گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۵۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۷: خط ۸۷:
<span id='link608'><span>
<span id='link608'><span>


==بحث فلسفى ديگر (درباره خلود و جاودانگى عذاب قيامت ) ==
==بحث فلسفى ديگر (درباره خلود و جاودانگى عذاب قيامت) ==
اين مسئله كه آيا عذاب قيامت انقطاع مى پذيرد و يا خالد و جاودانه است ؟ مسئله اى است كه نظريه علماى اهل بحث در آن مختلف است ، هم از نظر ادله عقلى و هم از جهت ظواهر لفظى .
اين مسئله كه: «آيا عذاب قيامت انقطاع مى پذيرد و يا خالد و جاودانه است»، مسئله اى است كه نظريه علماى اهل بحث در آن مختلف است. هم از نظر ادله عقلى و هم از جهت ظواهر لفظى.


و آنچه در اين باره ميتوان گفت ، اين است كه اما از جهت ظواهر لفظى ، بايد دانست كه كتاب خدا نص است در خلود و جاودانگى و مى فرمايد: «'''و ما هم بخارجين من النار'''»، (ايشان به هيچ وجه از آتش بيرون نخواهند شد)، و سنت از طرق ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) نيز آنقدر زياد است كه باصطلاح به حد استفاضه رسيده ، و اگر اخبار ديگرى از اين حضرات روايت شده كه عذاب دوزخ قطع ميشود و هميشگى نيست ، بخاطر مخالفتش با صريح كتاب ، طرح ميشود.
و آنچه در اين باره می توان گفت، اين است كه:  


و اما از جهت عقل ، در سابق در بحثى كه ذيل جمله «'''و اتقوا يوما لا تجزى نفس عن نفس شيئا'''» داشتيم ، گفتيم : به هيچ وجه نميشود يك يك احكام شرع را و خصوصياتى را كه براى معاد ذكر فرموده ، همه را با مقدمات كلى عقل اثبات كرد، براى اينكه دست عقل ما به آن خصوصيات و جزئيات نمى رسد، تنها راه اثبات آن ، تصديق به نبوت پيغمبر صادق است كه آن جزئيات و اصل معاد را از طريق وحى اثبات كرده ، چون وقتى خود نبوت پيامبرى صادق با ادله عقلى ثابت شد، ديگر لازم نيست كه فروعات آن مسائل نيز با ادله عقلى جداگانه اى اثبات شود، چون فرض كرديم نبوت اين پيغمبر و صدق آنچه آورده با ادله عقلى ثابت شده است .
''' اما از جهت ظواهر لفظى:''' بايد دانست كه كتاب خدا نص است در خلود و جاودانگى، و مى فرمايد: «وَ مَا هُم بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ: ايشان به هيچ وجه از آتش بيرون نخواهند شد»، و سنت از طرق ائمّه اهل بيت «عليهم السلام» نيز، آن قدر زياد است كه به اصطلاح به حدّ استفاضه رسيده. و اگر اخبار ديگرى از اين حضرات روايت شده كه عذاب دوزخ قطع می شود و هميشگى نيست، به خاطر مخالفتش با صريح كتاب، طرح می شود.


و اما نعمت و عذاب عقلى كه عارض بر نفس مى شوند، بخاطر تجردش و تخلقش به اخلاق و ملكات فاضله يا رذيله و يا بخاطر احوال خوب و بدى كه كسب كرده ؟ در سابق گفتيم اين احوال و ملكات در نفس ، صورتى نيكو و يا قبيح ايجاد مى كند كه نفس سعيده از آنصورت نيكو متنعم ، و نفس شقيه از آن صورت قبيح متالم ميشود.
''' و اما از جهت عقل:''' در سابق، در بحثى كه ذيل جملۀ «وَ اتَّقُوا يَوماً لَا تَجزِى نَفسٌ عَن نَفسٍ شَيئاً» داشتيم، گفتيم: به هيچ وجه نمی شود يك يك احكام شرع را و خصوصياتى را كه براى معاد ذكر فرموده، همه را با مقدمات كلى عقل اثبات كرد. براى اين كه دست عقل ما به آن خصوصيات و جزئيات نمى رسد. تنها راه اثبات آن، تصديق به نبوت پيغمبر صادق است كه آن جزئيات و اصل معاد را از طريق وحى اثبات كرده. چون وقتى خود نبوت پيامبرى صادق با ادله عقلى ثابت شد، ديگر لازم نيست كه فروعات آن مسائل نيزريال با ادله عقلى جداگانه اى اثبات شود. چون فرض كرديم نبوت اين پيغمبر و صدق آنچه آورده، با ادله عقلى ثابت شده است.


