۱۵٬۹۵۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۸: | خط ۸: | ||
«'''وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طورِ سِينِينَ وَ هَذَا الْبَلَدِ الاَمِينِ'''» | «'''وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طورِ سِينِينَ وَ هَذَا الْبَلَدِ الاَمِينِ'''» | ||
بعضى از مفسّران گفته اند: مراد از كلمۀ | بعضى از مفسّران گفته اند: مراد از كلمۀ «تين» (انجير) و «زيتون»، دو ميوه معروف است، كه خداى تعالى به آن ها سوگند ياد كرده، به خاطر اين كه در آن ها فوايد بسيار زيادى و خواص و منافعى سراغ داشته. | ||
ولى بعضى ديگر گفته اند: منظور از «تين»، كوهستانى است كه دمشق بر بلندى آن واقع شده، و منظور از «زيتون»، كوهستانى است كه بيت المقدس بر بالاى يكى از كوه هايش بنا شده. و اطلاق نام دو ميوۀ انجير و زيتون بر اين دو كوه، شايد براى اين بوده كه اين دو ميوه، در اين دو منطقه مى رويد، و سوگند خوردن به اين دو منطقه هم، شايد به خاطر اين بوده كه عده بسيارى از انبيا در اين دو نقطه مبعوث شده اند. و بعضى ديگر، احتمال هايى ديگر داده اند. | ولى بعضى ديگر گفته اند: منظور از «تين»، كوهستانى است كه دمشق بر بلندى آن واقع شده، و منظور از «زيتون»، كوهستانى است كه بيت المقدس بر بالاى يكى از كوه هايش بنا شده. و اطلاق نام دو ميوۀ انجير و زيتون بر اين دو كوه، شايد براى اين بوده كه اين دو ميوه، در اين دو منطقه مى رويد، و سوگند خوردن به اين دو منطقه هم، شايد به خاطر اين بوده كه عده بسيارى از انبيا در اين دو نقطه مبعوث شده اند. و بعضى ديگر، احتمال هايى ديگر داده اند. | ||
و مراد از | و مراد از «طور سينين»، كوهى است كه خداى تعالى، در آن با موسى بن عمران تكلم كرد، كه طور سيناء هم ناميده مى شود. و مراد از «هذا البلد الامين»، مكّه مشّرفه است، و بلد امينش خواند، چون امنيت يكى از خواصى است كه براى حرم تشريع شده، و هيچ جاى ديگر دنيا، چنين حكمى برايش تشريع نشده، و اين حرم سرزمينى است كه خانۀ كعبه در آن واقع است، و خداى تعالى درباره آن فرموده: «أو لم يروا أنّا جعلنا حرما آمنا». و نيز در دعايى كه قرآن كريم از ابراهيم خليل «عليه السلام» حكايت كرده آمده: «ربّ اجعل هذا بلدا آمنا». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۴۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۴۰ </center> | ||
و در دعاى ديگرش آمده: «'''ربّ اجعل هذا البلد آمنا'''». | و در دعاى ديگرش آمده: «'''ربّ اجعل هذا البلد آمنا'''». | ||
و در آيه مورد بحث، با آوردن كلمۀ | و در آيه مورد بحث، با آوردن كلمۀ «هذا» و اشاره كردن به مكّه، احترام خاصى از آن كرده و فهمانده كه كعبه، نسبت به آن سه نقطه ديگر، شرافت خاصى دارد. و اگر آن را امين خوانده، يا به اين جهت است كه كلمۀ «امين» را به معناى «آمن» گرفته؛ و «آمن» معناى نسبت را افاده مى كند. و در نتيجه، به معناى «ذى الامن = داراى امن» است. | ||
