گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۲۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵: خط ۱۵:
<span id='link197'><span>
<span id='link197'><span>
==بیان ضعف وجوهى كه مفسران، در توجيه نزول تدريجى قرآن گفته اند ==
==بیان ضعف وجوهى كه مفسران، در توجيه نزول تدريجى قرآن گفته اند ==
ولى بعضى از مفسرين بين مضامين آيات مذكور، تفرقه انداخته اند و جمله «'''كذلك لنثبت '''» به فوادك را جواب از «'''لو لا نزل عليه القرآن جملة واحدة '''» گرفته و جمله «'''رتلناه ترتيلا'''» را خبر از ترسيل قرآن در نزول ، يادر قرائت بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و بى ربط به ما قبل دانسته اند. و جمله «'''و لا ياتونك بمثل '''» را نظير بيانى براى جمله «'''كذلك لنثبت به فوادك '''» دانسته اند كه كيفيت تثبيت فوآد را روشن مى كند.
ولى بعضى از مفسران بين مضامين آيات مذكور، تفرقه انداخته اند و جملۀ «كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ» را جواب از «لَولَا نُزِّلَ عَلَيهِ القُرآنُ جُملَةً وَاحِدَة» گرفته، و جملۀ «رَتَّلنَاهُ تَرتِيلاً» را خبر از ترسيل قرآن در نزول، يا در قرائت بر رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» و بى ربط به ماقبل دانسته اند. و جملۀ «وَ لَا يَأتُونَكَ بِمَثَلٍ» را نظير بيانى براى جملۀ «كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ» دانسته اند، كه كيفيت «تثبيت فؤآد» را روشن مى كند.


بعضى ديگر از مفسرين آن را ناظر به خصوص مثلى كه براى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) زده اند دانسته و گفته اند: خداى تعالى در اين جمله حق مطلب را در آن باره
بعضى ديگر از مفسران، آن را ناظر به خصوص مَثَلى كه براى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» زده اند، دانسته و گفته اند: خداى تعالى در اين جمله حق مطلب را در آن باره، با أحسن التفسير بيان كرده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۹۴ </center>
با احسن التفسير بيان كرده . بعضى ديگر، غير اين را گفته اند و جمله «'''الّذين يحشرون ...'''» را به كلى از غرض دو آيه قبل ، اجنبى دانسته اند.


ولى ، دقت در آنچه ما در توجيه مضمون دو آيه اول آورديم ، و نيز آنچه به زودى در معناى آيه سوم خواهيم آورد، فساد و بطلان تفسيرهاى گذشته را روشن مى كند. و معلوم مى سازد كه آيات سه گانه همه اش، در مقام بيان يك غرض است و آن عبارت است از پاسخ ايرادى كه به عنوان طعنه بر قرآن كريم زدند كه چرا تدريجى نازل شده .
بعضى ديگر، غير اين را گفته اند و جملۀ «الَّذِينَ يُحشَرُونَ...» را به كلى از غرض دو آيه قبل، اجنبى دانسته اند.


و نيز بعضى از مفسرين گفته اند: جواب از طعنه كفار، به جمله «'''كذلك لنثبت به فوادك '''» جوابى است از راه بيان پاره اى از فوائد نزول تدريجى و گرنه فوائد ديگرى غير آنچه خداى تعالى بيان كرده دارد،و آن فوائد را (به صورتى كه در ذيل مى آيد) ذكر كرده اند:
ولى دقت در آنچه ما در توجيه مضمون دو آيه اول آورديم، و نيز آنچه به زودى در معناى آيه سوم خواهيم آورد، فساد و بطلان تفسيرهاى گذشته را روشن مى كند و معلوم مى سازد كه آيات سه گانه، همه اش، در مقام بيان يك غرض است و آن، عبارت است از: پاسخ ايرادى كه به عنوان طعنه بر قرآن كريم زدند، كه چرا تدريجى نازل شده.