و نيز گفتيم : در صورتيكه اين صورتها در نفس رسوخ نكرده باشد و صورى ناسازگار با ذات نفس باشد، بزودى زايل مى گردد، براى اينكه عقل براى ناسازگارى دوام و اكثريت نمى بيند و قسر، فشار، زور و ناسازگارى محكوم به زوال است (پس اگر ذات نفس سعيده باشد، صورتهاى رذيله و زشت دير يا زود از آن زايل مى گردد و اگر ذات نفس شقيه باشد، صورتهاى نيكو و جميل كه در آن نقش بسته ، بزودى زايل ميشود).
و اما نعمت و عذاب عقلى كه عارض بر نفس مى شوند، به خاطر تجردش و تخلقش به اخلاق و ملكات فاضله يا رذيله و يا به خاطر احوال خوب و بدى كه كسب كرده، در سابق گفتيم اين احوال و ملكات در نفس، صورتى نيكو و يا قبيح ايجاد مى كند كه نفس سعيده از آن صورت نيكو، متنعم و نفس شقيه، از آن صورت قبيح متألم می شود.
 
و نيز گفتيم: در صورتی كه اين صورت ها در نفس رسوخ نكرده باشد و صورى ناسازگار با ذات نفس باشد، به زودى زايل مى گردد. براى اين كه عقل براى ناسازگارى دوام و اكثريت نمى بيند و قسر، فشار، زور و ناسازگارى محكوم به زوال است.
 
(پس اگر ذات نفس سعيده باشد، صورت هاى رذيله و زشت، دير يا زود از آن زايل مى گردد و اگر ذات نفس شقيه باشد، صورت هاى نيكو و جميل كه در آن نقش بسته، به زودى زايل می شود).


و نفس خودش ميماند و آن سعادت و شقاوت ذاتيش ، پس اگر نفس مؤ من بخاطر گناهانى صورتهاى زشتى بخود گرفت ، سرانجام آن صورتها از بين مى رود، چون با ذات نفس سازگار نيست همچنانكه نفس كافر كه ذاتا شقى است ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۲۳ </center>
اگر بخاطر تكرار كارهائى صالح صور حسنه اى بخود گرفت ، آن صور بالاخره از نفس زايل ميشود، چون محيط نفس با آن سازگار نيست و همه اين مطالب (در آنصورت كه گفتيم : صورتها رسوخ نكرده باشد) روشن است .
و نفس خودش می ماند و آن سعادت و شقاوت ذاتی اش. پس اگر نفس مؤمن به خاطر گناهانى، صورت هاى زشتى به خود گرفت، سرانجام آن صورت ها از بين مى رود. چون با ذات نفس سازگار نيست، همچنان كه نفس كافر كه ذاتا شقى است، اگر به خاطر تكرار كارهایى صالح، صور حسنه اى به خود گرفت، آن صور بالاخره از نفس زايل می شود. چون محيط نفس با آن سازگار نيست و همه اين مطالب (در آن صورت كه گفتيم صورت ها رسوخ نكرده باشد) روشن است.
 
و اما در صورتی كه صورت هاى عارضه بر نفس، در نفس رسوخ كرده باشد، و در نتيجه صورت جديدى و نوعيت تازه اى به نفس داده باشد، مثلا او را كه انسان بود و داراى صورت انسانيه بود، بخيل كند كه چنين انسانى يك نوع جديدى از انسانيت است، همان طور كه ناطقه وقتى با جنس حيوان ضميمه شود، يك نوع حيوان درست مى كند كه نامش انسان است.
 
