چون تو از مرسلين هستى ، و مرسلان - كه در مقام قرب مايند - از هر گزندى ايمن اند و ايمنى با ترس جمع نمى شود.
وجه تعليل اين است كه: كلمۀ «لَدَىَّ» در اين جمله مى فهماند كه مقام قرب و حضور، ملازم با امن است و ممكن نيست امنيت آن با مكروهى جمع شود. مؤيد اين تعليل، اين است كه در سوره «قصص»، به جاى اين عبارت فرموده: «إنَّكَ مِنَ الآمِنِين: همانا تو از ايمنانى».  


و اما اينكه موسى كه از بزرگان و مرسلان بود، چرا از عصا كه به صورتى هائل و هول انگيز، يعنى مارى پر جست و خيز در آمده بود ترسيد؟
پس در نتيجه، از آيه مورد بحث، اين معنا به دست مى آيد كه: از هيچ چيز مترس، چون تو از مرسلان هستى، و مرسلان - كه در مقام قرب مايند - از هر گزندى ايمن اند و ايمنى با ترس جمع نمى شود.


جوابش اين است كه : اين اثر طبيعت و جبلت آدمى است كه وقتى به منظرهاى هول انگيز، آن هم بى سابقه بر مى خورد، كه هيچ راهى براى دفع آن به نظرش نمى رسد مگر فرار كردن ، قهرا پا به فرار مى گذارد، مخصوصا كسى كه هيچ سلاحى براى دفاع ندارد، عصايى هم كه تنها سلاح او بوده خود به آن صورت هول انگيز در آمده ، قبلا هم از ناحيه خدا دستورى نگرفته بود، كه اگر عصايت اژدها شد فرار مكن و در جاى خود بايست ، بلكه تنها اين دستور رسيده بود كه «الق عصاك» و او هم امتثال كرد و معلوم است كه فرار از خطرهاى بزرگ آن هم از كسى كه دافع و چاره اى جز فرار ندارد، جزو ترسهاى مذموم نيست ، تا كسى موسى را به داشتن آن مذمت كند.
و اما اين كه موسى كه از بزرگان و مُرسلان بود، چرا از عصا كه به صورتى هائل و هول انگيز، يعنى مارى پر جست و خيز در آمده بود، ترسيد؟


و اما اين كه خداى تعالى به او فرمود: «انى لا يخاف لدى المرسلون»، انبياء و مرسلين مادامى كه در جوار پروردگارشان هستند از چيزى نمى ترسند، اين كرامت خود ايشان و از ناحيه خودشان نيست ، - تا چون موسى نداشت بگوييم رسولى ناقص بوده - بلكه اين فضيلت را به تعليم و تاديب خدا به دست مى آورده اند و چون آن شب ، يعنى شب طور، اولين موقفى بود كه خدا موسى را به مقام قرب خود برد و افتخار هم سخنى و رسالت و كرامت خود را به وى اختصاص داد، لذا اين دستورش كه فرمود: «لا تخف انك من الامنين» و آيه ديگر كه فرمود: «لا تخف انى لا يخاف لدى المرسلون»، همه همان تعليم و تاديب الهى است نه مذمت و سرزنش .
جوابش اين است كه: اين اثر طبيعت و جبلّت آدمى است كه وقتى به منظره اى هول انگيز، آن هم بى سابقه بر مى خورد، كه هيچ راهى براى دفع آن به نظرش نمى رسد، مگر فرار كردن. قهرا پا به فرار مى گذارد.  


«'''إِلا مَن ظلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسنَا بَعْدَ سوءٍ فَإِنى غَفُورٌ رَّحِيمٌ'''»:
مخصوصا كسى كه هيچ سلاحى براى دفاع ندارد. عصايى هم كه تنها سلاح او بوده، خود به آن صورت هول انگيز در آمده. قبلا هم از ناحيه خدا دستورى نگرفته بود، كه اگر عصايت اژدها شد، فرار مكن، و در جاى خود بايست، بلكه تنها اين دستور رسيده بود كه: «ألقِ عَصَاكَ»، و او هم امتثال كرد و معلوم است كه فرار از خطرهاى بزرگ، آن هم از كسى كه دافع و چاره اى جز فرار ندارد، جزو ترس هاى مذموم نيست، تا كسى موسى را به داشتن آن مذمت كند.


