گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۴۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۷۱: خط ۱۷۱:
«'''اقْرَأْ بِاسمِ رَبِّك الَّذِى خَلَقَ خَلَقَ الانسانَ مِنْ عَلَقٍ'''»:
«'''اقْرَأْ بِاسمِ رَبِّك الَّذِى خَلَقَ خَلَقَ الانسانَ مِنْ عَلَقٍ'''»:


راغب، در مفردات مى گويد: كلمۀ «'''قرائت'''» به معناى ضميمه كردن حروف و كلمات به يكديگر در زبان است؛ و اين كلمه را به هر ضميمه كردنى نمى گويند. مثلا در جمع كردن عده اى را به دور هم نمى گويند: «'''قرأت القوم'''». دليل اين ادعا، اين است كه تكرار يك حرف از حروف الفبا در زبان را هم، قرائت نمى گويند.
راغب، در مفردات مى گويد: كلمۀ «قرائت» به معناى ضميمه كردن حروف و كلمات به يكديگر در زبان است؛ و اين كلمه را به هر ضميمه كردنى نمى گويند. مثلا در جمع كردن عده اى را به دور هم نمى گويند: «قرأت القوم». دليل اين ادعا، اين است كه تكرار يك حرف از حروف الفبا در زبان را هم، قرائت نمى گويند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۴۷ </center>
و به هر حال، وقتى گفته مى شود: «'''قرأت الكتاب'''»، معنايش اين است كه از ضميمه كردن چند حرف از آن، كلمه در آوردم و از ضميمه كردن كلمات آن با يكديگر، جمله هايى در آورده، مطالبى استفاده كردم، هر چند كه آن حروف و اين كلمات را به زبان هم نياورده باشى. پس قرائت، هم شامل مطالعه مى شود و هم، شامل آن جايى كه جمع حروف و كلمات را تلفظ بكنى، و هم آن جايى كه اين عمل را با شنيدن انجام دهى؛ كه اطلاق قرائت بر معناى اخير، تلاوت هم ناميده مى شود، همچنان كه خداى تعالى فرموده: «'''رسول من اللّه يتلوا صُحفا مطهرة'''».
و به هر حال، وقتى گفته مى شود: «قرأت الكتاب»، معنايش اين است كه از ضميمه كردن چند حرف از آن، كلمه در آوردم و از ضميمه كردن كلمات آن با يكديگر، جمله هايى در آورده، مطالبى استفاده كردم، هر چند كه آن حروف و اين كلمات را به زبان هم نياورده باشى. پس قرائت، هم شامل مطالعه مى شود و هم، شامل آن جايى كه جمع حروف و كلمات را تلفظ بكنى، و هم آن جايى كه اين عمل را با شنيدن انجام دهى؛ كه اطلاق قرائت بر معناى اخير، تلاوت هم ناميده مى شود، همچنان كه خداى تعالى فرموده: «رسول من اللّه يتلوا صُحُفاً مُطهرة».


و ظاهر اين كه به طور مطلق فرمود: «'''إقرأ'''»، اين است كه منظور از آن، معناى اول است و مراد، امر به تلقى آياتى از قرآن است كه فرشته وحى، از ناحيه خدا به آن جناب وحى مى كند. پس جمله مورد بحث، امر به قرائت كتاب است، كه خود اين امر هم، از آيات آن است. و اين، نظير گفتار هر نويسنده اى است كه در آغاز نامه اى كه به ديگرى مى نويسد، سفارش مى كند كه اين نامه مرا بخوان، و به آن عمل كن. پس اين كه مى گويد: «'''اين'''» و يا مى گويد «'''آن'''»، خودش نيز جزو نامه است.
و ظاهر اين كه به طور مطلق فرمود: «إقرأ»، اين است كه منظور از آن، معناى اول است و مراد، امر به تلقى آياتى از قرآن است كه فرشته وحى، از ناحيه خدا به آن جناب وحى مى كند. پس جمله مورد بحث، امر به قرائت كتاب است، كه خود اين امر هم، از آيات آن است. و اين، نظير گفتار هر نويسنده اى است كه در آغاز نامه اى كه به ديگرى مى نويسد، سفارش مى كند كه اين نامه مرا بخوان، و به آن عمل كن. پس اين كه مى گويد: «اين» و يا مى گويد «آن»، خودش نيز جزو نامه است.


