۱۵٬۹۶۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
علاوه بر اين، با اين كلام خود كه گفتند: | علاوه بر اين، با اين كلام خود كه گفتند: «لَو شَاءَ اللهُ مَا عَبَدنَا...»، اشاره كرده اند به سخن پيامبران خود، كه به ايشان مى گفتند: «به خدا شرك نورزيد و غير خداى را نپرستيد، آنچه را خدا حلال كرده، حرام مكنيد»، و همه اين كلمات، نهى هستند و نهى، طلب ترك است. پس مشيّت، متعلق به ترك شده است. | ||
از اين هم كه | از اين هم كه بگذريم، بت پرستان منكر توحيد خدا در الوهيت، يعنى خالقيت عالَم نبودند، و خلقت و صنع عالَم را مستند به دو خدا نمى دانستند، بلكه تنها منكر توحيد در عبادت بودند. يعنى خلقت و صنع را مخصوص خدا و عبادت را مخصوص آلهه خود مى كردند. | ||
آرى | آرى مشركان، آلهه زيادى داشتند كه يكى از آن ها، موجد عالَم بود و معبود نبود، و بقيه معبود بودند و موجد نبودند. بنابراين، مشركان اصلا خدا را نمى پرستيدند، نه اين كه هم خدا و هم غير خدا را بپرستند، و چون چنين بود، تقدير جملۀ «لَو شَاءَ اللهُ...»، «لَو شَاءَ اللهُ أن نُوَحِّدَهُ فِى العِبَادَة»، و يا «لَو شَاءَ اللهُ أن نَعبُدَهُ وَحدَهُ» مى باشد. يعنى: اگر خدا مى خواست كه ما معتقد به توحيد در عبادتش بشويم و يا تنها او را عبادت كنيم، مى كرديم. | ||
و در صورتى كه تقدير كلام چنين باشد، مهمتر از هر چيز براى جزاء قرار گرفتن، توحيد در | و در صورتى كه تقدير كلام چنين باشد، مهمتر از هر چيز براى جزاء قرار گرفتن، توحيد در عبادت، يا تنها او را پرستيدن است، نه نفى عبادت غير. و اگر جزاء به صورت نفى عبادت غير هم بيايد، بايد بگوييم كنايه از توحيد عبادت و يا عبادت او به تنهايى است. (دقت بفرماييد). | ||
و اگر هم قبول نكنى و اصرار بورزى در | و اگر هم قبول نكنى و اصرار بورزى در اين كه حتما بايد متعلق مشيّت، امر وجودى باشد، بايد تقدير كلام: «لَو شَاءَ اللهُ أن نَكُفَّ عَن عِبَادَةِ غَيرِهِ مَا عَبَدنَا...: اگر خدا مى خواست از عبادت غير او دست برداريم، غير او را نمى پرستيديم...» باشد، تا شرط و جزاء، در عين اين كه از نظر اثبات و نفى مختلف اند، بر حسب حقيقت متحد باشند. | ||
و در جمله | و در جمله «مَا عَبَدنَا مِن دُونِهِ مِن شَئ»، كلمۀ «مِن» اولى، بيانيه و دومى زائده است، كه استغراق در نفى را تأكيد مى كند و به جمله چنين معنا مى دهد: «ما هيچ چيزى سواى او را نمى پرستيديم» و نظير اين، جملۀ «وَ لَا حَرَّمنَا مِن دُونِهِ مِن شَئ» است. | ||
جملۀ «نَحنُ وَ لَا آبَاؤُنَا»، بيان است براى ضمير متكلم در «عَبَدنَا»، تا دلالت كند بر اين كه ايشان اين سخن را، هم از طرف خود و هم از طرف پدران خود زده اند. چون در پرستش بت ها از پدرانشان تقليد و اقتداء كرده اند، و حكايت چنين سخنى از زبان مشركان در قرآن كريم، مكرر آمده. مانند: «إنَّا وَجَدنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إنّا عَلَى آثَارِهِم مُقتَدُونَ». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۴۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۴۹ </center> | ||
جملۀ «وَ لَا حَرَّمنَا مِن دُونِهِ مِن شَئ»، عطف است بر جملۀ «عَبَدنَا...». يعنى: «و اگر خدا مى خواست كه ما بدون فرمان او چيزى را حرام نكنيم و يا آنچه حرام كرده بوديم، حلال كنيم، هرگز حرام نمى كرديم...». و مراد از آنچه حرام كرده بودند، «بُحَيره» و «سَائِبه» و غير آن دو است، كه در جاى ديگر قرآن اسم برده شده. | |||
<span id='link235'><span> | <span id='link235'><span> | ||
==تقرير و تبيين استدلال مشركين براى بت پرستى خود == | ==تقرير و تبيين استدلال مشركين براى بت پرستى خود == |
ویرایش