(و ناهقه اگر ضميمه آن شود، نوعى ديگر درست مى كند به نام الاغ، و صاهله اگر ضميمه اش شود، نوع سومى به نام اسب و در نتيجه، می گویيم: حيوان اگر ناطق باشد، انسان است و اگر ناهق باشد، خر است و اگر صاهل باشد، اسب است).  


و اما در صورتيكه صورتهاى عارضه بر نفس ، در نفس رسوخ كرده باشد، و در نتيجه صورت جديدى و نوعيت تازه اى بنفس داده باشد، مثلا او را كه انسان بود و داراى صورت انسانيه بود، بخيل كند كه چنين انسانى يك نوع جديدى از انسانيت است ، همانطور كه ناطقه وقتى با جنس حيوان ضميمه شود يكنوع حيوان درست مى كند كه نامش انسان است (و ناهقه اگر ضميمه آن شود، نوعى ديگر درست مى كند بنام الاغ ، و صاهله اگر ضميمه اش شود نوع سومى بنام اسب و در نتيجه ميگوئيم حيوان اگر ناطق باشد انسان است و اگر ناهق باشد خر است و اگر صاهل باشد اسب است ) همچنين صورتهاى نوعيه اى كه در اثر تكرار يك سنخه عمل ، در نفس پديد ميآيد، اگر در نفس رسوخ كند، نوعيت جديدى به انسانها ميدهد، ميگوئيم انسان يا بخيل است يا سخى ، يا شجاع است يا ترسو و همچنين ) (مترجم ).
همچنين صورت هاى نوعيه اى كه در اثر تكرار يك سنخه عمل، در نفس پديد می آيد، اگر در نفس رسوخ كند، نوعيت جديدى به انسان ها می دهد. می گویيم انسان، يا بخيل است يا سخى، يا شجاع است، يا ترسو و همچنين - مترجم).


و اين هم معلوم است كه اين نوع يعنى انسان ، نوعى است مجرد در نفس ، و موجود مجرد دائمى الوجود است ، در نتيجه هر گناهى كه از او صادر شود، در صورتيكه نفس او سعيده باشد و با گناه سنخيت نداشته باشد و خلاصه عوامل خارجى گناه را به گردنش گذاشته باشد، در چنين صورتى وبال و عذاب آن گناهان را مى چشد و پاك ميشود، و از عذاب نجات مى يابد و در صورتيكه نفس او شقى باشد و با گناه سنخيت داشته باشد در اينصورت هر چند كه هر چه از چنين نفسى سر مى زند باذن خدا است وليكن از آنجا كه گناهان بدون قسر و فشار از او سر مى زند، چون نفس او نفسى گناه دوست است ، لذا چنين نفسى دائما در عذاب خواهد ماند.
و اين هم معلوم است كه اين نوع يعنى انسان، نوعى است مجرد در نفس و موجود مجرد، دائمى الوجود است، در نتيجه هر گناهى كه از او صادر شود، در صورتی كه نفس او سعيده باشد و با گناه سنخيت نداشته باشد و خلاصه عوامل خارجى گناه را به گردنش گذاشته باشد، در چنين صورتى، وبال و عذاب آن گناهان را مى چشد و پاك می شود و از عذاب نجات مى يابد.  


و مثل چنين انسانى كه دائما گرفتار و معذب به لوازم ملكات خويش است بوجهى مثل كسى است كه به مرض ‍ ماليخوليا و يا مرض كابوس دائمى مبت لا شده كه دائما صورتهائى هول انگيز و وحشت آور و زشت از قوه خياليه اش ‍ سر مى زند، چنين كسى همواره از آن صورتها فرار مى كند و با آنها در جنگ و ستيز و بالاخره در عذاب است ، با اينكه خود او اينصورتها را درست ميكند و صدور آن از نفسش به قسر قاسر و به فشارى از خارج نيست ، و ساده تر بگويم :
و در صورتی که نفس او شقى باشد و با گناه سنخيت داشته باشد، در اين صورت هر چند كه هرچه از چنين نفسى سر مى زند، به اذن خدا است، وليكن از آن جا كه گناهان بدون قسر و فشار از او سر مى زند، چون نفس او نفسى گناه دوست است، لذا چنين نفسى دائما در عذاب خواهد ماند.