اول اينكه : كتب آسمانى سابق ، اگر يكباره نازل شدند به اين جهت است كه انبياء گذشته سواد داشتند و مى توانستند بخوانند و بنويسند و لذا احتياجى نبود كه به تدريج نازل شوند، به خلاف قرآن كريم ، كه چون بر پيغمبرى نازل مى شد كه سواد نداشت و خواندن و نوشتن را نمى دانست ، لذا چاره اى جز اين نبود كه قسمت ، قسمت نازل شود و تكرار شود تا آن جناب بتواند حفظ كند.
و نيز بعضى از مفسران گفته اند: جواب از طعنه كفار، به جملۀ «كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ»، جوابى است از راه بيان پاره اى از فوائد نزول تدريجى، و گرنه فوائد ديگرى غير آنچه خداى تعالى بيان كرده، دارد، و آن فوائد را (به صورتى كه در ذيل مى آيد) ذكر كرده اند:


دوم اينكه : كتب آسمانى قبل از قرآن ، دليل بر صحتش و اينكه از ناحيه خدا نازل شده اعجازش نبود. به خلاف قرآن كه دليل صحت آن ، اعجاز و نظم معجزه آساى آن است كه تا روز قيامت كسى نمى تواند نظيرش را بياورد و اين اعجاز، در جزء جزء آن حتى در كوتاهترين جزء كه هر يك به نام سوره اى ناميده شده هست .
اول اين كه: كتب آسمانى سابق، اگر يكباره نازل شدند، به اين جهت است كه انبياء گذشته سواد داشتند و مى توانستند بخوانند و بنويسند و لذا احتياجى نبود كه به تدريج نازل شوند. به خلاف قرآن كريم، كه چون بر پيغمبرى نازل مى شد كه سواد نداشت و خواندن و نوشتن را نمى دانست، لذا چاره اى جز اين نبود كه قسمت قسمت، نازل شود و تكرار شود تا آن جناب بتواند حفظ كند.


و اين هم واضح است كه معجزه بودن يك كتاب ، دائر مدار اين است كه مطابق با مقتضاى حال باشد و چون احوال ، تدريجى و تجدد پذير است به ناچار قرآن هم لازم بود به تدريج نازل شود.
دوم اين كه: كتب آسمانى قبل از قرآن، دليل بر صحتش و اين كه از ناحيه خدا نازل شده، اعجازش نبود. به خلاف قرآن كه دليل صحت آن، اعجاز و نظم معجزه آساى آن است كه تا روز قيامت كسى نمى تواند نظيرش را بياورد و اين اعجاز، در جزء جزء آن، حتى در كوتاه ترين جزء، كه هر يك به نام سوره اى ناميده شده، هست.


سوم اينكه : در قرآن كريم ناسخ و منسوخ هست و ممكن نيست ميان آن دو جمع كرد و هر دو را يكباره نازل نمود، چون ناسخ چيزى مى گويد و منسوخ چيزى ديگر، و با هم منافات دارند. و نيز در قرآن پاسخ ‌هايى است از سوالاتى كه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) كرده اند، و باز در آن آياتى است كه پاره اى از امور را كه رخ مى داده ناشايست دانسته ، و نيز در آن آياتى است كه بعضى از آنچه را كه پيش مى آمده حكايت كرده است و يا از آنچه به زودى و در زمان خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) رخ مى دهد خبر داده مانند: اخبار از فتح مكه و دخول در مسجد الحرام و اخبار از غلبه روم بر فارس (ايران ) و امثال آن ، به همين
و اين هم واضح است كه معجزه بودن يك كتاب، دائر مدار اين است كه مطابق با مقتضاى حال باشد و چون احوال، تدريجى و تجددپذير است، به ناچار قرآن هم لازم بود به تدريج نازل شود.
 
