۱۵٬۹۶۵
ویرایش
خط ۱۷۵: | خط ۱۷۵: | ||
<span id='link139'><span> | <span id='link139'><span> | ||
==نتيجه توحيد، استغفار و | ==نتيجه توحيد، استغفار و ايمان، زندگى خوب و حيات پاکیزه دنيایى است == | ||
در | در نتيجه، برگشت معناى جملۀ «يُمَتِّعكُم مَتَاعاً حَسَناً»، بنابر اين كه كلمۀ «مَتَاعاً»، مفعول مطلق باشد، مثل اين است كه بگویيم: «يُمَتِّعكُم تَمتِيعاً حَسَناً بِالحَيَوةِ الحَسَنَةِ الدُّنيَوِيّة: شما را برخوردار مى كند برخوردارى خوبى از حيات نيك دنيوى. و «متاع حيات»، وقتى حسن و نيكو مى شود كه آدمى در آن حيات، به سوى سعادتى كه برايش امكان دارد، روانه شود، و خداى تعالى، او را به سوى آرزوهاى انسانی اش، كه همان تنعم به نعمت هاى دنيوى از قبيل: وسعت، امنيت، رفاه، عزّت و شرافت است، هدايت كند. | ||
پس | پس اين «حيات حسنه»، در مقابل «عيش ضنك» و تنگى است كه آيه شريفه: «وَ مَن أعرَضَ عَن ذِكرِى فَإنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً» از آن خبر داده، مى فرمايد: كسى كه از ياد من روى بگرداند، معيشتى تنگ خواهد داشت. | ||
پس متاع حيات | پس متاع حيات دنيا، براى كسى كه از ذكر خدا اعراض مى كند و به پروردگار خود ايمان نمى آورد، نه حُسنى دارد و نه سعه و گشايشى، هر چند كه مال فراوان و جاه و مقام بلند اجتماعى داشته باشد، و خيال كند كه به تمامى آرزوهایى كه يك انسان دارد، رسيده است، وليكن او از ابتهاج و خرّم دلى كه مؤمنان حقيقى در سايه ولايت خدا دارند، در غفلت است. | ||
آرى، خداى تعالى، مؤمنان حقيقى و آن هايى را كه داراى حقيقت ايمان اند، حيات انسانى طيبى داده، و از ذلتى كه لازمۀ حيات حيوانى و مادى است، و به جز حرص و آز و افتراس و تكالب و جهالت، چيزى بر آن حاكم نيست، ايمن ساخته است. | |||
پس، نفس انسانيت و آزاده از زندگى، آنچه كه نفوس رذيله و پست برايش سر و دست مى شكنند را مذمت كرده و ناپسند مى داند، و از آن بيزارى مى جويد، هر چند كه در اين بيزارى جستن، مورد ملامت و هر شناعتى ديگر قرار بگيرد، و هر چند كه در اثر دورى از آن، دچار فقر و مسكنت گردد. | |||
پس | پس «حيات حسنه» براى مجتمع صالح و آزاده، عبارت از حياتى است كه در آن، همه افراد مجتمع از مزاياى نعمت هاى زمينى كه خداى تعالى برايشان خلق كرده، برخوردار باشند و ترحم و تعاون و كمك به يكديگر در بين آنان حاكم باشد و در بينشان هيچ گونه تجاوز و تزاحمى نباشد، به طورى كه هر انسانى، خير خود و سود خود را در خير مجتمع و سود جامعه بجويد. نه اين كه خود را بپرستد و ديگران را برده خود بگيرد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۱۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۱۱ </center> | ||
و كوتاه سخن | و كوتاه سخن: «بهره مندى از حيات حسنه و طيّبه تا اجل مُسمّى»، عبارت است از اين كه افراد انسانى از حيات، طورى بهره گيرى كنند كه فطرت انسانيت آن را بپسندد، و حيات مورد پسند فطرت، اين ااست كه همه افراد، به طور معتدل و در پرتو علم نافع و عمل صالح از زندگى برخوردار شوند. | ||