مثل اين كه كلمۀ «لابن» و «تامر» به معناى دارندۀ لبن (شير) و تمر (خرما) است. و يا به خاطر اين است كه فعيل در اين جا، به معناى مفعول است. يعنى شهرى كه مردم در آن ايمن هستند، و كسى از اهالى آن، اين ترس را ندارد كه بر سرش بريزند و آسيبش برسانند. پس نسبت امن به خود شهر دادن نوعى مجازگويى است. | مثل اين كه كلمۀ «لابن» و «تامر» به معناى دارندۀ لبن (شير) و تمر (خرما) است. و يا به خاطر اين است كه فعيل در اين جا، به معناى مفعول است. يعنى شهرى كه مردم در آن ايمن هستند، و كسى از اهالى آن، اين ترس را ندارد كه بر سرش بريزند و آسيبش برسانند. پس نسبت امن به خود شهر دادن نوعى مجازگويى است. | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
«'''لَقَدْ خَلَقْنَا الإنسانَ فى أَحْسنِ تَقْوِيمٍ'''»: | «'''لَقَدْ خَلَقْنَا الإنسانَ فى أَحْسنِ تَقْوِيمٍ'''»: | ||
اين آيه، جواب چهار سوگند قبل است، و منظور از | اين آيه، جواب چهار سوگند قبل است، و منظور از «خلق كردن انسان در احسن تقويم» اين است كه: تمامى جهات وجود انسان و همه شؤونش، مشتمل بر تقويم است. و معناى «تقويم انسان» آن است كه: او را داراى «قوام» كرده باشند؛ و قوام عبارت است از: هر چيز و هر وضع و هر شرطى كه ثبات انسان و بقايش، نيازمند بدان است، و منظور از كلمۀ «انسان»، جنس انسان است. پس جنس انسان، به حسب خلقتش، داراى قوام است. | ||
و نه تنها داراى قوام است، بلكه به حسب خلقت، داراى بهترين قوام است. و از اين جمله و جمله بعدش كه مى فرمايد: | و نه تنها داراى قوام است، بلكه به حسب خلقت، داراى بهترين قوام است. و از اين جمله و جمله بعدش كه مى فرمايد: «ثّم رددناه اسفل سافلين إلّا الّذين» استفاده مى شود كه: انسان - به حسب خلقت - طورى آفريده شده كه صلاحيت دارد به رفيع اعلى عروج كند، و به حياتى خالد در جوار پروردگارش، و به سعادتى خالص از شقاوت نائل شود. و اين، به خاطر آن است كه خدا او را به جهازی مجهّز كرده كه مى تواند با آن، علم نافع كسب كند. | ||
و نيز، ابزار و وسائل عمل صالح را هم به او داده، و فرموده: | و نيز، ابزار و وسائل عمل صالح را هم به او داده، و فرموده: «و نفس و ما سوّيها فألهمها فجورها و تقويها». پس هر وقت بدانچه دانسته ايمان آورد، و ملازم اعمال صالح گرديد، خداى تعالى او را به سوى خود عروج مى دهد و بالا مى برد. همچنان كه فرمود: «إليه يصعد الكلم الطيّب و العمل الصالح يرفعه»، و نيز فرموده: «ولكن يناله التقوى منكم». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۴۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۴۱ </center> | ||
و نيز فرموده: | و نيز فرموده: «يرفع اللّه الّذين آمنوا منكم و الّذين اوتوا العلم درجات»، و نيز فرموده: «فأولئك لهم الدرجات العُلى»، و آيات ديگر از اين قبيل، كه دلالت مى كند بر اين كه: مقام انسان، مقام بلندى است، و مدام مى تواند به وسيلۀ «ايمان» و «عمل صالح» بالا رود؛ و اين از ناحيه خدا، عطايى است قطع ناشدنى، و خدا آن را پاداش خوانده، همچنان كه آيه ششم اين سوره به آن اشاره دارد و مى فرمايد: «فلهم أجر غير ممنون». | ||
* «'''چند احتمال درباره مراد از «'''ردّ'''» انسان به «'''اسفل سافلين '''» | * «'''چند احتمال درباره مراد از «'''ردّ'''» انسان به «'''اسفل سافلين '''» | ||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
«'''ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسفَلَ سافِلِينَ'''»: | «'''ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسفَلَ سافِلِينَ'''»: | ||