از اين سياق، دو احتمال تأييد مى شود:
از اين سياق، دو احتمال تأييد مى شود:
خط ۱۸۳: خط ۱۸۳:
دوم اين كه: تقدير كلام «'''إقرأ القرآن'''» و يا چيزى كه اين معنا را برساند، مى باشد.
دوم اين كه: تقدير كلام «'''إقرأ القرآن'''» و يا چيزى كه اين معنا را برساند، مى باشد.


خلاصه مى خواهيم بگوييم: آيه شريفه، امر به مطلق قرائت نيست، و نخواسته با چشم پوشى از مفعول، فعل «'''إقرأ'''» را به طور لازم استعمال كرده باشد. و نيز، منظور از اين دستور، خواندن به مردم نيست و نخواسته با حذف متعلق (مردم)، إقرأ را در «'''إقرأ على النّاس'''» استعمال كرده باشد. هر چند كه خواندن بر مردم هم، يكى از اغراض ‍ نزول وحى است، همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «'''و قرآنا فرقناه لتقرأه على النّاس على مُكث و نزّلناه تنزيلا'''». و نيز كلمۀ «'''باسم ربّك'''»، مفعول فعل «'''إقرأ'''» و حرف «'''باء'''» در آن زايده، و تقدير كلام «'''إقرأ اسم ربّك'''»، يعنى «بسم اللّه الرحمن الرحيم» نيست.
خلاصه مى خواهيم بگوييم: آيه شريفه، امر به مطلق قرائت نيست، و نخواسته با چشم پوشى از مفعول، فعل «إقرأ» را به طور لازم استعمال كرده باشد. و نيز، منظور از اين دستور، خواندن به مردم نيست و نخواسته با حذف متعلق (مردم)، إقرأ را در «إقرأ على النّاس» استعمال كرده باشد. هر چند كه خواندن بر مردم هم، يكى از اغراض ‍ نزول وحى است، همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «و قرآنا فرقناه لتقرأه على النّاس على مُكث و نزّلناه تنزيلا». و نيز كلمۀ «باسم ربّك»، مفعول فعل «إقرأ» و حرف «باء» در آن زايده، و تقدير كلام «إقرأ اسم ربّك»، يعنى «بسم اللّه الرحمن الرحيم» نيست.


و جملۀ «'''باسم ربّك'''»، متعلّق است به كلمه اى تقديرى، نظير «'''إقرأ مفتتحا'''»، و يا مبتدئا باسم ربّك.
و جملۀ «باسم ربّك»، متعلّق است به كلمه اى تقديرى، نظير «إقرأ مفتتحا»، و يا مبتدئا باسم ربّك.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۴۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۴۸ </center>
و ممكن هم هست متعلق به خود «'''إقرأ'''»، و حرف باء براى ملابسه (اتّصاف) باشد. و اين، منافات ندارد با اين كه بسم اللّه اول سوره، جزو سوره باشد، و تكرار آن نيست. چون در بسم اللّه، خود خداى تعالى، كلام خود را با آن آغاز كرده، و در «'''إقرأ باسم ربّك'''» دستور مى دهد بندگانش، خواندن را به نام او آغاز كنند. هر چند كه در جاى ديگر دستور داده هر كارى را كه مى خواهند آغاز كنند، با بسم اللّه آغاز كنند. پس در حقيقت، آيه مورد بحث، دستور العمل است. نظير امر به گفتن إن شاء اللّه در آيه «'''و لا تقولنّ لشئ إنّى فاعل ذلك غدا إلّا أن يشاء الله'''». دقت فرماييد!
و ممكن هم هست متعلق به خود «إقرأ»، و حرف باء براى ملابسه (اتّصاف) باشد. و اين، منافات ندارد با اين كه بسم اللّه اول سوره، جزو سوره باشد، و تكرار آن نيست. چون در بسم اللّه، خود خداى تعالى، كلام خود را با آن آغاز كرده، و در «إقرأ باسم ربّك» دستور مى دهد بندگانش، خواندن را به نام او آغاز كنند. هر چند كه در جاى ديگر دستور داده هر كارى را كه مى خواهند آغاز كنند، با بسم اللّه آغاز كنند. پس در حقيقت، آيه مورد بحث، دستور العمل است. نظير امر به گفتن إن شاء اللّه در آيه «و لا تقولنّ لشئ إنّى فاعل ذلك غدا إلّا أن يشاء الله». دقت فرماييد!