اين در مقايسه زندگى پاك و طيب با فرد فرد جامعه | اين در مقايسه زندگى پاك و طيب با فرد فرد جامعه است، و اما در مقايسه با مجتمع، عبارت است از: بهره مندى عمومى از نعمت هاى زندگى طيّب زمينى. به اين معنا كه دستاورد هر فردى، مختص به خود او باشد. البته دستاورد در مجتمعى كه اجزاءش متلائم و نزديك به هم باشند، فاصله طبقاتى و تضاد و تناقضى در بينشان نباشد. | ||
معناى اينكه «'''خداوند به هر داراى فضلى فضلش را مى دهد'''» و اشاره به اينكه فقطدين توحيد است كه افراط و تفريط در روابط اجتماعى راتعديل مى كند | معناى اينكه «'''خداوند به هر داراى فضلى فضلش را مى دهد'''» و اشاره به اينكه فقطدين توحيد است كه افراط و تفريط در روابط اجتماعى راتعديل مى كند | ||
«''' | «'''وَ يُؤتَ كُلَّ ذِى فَضلٍ فَضلَهُ '''» - «فضل»، به معناى زيادت است، و اين كه در جملۀ «كُلَّ ذِى فَضلٍ: هر كس كه داراى فضل است»، فضل به كسى و افرادى نسبت داده شده كه داراى فضل هستند، خود قرينه اى است بر اين كه ضمير، در كلمۀ «فَضلَهُ»، به همان فرد داراى فضل بر مى گردد، نه به اسم جلالۀ (اللّه)، كه بعضى از مفسران احتمالش را داده اند. | ||
و | و فضل و زيادى، از امور نسبى است. يعنى وقتى در چيزى تحقق مى يابد كه آن چيز، با چيز ديگرى مقايسه شود و در مقايسه با آن، در نظر گرفته شود. | ||
بنابراين، معناى جمله اين طور مى شود: «وَ يُعطَى كُلُّ مَن زَادَ عَلَى غَيرِهِ بِشَئٍ مِن صِفَاتِهِ وَ أعمَالِهِ...». يعنى: خداى تعالى، به هر كس كه صفات و اعمالى بهتر و بيشتر از ديگران دارد، آن سعادت و اجرى را كه مختص به آن زيادت است، مى دهد، بدون اين كه حق او را باطل و يا برترى و زيادتش را غصب كند، و يا آن را به ديگرى كه اين برترى را ندارد، بدهد، آن طور كه در مجتمعات غير دينى بشرى رفتار مى شود. | |||
در جوامع بشرى، هر قدر يك جامعه متمدن و مترقى باشد، ممكن نيست به دو طايفه مستكبر و مستضعف تقسيم نشود. بشريت از آن روز كه در كره زمين منزل گزيد و از همان اولين روزى كه تشكيل اجتماع داد، اجتماعش از دو طايفه مستعلاى مستكبر قاهر، و مستعبد ذليل مقهور تشكيل شد، و هيچ چيز اين افراط و تفريط را تعديل نكرده و نمى كند، مگر دين توحيد. | |||
پس «دين توحيد»، عبارت است از: يگانه سنتى كه مولويت و سيادت را منحصر در خداى سبحان مى داند، و بين قوى و ضعيف و متقدم و متأخّر و كبير و صغير و سفيد و سياه و مرد و زن، مساوات برقرار نموده، مثلا به بانگ بلند ندا در مى دهد: | |||
و يا مى فرمايد: | «يَا أيُّهَا النَّاسُ إنَّا خَلَقنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلنَاكُم شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إنَّ أكرَمَكُم عِندَ اللّهِ أتقَيكُم». | ||
و يا مى فرمايد: «إنِّى لَا أُضيِعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنكُم مِن ذَكَرٍ وَ أُنثَى بَعضُكُم مِن بَعضٍ». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۱۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۱۲ </center> | ||
ویرایش