سوم اين كه: در قرآن كريم، «ناسخ» و «منسوخ» هست و ممكن نيست ميان آن دو جمع كرد و هر دو را يكباره نازل نمود. چون ناسخ چيزى مى گويد و منسوخ چيزى ديگر، و با هم منافات دارند.  
 
و نيز در قرآن، پاسخ ‌هايى است از سؤالاتى كه از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» كرده اند. و باز در آن، آياتى است كه پاره اى از امور را كه رُخ مى داده، ناشايست دانسته.
 
و نيز در آن، آياتى است كه بعضى از آنچه را كه پيش مى آمده، حكايت كرده است و يا از آنچه به زودى و در زمان خود رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» رُخ مى دهد، خبر داده. مانند: اخبار از فتح مكه و دخول در مسجدالحرام و اخبار از غلبه روم بر فارس (ايران) و امثال آن، به همين جهت، حكمت الهى نزول تدريجى قرآن را اقتضا مى كرد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۹۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۹۵ </center>
جهت حكمت الهى نزول تدريجى قرآن را اقتضا مى كرد.


ولى ، هيچ يك از اين وجوه آن طور قوى نيست كه نزول دفعى قرآن را محال و يا غلط كند.
ولى هيچ يك از اين وجوه، آن طور قوى نيست كه نزول دفعى قرآن را محال و يا غلط كند.


اما وجه اول : براى اينكه بى سواد بودن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) هيچ دلالتى ندارد بر اينكه حتما بايد قرآن به تدريج نازل شود، چون همواره با آن جناب اشخاصى با سواد بودند و ممكن بود قرآن يكباره نازل شود ولى آنان كم كم براى آن حضرت بخوانند تا حفظ شود. علاوه بر اين ، خداى تعالى به آن جناب وعده داده بود كه قرآن را از ياد نمى برد و فرموده بود: «سنقرئك فلا تنسى» و نيز فرموده بود: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون» باز فرموده بود: «انه لكتاب عزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه» و قدرت خداى تعالى بر حفظ كتابش در دو صورت نزول دفعى و نزول تدريجى ، يكسان است .
اما وجه اول: براى اين كه بى سواد بودن رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، هيچ دلالتى ندارد بر اين كه حتما بايد قرآن به تدريج نازل شود. چون همواره با آن جناب، اشخاصى باسواد بودند و ممكن بود قرآن يكباره نازل شود، ولى آنان كم كم براى آن حضرت بخوانند تا حفظ شود.  


اما وجه دوم : آن نيز، وجه صحيحى نيست ، براى اينكه همان طور كه كتابى كه جزء جزء نازل شده ، اگر به مقتضاى حال باشد بليغ است و الا، نه ، همچنين كتابى هم كه دفعه نازل شده چنانچه در نظم آن رعايت مقتضاى حال شده باشد بليغ است ، و اگر نشده باشد بليغ نيست . خلاصه ، همان طور كه اولى براى خود مقتضاى حالى دارد دومى نيز دارد، پس بلاغت يك كتاب به نازل شدن تدريجى آن بستگى ندارد، تا اگر دفعى نازل شود بليغ نباشد.
علاوه بر اين، خداى تعالى، به آن جناب وعده داده بود كه قرآن را از ياد نمى برد و فرموده بود: «سَنُقرِئُكَ فَلَا تَنسَى». و نيز فرموده بود: «إنَّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّكرَ وَ إنَّا لَهُ لَحَافِظُون». باز فرموده بود: «إنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأتِيهِ البَاطِلُ مِن بَينِ يَدَيهِ وَ لَا مِن خَلفِهِ»، و قدرت خداى تعالى بر حفظ كتابش، در دو صورت نزول دفعى و نزول تدريجى، يكسان است.