كلمه | كلمه «ردّ» كه مصدر فعل «رددنا» است، ظاهرش اين است كه به همان معناى معروفش باشد. در نتيجه، كلمۀ «اسفل» به خاطر افتادن حرف جر، يعنى حرف «إلى» از اولش منصوب شده، و تقديرش «رددناه إلى اسفل» است. و مراد از «اسفل سافلين»، مقام منحطى است كه از هر پستى؛ پست تر؛ و از مقام هر شقىّ و زيانكارى، پايين تر است. | ||
و معناى آيه اين است كه: سپس ما همين انسان را كه در بهترين تقويم آفريديم، به مقام پستى برگردانديم كه از مقام تمام اهل عذاب، پست تر است. | و معناى آيه اين است كه: سپس ما همين انسان را كه در بهترين تقويم آفريديم، به مقام پستى برگردانديم كه از مقام تمام اهل عذاب، پست تر است. | ||
احتمال هم دارد كه كلمۀ | احتمال هم دارد كه كلمۀ «ردّ» در اين جا، به معناى جعل باشد. يعنى ما او را پست ترين پست ها قرار داديم. و نيز احتمال دارد به معناى تغيير باشد، و معنا چنين باشد كه: ما سپس همين انسان را كه آن طور آفريديم، تغيير مى دهيم. و مراد از «سفالت»، به هر حال شقاوت و عذاب است. | ||
و بعضى گفته اند: مراد از خلقت انسان در احسن تقويم، همان شرايطى است كه يك انسان در آن شرايط، هستى مى يابد و به حدّ جوانى مى رسد. حدّى كه قوايش استقامت يافته، صورت ظاهريش، و جمال هيئتش به كمال مى رسد. | و بعضى گفته اند: مراد از خلقت انسان در احسن تقويم، همان شرايطى است كه يك انسان در آن شرايط، هستى مى يابد و به حدّ جوانى مى رسد. حدّى كه قوايش استقامت يافته، صورت ظاهريش، و جمال هيئتش به كمال مى رسد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۴۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۴۲ </center> | ||
و مراد از «ردّ انسان به اسفل سافلين»، برگرداندنش به دوران ضعف قواى ظاهرى و باطنی اش در پيرى است، كه قد و قامتش از استقامت به انحنا مى گرايد، و هوش و حواسش ناتوان مى شود. در نتيجه، اين آيه مفاد آيه زير را مى رساند كه فرموده: | و مراد از «ردّ انسان به اسفل سافلين»، برگرداندنش به دوران ضعف قواى ظاهرى و باطنی اش در پيرى است، كه قد و قامتش از استقامت به انحنا مى گرايد، و هوش و حواسش ناتوان مى شود. در نتيجه، اين آيه مفاد آيه زير را مى رساند كه فرموده: «و مَن نُعَمّره نُنَكّسه فى الخلق». | ||
وليكن اين معنا با آيه | وليكن اين معنا با آيه «إلّا الّذين آمنوا و عملوا الصالحات» نمى سازد. چون به طور مسلّم، اين استثناى متصل است، و برگشتن خُلق و خوى انسان در دوران پيرى، استثناپذير نيست. چون حكم خلقت عمومى است، و مؤمن و كافر سرش نمى شود. هر كس به دوران پيرى برسد، چه صالح باشد و چه طالح، خلقت ظاهرى و خوى باطنی اش تغيير مى كند. و ادّعاى اين كه مردم صالح و مؤمن چنين نمى شوند و از دگرگونى مصون هستند، ادّعايى است خرافى. | ||
و همچنين، اين ادّعا كه كسى بگويد: مراد از انسان در آيه شريفه، تنها كافر است، و مراد از «ردّ» او، بردنش به جهنّم؛ و يا استثنا در آيه منقطع است، و مراد از «ردّ»، نكس در خلقت است. | و همچنين، اين ادّعا كه كسى بگويد: مراد از انسان در آيه شريفه، تنها كافر است، و مراد از «ردّ» او، بردنش به جهنّم؛ و يا استثنا در آيه منقطع است، و مراد از «ردّ»، نكس در خلقت است. | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