توضيح درباره «الا من ظلم ثم بدل حسنا..
و اما اين كه خداى تعالى به او فرمود: «إنِّى لَا يَخَافُ لَدَىَّ المُرسَلُون»: انبياء و مرسلين، مادامى كه در جوار پروردگارشان هستند، از چيزى نمى ترسند، اين كرامت خود ايشان و از ناحيه خودشان نيست - تا چون موسى نداشت، بگوييم رسولى ناقص بوده - بلكه اين فضيلت را به تعليم و تأديب خدا به دست مى آورده اند و چون آن شب، يعنى شب طور، اولين موقفى بود كه خدا موسى را به مقام قرب خود برد و افتخار هم سخنى و رسالت و كرامت خود را به وى اختصاص داد، لذا اين دستورش كه فرمود: «لَا تَخَف إنَّكَ مِنَ الآمِنِين». و آيه ديگر كه فرمود: «لَا تَخَف إنِّى لَا يَخَافُ لَدَىَّ المُرسَلُون»، همه همان تعليم و تأديب الهى است، نه مذمت و سرزنش.


آنچه درباره اين استثناء مى توان گفت - و خدا داناتر است - اين است كه بعد از آنكه در آيه قبلى خبر داد كه مرسلين ايمنند و ترسى ندارند، از اين خبر فهميده شد كه غير مرسلين همه اهل ظلمند و ايمن از عذاب نيستند و بايد بترسند و چون اين مفهوم به كليتش درست نبود، لذا در اين آيه اهل توبه را از بين غير مرسلين ، يعنى از اهل ظلم استثناء كرده ، فهماند كه اهل توبه به خاطر اينكه توبه كردند و ظلم خود را - كه همان سوء بوده باشد - به حسن مبدل كردند، مغفور و مرحومند و آنها هم مانند مرسلين خوفى ندارند.
«'''إِلَّا مَن ظلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسنَا بَعْدَ سُوءٍ فَإِنى غَفُورٌ رَّحِيمٌ'''»:
 
آنچه درباره اين استثناء مى توان گفت - و خدا داناتر است - اين است كه: بعد از آن كه در آيه قبلى، خبر داد كه مرسلين ايمن اند و ترسى ندارند، از اين خبر فهميده شد كه غير مرسلين، همه اهل ظلم اند و ايمن از عذاب نيستند و بايد بترسند. و چون اين مفهوم به كليتش درست نبود، لذا در اين آيه، اهل توبه را از بين غير مرسلين، يعنى از اهل ظلم استثناء كرده، فهماند كه اهل توبه به خاطر اين كه توبه كردند و ظلم خود را - كه همان سوء بوده باشد - به حُسن مبدل كردند، مغفور و مرحوم اند، و آن ها هم مانند مرسلين، خوفى ندارند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۹۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۹۱ </center>
بنابر اين ، استثناء اهل توبه از بين مرسلين ، با اينكه داخل آنان نبودند، استثناء منقطع است و مراد از «ظلم» هم مطلق نافرمانى خدا، و مراد از «حسن بعد از سوء» هم توبه بعد از معصيت و يا عمل صالح بعد از عمل سوء است و معناى آيه مورد بحث اين است كه: هر چند گفتيم غير انبياء همه ظالمند، و ليكن كسى كه با ارتكاب گناه ظلم مى كند و سپس آن گناه و سوء را مبدل به حسن مى سازد، يعنى توبه مى كند يا عمل صالحى انجام مى دهد، من كه غفور و رحيمم ظلم او را مى آمرزم و به او ترحم مى كنم ، پس او نيز نبايد بعد از اين از چيزى بترسد.
بنابراين، استثناء اهل توبه از بين مرسلين، با اين كه داخل آنان نبودند، استثناء منقطع است. و مراد از «ظلم» هم، مطلق نافرمانى خدا، و مراد از «حُسن بعد از سُوء» هم، توبه بعد از معصيت و يا عمل صالح بعد از عمل سوء است.  


«'''وَ أَدْخِلْ يَدَك فى جَيْبِك تخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيرِ سوءٍ'''»:
و معناى آيه مورد بحث، اين است كه: هرچند گفتيم غير انبياء همه ظالم اند، وليكن كسى كه با ارتكاب گناه ظلم مى كند و سپس آن گناه و سوء را مبدّل به حُسن مى سازد، يعنى توبه مى كند يا عمل صالحى انجام مى دهد، من كه غفور و رحيمم، ظلم او را مى آمرزم و به او ترحم مى كنم. پس او نيز نبايد بعد از اين، از چيزى بترسد.