و در جملۀ «'''ربّك الّذى خلق'''»، اشاره شده است به اين كه: ربّ تو، تنها و تنها آن كسى است كه عالّم را آفريده و اين، همان توحيد ربوبيّت است كه مقتضى است عبادت را در او منحصر كنند. و اين خود، ردّ اعتقاد مشركان است كه مى گفتند خداى سبحان، تنها خلقت و ايجاد را به عهده دارد، و اما ربوبيّت، يعنى مالكيت و تدبير عالَم از آنِ مقرّبان درگاه اوست. و خداى تعالى، بعد از ايجاد عالَم، تدبير امور آن را به عهده آنان گذاشت، كه يا از جنس فرشتگان اند، و يا از جنس جنّ، و يا افراد برجسته اى از انسان.  
و در جملۀ «ربّك الّذى خلق»، اشاره شده است به اين كه: ربّ تو، تنها و تنها آن كسى است كه عالّم را آفريده و اين، همان توحيد ربوبيّت است كه مقتضى است عبادت را در او منحصر كنند. و اين خود، ردّ اعتقاد مشركان است كه مى گفتند خداى سبحان، تنها خلقت و ايجاد را به عهده دارد، و اما ربوبيّت، يعنى مالكيت و تدبير عالَم از آنِ مقرّبان درگاه اوست. و خداى تعالى، بعد از ايجاد عالَم، تدبير امور آن را به عهده آنان گذاشت، كه يا از جنس فرشتگان اند، و يا از جنس جنّ، و يا افراد برجسته اى از انسان.  


در آيه مورد بحث، اشاره كرده به اين كه خير، چنين نيست، و تصريح كرده به اين كه ربوبيّت هم، مانند خلقت، مخصوص ‍ خداى تعالى است.
در آيه مورد بحث، اشاره كرده به اين كه خير، چنين نيست، و تصريح كرده به اين كه ربوبيّت هم، مانند خلقت، مخصوص ‍ خداى تعالى است.


و در جملۀ «'''خلق الإنسان من علق'''»، منظور از «'''انسان '''» جنس ‍ بشر است، كه از راه تناسل پديد مى آيد. و كلمۀ «'''علق'''»، به معناى خون بسته شده است. يعنى اولين حالتى كه منى در رحم به خود مى گيرد.
و در جملۀ «خلق الإنسان من علق»، منظور از «انسان» جنس ‍ بشر است، كه از راه تناسل پديد مى آيد. و كلمۀ «علق»، به معناى خون بسته شده است. يعنى اولين حالتى كه منى در رحم به خود مى گيرد.


پس آيه شريفه، به تدبير الهى وارد بر انسان اشاره دارد. تدبيرش از لحظه اى كه به صورت علقه در مى آيد، تا وقتى كه انسانى تامّ الخلقه مى شود، و داراى صفاتى عجيب و افعالى محيّر العقول مى گردد. پس ‍ انسان، انسانى تمام و كامل نمى شود، مگر به تدبير مستمر و پى در پى خداى تعالى، كه اين تدبير پى در پى، چيزى نيست مگر خلقت پى در پى. (پس ممكن نيست خلقت را از خدا و تدبير را از غير او بدانيم). پس ‍ خداى تعالى به عين همان دليل كه خالق انسان است، مدبّر او نيز هست. در نتيجه، انسان چاره اى جز اين ندارد كه خداى واحد را، ربّ خود بگيرد. بنابراين، در جملۀ مورد بحث، احتجاجى بر توحيد در ربوبيّت شده است .
پس آيه شريفه، به تدبير الهى وارد بر انسان اشاره دارد. تدبيرش از لحظه اى كه به صورت علقه در مى آيد، تا وقتى كه انسانى تامّ الخلقه مى شود، و داراى صفاتى عجيب و افعالى محيّر العقول مى گردد. پس ‍ انسان، انسانى تمام و كامل نمى شود، مگر به تدبير مستمر و پى در پى خداى تعالى، كه اين تدبير پى در پى، چيزى نيست مگر خلقت پى در پى. (پس ممكن نيست خلقت را از خدا و تدبير را از غير او بدانيم). پس ‍ خداى تعالى به عين همان دليل كه خالق انسان است، مدبّر او نيز هست. در نتيجه، انسان چاره اى جز اين ندارد كه خداى واحد را، ربّ خود بگيرد. بنابراين، در جملۀ مورد بحث، احتجاجى بر توحيد در ربوبيّت شده است .
خط ۲۰۲: خط ۲۰۲:
وگرنه قيدى براى دومى مى آورد. ولى بعضى گفته اند: مراد از امر اوّلى، اين است كه خودش بخواند، و مراد از دوّمى، اين است كه براى مردم بخواند و تبليغ كند. همچنان كه بعضى ديگر گفته اند: مراد از هر دو امر، اين است كه قرآن را بر مردم بخواند. ولى اين دو وجه از آيه استفاده نمى شود.
وگرنه قيدى براى دومى مى آورد. ولى بعضى گفته اند: مراد از امر اوّلى، اين است كه خودش بخواند، و مراد از دوّمى، اين است كه براى مردم بخواند و تبليغ كند. همچنان كه بعضى ديگر گفته اند: مراد از هر دو امر، اين است كه قرآن را بر مردم بخواند. ولى اين دو وجه از آيه استفاده نمى شود.