اما وجه سوم : ناتمامى آن نيز، از اين جهت است كه گوينده آن خيال كرده نسخ ، ابطال حكم سابق است (لذا گفته : نزول دفعى كتابى كه مشتمل بر ناسخ و منسوخ است معقول نيست ، چون بايد به حكم منسوخ مدتى عمل شود بعدا ناسخ نازل شود و آن را نسخ كند) ولى نسخ ، ابطال نيست بلكه تعيين مدت اعتبار منسوخ است. بنابراين ، چه مانعى دارد كتابى كه مشتمل بر ناسخ و منسوخ است ، يكباره نازل شود؟ آنگاه از ناسخ آن بفهمند كه حكم منسوخ تا فلان مدت اعتبار دارد، البته اين در صورتى است كه مصلحت هم اقتضاى آن را بكند.
اما وجه دوم: آن نيز، وجه صحيحى نيست. براى اين كه همان طور كه كتابى كه جزء جزء نازل شده، اگر به مقتضاى حال باشد، بليغ است و الا، نه، همچنين كتابى هم كه دفعةً نازل شده، چنانچه در نظم آن رعايت مقتضاى حال شده باشد، بليغ است، و اگر نشده باشد، بليغ نيست. خلاصه: همان طور كه اولى براى خود مقتضاى حالى دارد، دومى نيز دارد. پس بلاغت يك كتاب، به نازل شدن تدريجى آن بستگى ندارد، تا اگر دفعى نازل شود، بليغ نباشد.
 
اما وجه سوم: ناتمامى آن نيز، از اين جهت است كه گوينده آن خيال كرده نسخ، ابطال حكم سابق است. (لذا گفته: نزول دفعى كتابى كه مشتمل بر ناسخ و منسوخ است، معقول نيست. چون بايد به حكم منسوخ مدتى عمل شود، بعدا ناسخ نازل شود و آن را نسخ كند)، ولى نسخ، ابطال نيست، بلكه تعيين مدت اعتبار منسوخ است.  
 
بنابراين، چه مانعى دارد كتابى كه مشتمل بر ناسخ و منسوخ است، يكباره نازل شود؟ آنگاه از ناسخ آن بفهمند كه حكم منسوخ تا فلان مدت اعتبار دارد، البته اين در صورتى است كه مصلحت هم اقتضاى آن را بكند.


همچنان كه ممكن است بيان حكم مسائلى كه هنوز از آنها سؤالى نشده ، جلوتر نازل
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۹۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۹۶ </center>
شود تا هر وقت سؤ ال شد به آن پاسخ ‌ها مراجعه نمايد. و نيز، ممكن است انكار و تقبيح پاره اى كارها كه هنوز واقع نشده و همچنين حكايت پاره اى جريانات كه هنوز رخ نداده است و يا اخبار به بعضى مغيبات ، جلوتر نازل شود. پس ، هيچ يك از موانع مذكور مانع نازل شدن دفعى قرآن نيست ، لذا حق همان است كه ما گفتيم و بيانى كه ما در تفسير آيه گذرانديم بيا نى است تمام كه با وجود آن ، هيچ احتياجى به اين وجوه نيست .
همچنان كه ممكن است بيان حكم مسائلى كه هنوز از آن ها سؤالى نشده، جلوتر نازل شود تا هر وقت سؤال شد، به آن پاسخ ‌ها مراجعه نمايد.  


مفاد آيه : «'''الذين يحشرون على وجوههم الى جهنم ...'''»
و نيز، ممكن است انكار و تقبيح پاره اى كارها كه هنوز واقع نشده و همچنين حكايت پاره اى جريانات كه هنوز رُخ نداده است و يا اخبار به بعضى مغيبات، جلوتر نازل شود. پس هيچ يك از موانع مذكور، مانع نازل شدن دفعى قرآن نيست. لذا حق همان است كه ما گفتيم و بيانى كه ما در تفسير آيه گذرانديم، بيانى است تمام كه با وجود آن، هيچ احتياجى به اين وجوه نيست.