در اين آيه كلمه «سوء» به برص كه يك نوع بيمارى خطرناك پوستى است تفسير شده ، كه قبلا هم ذكرش گذشت و ممكن است از سياق استظهار شود كه :
«'''وَ أَدْخِلْ يَدَك فى جَيْبِك تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيرِ سُوءٍ'''»:


اولا: جمله «فى تسع آيات الى فرعون و قومه»، حال از دو معجزه عصا و يد بيضا باشد و معنا چنين باشد كه : اى موسى ! تو عصايت را بينداز و دستت را به گريبان كن ، در حالى كه اين دو معجزه دو تا از نه معجزهاى باشد كه براى دعوت فرعون و قومش به تو داديم .
در اين آيه، كلمه «سُوء» به برص - كه يك نوع بيمارى خطرناك پوستى است - تفسير شده، كه قبلا هم ذكرش گذشت و ممكن است از سياق استظهار شود كه:


و ثانيا: اينكه دو معجزه مذكور دو تا از آن نه معجزه باشد كه ما در تفسير آيه «و لقد اتينا موسى تسع آيات بينات» درباره اينكه اين نه معجزه كدام است بحث مفصلى كرديم ، و بقيه الفاظ آيه روشن است .
اولا: جملۀ «فِى تِسعِ آيَاتٍ إلَى فِرعَونَ وَ قَومِهِ»، حال از دو معجزه عصا و يد بيضا باشد، و معنا چنين باشد كه: اى موسى! تو عصايت را بينداز و دستت را به گريبان كن، در حالى كه اين دو معجزه، دو تا از نُه معجزه اى باشد كه براى دعوت فرعون و قومش به تو داديم.


«'''فَلَمَّا جَاءَتهُمْ ءَايَتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ'''»:
و ثانيا: اين كه دو معجزه مذكور، دو تا از آن نُه معجزه باشد كه ما در تفسير آيه «وَ لَقَد آتَينَا مُوسَى تِسعَ آيَاتٍ بَيّنَاتٍ» درباره اين كه اين نُه معجزه كدام است، بحث مفصلى كرديم، و بقيه الفاظ آيه روشن است.


كلمه «مبصرة» به معناى واضح و روشن است و اينكه در مقابل گفتند: «هذا سحر مبين»، در حقيقت اهانتى بوده كه به آيات خدا كردند و دلالت واضح آنها را بر حقانيت دعوت موسى ، به هيچ گرفتند و حتى نسبت به عدد آنها هم توجهى نكردند و جز به اين مقدار كه اين كارها هم كارى است ، عنايتى بدان نورزيدند.
«'''فَلَمَّا جَاءَتهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ'''»:


«'''وَ جَحَدُوا بهَا وَ استَيْقَنَتْهَا أَنفُسهُمْ ظلْماً وَ عُلُوًّا....'''»:
كلمه «مُبصِرَة»، به معناى واضح و روشن است و اين كه در مقابل گفتند: «هَذَا سِحرٌ مُبِين»، در حقيقت اهانتى بوده كه به آيات خدا كردند و دلالت واضح آن ها را بر حقانيت دعوت موسى، به هيچ گرفتند و حتى نسبت به عدد آن ها هم توجهى نكردند و جز به اين مقدار كه اين كارها هم كارى است، عنايتى بدان نورزيدند.


راغب گفته است : كلمه «'''جحد'''» به معناى انكار چيزى است كه در دل ثبوتش مسلم شده و يا اثبات چيزيست كه در قلب نفى آن به ثبوت رسيده است ، و كلمه استيقان و يقين هر دو به يك معناست .
«'''وَ جَحَدُوا بهَا وَ استَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا....'''»:
 
راغب گفته است: كلمۀ «جحد»، به معناى انكار چيزى است كه در دل ثبوتش مسلّم شده، و يا اثبات چيزی است كه در قلب نفى آن، به ثبوت رسيده است، و كلمه «استيقان» و «يقين»، هر دو به يك معناست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۹۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۹۲ </center>
<span id='link331'><span>
<span id='link331'><span>


۲۰٬۴۱۹

ویرایش