و معناى «'''و ربّك الأكرم'''»،اين است كه: پروردگار تو كسى است كه عطايش فوق عطاى هر كس ديگر است. چون هر كس ديگر كه به تو عطايى مى كند، به استحقاق مى كند، ولى پروردگارت بدون استحقاق عطا مى كند. افزون براين، عطاى ديگران هم عطاى اوست، و بالاخره هر عطايى به او منتهى مى شود.
و معناى «و ربّك الأكرم»، اين است كه: پروردگار تو كسى است كه عطايش فوق عطاى هر كس ديگر است. چون هر كس ديگر كه به تو عطايى مى كند، به استحقاق مى كند، ولى پروردگارت بدون استحقاق عطا مى كند. افزون براين، عطاى ديگران هم عطاى اوست، و بالاخره هر عطايى به او منتهى مى شود.


* مراد از امر به قرائت در «إقرأ و ربّك الأكرم» و مفاد توصيف خدا به «الّذى علّم بالقلم»
* مراد از امر به قرائت در «إقرأ و ربّك الأكرم» و مفاد توصيف خدا به «الّذى علّم بالقلم»
خط ۲۱۲: خط ۲۱۲:
گويا فرموده: كتاب پروردگارت را بخوان. كتابى را كه او به تو وحى مى كند، و از اين فرمان، اضطراب و خوفى به خود راه مده، و چه جاى ترسيدن است؟ در حالى كه پروردگار اكرم تو، آن كسى است كه قرائت را به وسيلۀ قلم به انسان آموخت؟ خوب، وقتى سوادِ سواد دارها هم، به وسيلۀ قلم است كه او آفريده و در اختيارشان قرار داده، تا منويّات خود را بنويسند، چرا نتواند قرائت كتاب خود را بدون وساطت قلم، به تو تعليم دهد؟ آن هم با اين كه به تو امر كرده كه: بخوان، اگر تو را تواناى بر خواندن نكرده بود، هرگز به آن امر نمى كرد.
گويا فرموده: كتاب پروردگارت را بخوان. كتابى را كه او به تو وحى مى كند، و از اين فرمان، اضطراب و خوفى به خود راه مده، و چه جاى ترسيدن است؟ در حالى كه پروردگار اكرم تو، آن كسى است كه قرائت را به وسيلۀ قلم به انسان آموخت؟ خوب، وقتى سوادِ سواد دارها هم، به وسيلۀ قلم است كه او آفريده و در اختيارشان قرار داده، تا منويّات خود را بنويسند، چرا نتواند قرائت كتاب خود را بدون وساطت قلم، به تو تعليم دهد؟ آن هم با اين كه به تو امر كرده كه: بخوان، اگر تو را تواناى بر خواندن نكرده بود، هرگز به آن امر نمى كرد.


بعد از جمله مورد بحث - كه خطابش به شخص رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است - نعمت تعليم را عموميّت داده، مى فرمايد: «'''علّم الإنسان ما لم يعلم'''». به جنس انسان، چيزهايى را كه نمى دانست تعليم داده و اين خود، مزيد تقويت است، و رسول خدا را بيشتر دلگرم و خرسند مى سازد.
بعد از جمله مورد بحث - كه خطابش به شخص رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است - نعمت تعليم را عموميّت داده، مى فرمايد: «علّم الإنسان ما لم يعلم». به جنس انسان، چيزهايى را كه نمى دانست تعليم داده و اين خود، مزيد تقويت است، و رسول خدا را بيشتر دلگرم و خرسند مى سازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۵۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۵۰ </center>
و مراد از انسان - به طورى كه از ظاهر سياق بر مى آيد - جنس انسان است.
و مراد از انسان - به طورى كه از ظاهر سياق بر مى آيد - جنس انسان است.
۱۵٬۹۶۵

ویرایش