«'''الَّذِينَ يحْشرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ أُولَئك شرُّ مَّكاناً وَ أَضلُّ سبِيلاً'''»:
==مفاد آيه: «الذين يحشرون على وجوههم الى جهنم ...»==
 
«'''الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ أُولَئك شرُّ مَّكاناً وَ أَضَلُّ سَبِيلاً'''»:


اتصال اين آيه با آيات سابق و سياقى كه داشتند، اين معنا را مى رساند كه افرادى كه به قرآن طعنه زده اند خواسته اند از طعنه خود نتيجه اى بگيرند كه لايق به مقام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نبوده ،مثلا، او را به سوء مكانت و گمراهى متهم كنند، ولى قرآن كريم به منظور حفظ احترام و صيانت مقام نبوت ، آن را حكايت نكرده ، تنها فرموده است كسانى كه بر صورت به سوى جهنم سرازير مى شوند داراى سوء مكانتى بيشتر و گمراهى شديدترند و با همين تعبير فهمانده كه آنها چه گفته بودند.
اتصال اين آيه با آيات سابق و سياقى كه داشتند، اين معنا را مى رساند كه افرادى كه به قرآن طعنه زده اند خواسته اند از طعنه خود نتيجه اى بگيرند كه لايق به مقام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نبوده ،مثلا، او را به سوء مكانت و گمراهى متهم كنند، ولى قرآن كريم به منظور حفظ احترام و صيانت مقام نبوت ، آن را حكايت نكرده ، تنها فرموده است كسانى كه بر صورت به سوى جهنم سرازير مى شوند داراى سوء مكانتى بيشتر و گمراهى شديدترند و با همين تعبير فهمانده كه آنها چه گفته بودند.
خط ۶۵: خط ۷۴:
مفسرين در وجه اتصال اين آيه به ما قبلش اختلاف كرده اند. بعضى به كلى آن را مسكوت گذاشته اند. در مجمع البيان گفته : مشركين به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و مؤ منين مى گفتند: اينها بدترين خلقند، خداى تعالى در پاسخشان فرموده : «'''اولئك شر مكانا و اضل سبيلا'''» بعضى گفته اند: اين آيه متصل است به آيه «'''و اصحاب الجنة يومئذ خير مستقرا و احسن مقيلا'''» كه قبل از اين آيات مورد بحث بود، ولى خواننده توجه فرمود كه از سياق چه بر مى آمد.
مفسرين در وجه اتصال اين آيه به ما قبلش اختلاف كرده اند. بعضى به كلى آن را مسكوت گذاشته اند. در مجمع البيان گفته : مشركين به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و مؤ منين مى گفتند: اينها بدترين خلقند، خداى تعالى در پاسخشان فرموده : «'''اولئك شر مكانا و اضل سبيلا'''» بعضى گفته اند: اين آيه متصل است به آيه «'''و اصحاب الجنة يومئذ خير مستقرا و احسن مقيلا'''» كه قبل از اين آيات مورد بحث بود، ولى خواننده توجه فرمود كه از سياق چه بر مى آمد.
<span id='link199'><span>
<span id='link199'><span>
==و وجوهى كه در معناى حشر بر وجوه گفته شده است ==
==و وجوهى كه در معناى حشر بر وجوه گفته شده است ==
و نيز مفسرين در مراد از «'''حشر برصورت '''» اختلاف كرده اند: بعضى گفته اند: همان معناى ظاهرش مراد است كه با صورت به سوى جهنم مى افتند. بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن اين است كه او را در حالى كه صورتش روى زمين است به سوى جهنم مى كشند.
و نيز مفسرين در مراد از «'''حشر برصورت '''» اختلاف كرده اند: بعضى گفته اند: همان معناى ظاهرش مراد است كه با صورت به سوى جهنم مى افتند. بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن اين است كه او را در حالى كه صورتش روى زمين است به سوى جهنم مى كشند.
۱۹٬۳۰۲

ویرایش