كسى اين صورتها را در نفس او مجسم نكرده ، بلكه كار، كار نفس خود او است ، و هر چند اين صورتها با طبع مريض او سازگار نيست و از اين جهت كه خودش پديد آورنده آن صورتهاست ، متاءلم و ناراحت نيست ، ولكن هر چه باشد بالاخره از آن صورتها رنج مى برد و از آن صورتها مى گريزد و مگر عذاب ، غير آن چيزى است كه انسان قبل از ابتلاء بدان از آن ميگريزد؟ و بعد از آنكه بدان مبتلا شد،
و مَثَل چنين انسانى كه دائما گرفتار و معذّب به لوازم ملكات خويش است، به وجهى مَثَل كسى است كه به مرض ماليخوليا و يا مرض كابوس دائمى مبتلا شده كه دائما صورت هایى هول انگيز و وحشت آور و زشت از قوه خياليه اش سر مى زند. چنين كسى همواره از آن صورت ها فرار مى كند و با آن ها در جنگ و ستيز و بالاخره در عذاب است، با اين كه خود او اين صورتها را درست می كند و صدور آن از نفسش به قسر قاسر و به فشارى از خارج نيست. و ساده تر بگويم:
 
كسى اين صورت ها را در نفس او مجسم نكرده، بلكه كار، كار نفس خود اوست، و هر چند اين صورت ها با طبع مريض او سازگار نيست و از اين جهت كه خودش پديد آورنده آن صورت هاست، متألم و ناراحت نيست، ولیكن هرچه باشد، بالاخره از آن صورت ها رنج مى برد و از آن صورت ها مى گريزد و مگر عذاب، غير آن چيزى است كه انسان قبل از ابتلاء بدان از آن می گريزد و بعد از آن كه بدان مبتلا شد،
در جستجوى خلاصى از آن بر مى آيد؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۲۴ </center>
در جستجوى خلاصى از آن بر مى آيد؟ و اين تعريف و مثال بر آن امور زشت و صورتهاى غير جميل كه انسان شقى در دار آخرتش با آنها روبرو ميشود، صدق مى كند، پس معلوم شد كه عذاب جاودانه و انقطاع ناپذير، از انسان شقى ، خود شقاوت و بدبختى ذاتى او است ، و قاسرى و خلاصه كسى او را بدان مبتلا نكرده است .
و اين تعريف و مثال بر آن امور زشت و صورت هاى غير جميل كه انسان شقى در دار آخرتش با آن ها روبرو می شود، صدق مى كند. پس معلوم شد كه عذاب جاودانه و انقطاع ناپذير، از انسان شقى، خود شقاوت و بدبختى ذاتى اوست، و قاسرى و خلاصه كسى او را بدان مبتلا نكرده است.


حال كه مسئله خلود در عذاب برايت روشن گرديد، اينك اشكالهائى كه به آن كرده اند از نظرت مى گذرد، آنوقت خواهى ديد كه تا چه حد فاسد و بى پايه است .
حال كه مسئله خلود در عذاب برايت روشن گرديد، اينك اشكال هایى كه به آن كرده اند، از نظرت مى گذرد. آن وقت خواهى ديد كه تا چه حد فاسد و بى پايه است.
<span id='link609'><span>
<span id='link609'><span>
==اشكالهايى كه به خلود در عذاب شده است و پاسخ آنها ==
==اشكالهايى كه به خلود در عذاب شده است و پاسخ آنها ==
اشكال اول اينكه خداى سبحان با اينكه داراى رحمت واسعه است ، چگونه رحمتش اجازه ميدهد كسى را بيافريند كه بازگشت او بسوى عذاب دائم باشد، عذابى كه هيچ موجودى تاب تحمل آنرا ندارد.
اشكال اول اينكه خداى سبحان با اينكه داراى رحمت واسعه است ، چگونه رحمتش اجازه ميدهد كسى را بيافريند كه بازگشت او بسوى عذاب دائم باشد، عذابى كه هيچ موجودى تاب تحمل آنرا ندارد.
۲۰٬۸۸۷

ویرایش