«'''إِلا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيرُ ممْنُونٍ'''»: | «'''إِلا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيرُ ممْنُونٍ'''»: | ||
مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح كردند، كه اجرى غير ممنون، يعنى غير مقطوع دارند. و اين استثناء متصل و استثناء از جنس انسان است، و حرف | مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح كردند، كه اجرى غير ممنون، يعنى غير مقطوع دارند. و اين استثناء متصل و استثناء از جنس انسان است، و حرف «فاء» جملۀ «فلهم أجر...» را متفرّع بر اين استثنا مى كند، و اين خود مؤيّد آن است كه: مراد از ردّ انسان به سوى اسفل سافلين، ردّش به سوى شقاوت و عذاب است. | ||
«'''معناى آيه: فما يكذّبك بعد بالدين ...'''» | «'''معناى آيه: فما يكذّبك بعد بالدين ...'''» | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
خطاب در اين آيه به انسان است، البته به اعتبار جنس انسان. | خطاب در اين آيه به انسان است، البته به اعتبار جنس انسان. | ||
ولى بعضى گفته اند: در ظاهر، خطاب به رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است و در واقع، منظور ساير مردمند. كلمۀ | ولى بعضى گفته اند: در ظاهر، خطاب به رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است و در واقع، منظور ساير مردمند. كلمۀ «ما» در آن، استفهامى و استفهامش توبيخى است، و جار و مجرور «بالدين» متعلق است به جملۀ «يُكذّبُك»، و كلمۀ «دين» به معناى جزاست. و معنايش - به طورى كه گفته اند - اين است كه: اى انسان! آن انگيزه اى كه تو را واداشته كه جزاى روز قيامت را تكذيب كنى، چيست؟ آن هم بعد از اين كه ما انسان را دو طايفه كرده؛ يك طايفه كه به سوى اسفل سافلين برگشتند، و طايفه اى كه پاداش داده شدند، پاداشى قطع ناشدنى. | ||
«'''أليس اللّه بأحكم الحاكمين'''» | «'''أليس اللّه بأحكم الحاكمين'''» | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
و در حقيقت و نفوذ، از حكم هر حاكم ديگر برتر است. حكم او به هيچ وجه دچار وهن و اضطراب و بطلان نمى گردد. خداى تعالى در عالَم خلقت و تدبير، حكمى مى راند كه به مقتضاى حكمت بايد رانده شود. حكمى متقن و زيبا و با نفوذ، و چون از يكسو خداى تعالى احكم الحاكمين، و از سوى ديگر مردم از نظر اعتقاد و عمل دو طايفه هستند؛ حكمت واجب مى سازد كه خداى تعالى، بين اين دو طايفه، از نظر جزا در حيات باقى آخرت فرق بگذارد. و همين است كه مسأله بعث را واجب مى كند. | و در حقيقت و نفوذ، از حكم هر حاكم ديگر برتر است. حكم او به هيچ وجه دچار وهن و اضطراب و بطلان نمى گردد. خداى تعالى در عالَم خلقت و تدبير، حكمى مى راند كه به مقتضاى حكمت بايد رانده شود. حكمى متقن و زيبا و با نفوذ، و چون از يكسو خداى تعالى احكم الحاكمين، و از سوى ديگر مردم از نظر اعتقاد و عمل دو طايفه هستند؛ حكمت واجب مى سازد كه خداى تعالى، بين اين دو طايفه، از نظر جزا در حيات باقى آخرت فرق بگذارد. و همين است كه مسأله بعث را واجب مى كند. | ||
پس تفريعى كه در جملۀ | پس تفريعى كه در جملۀ «فما يُكذّبُك بعدُ بالدين» شده، از قبيل تفريع نتيجه بر حجت است، و جملۀ «أليس اللّه بأحكم الحاكمين»، حجت مذكور را تتميم مى كند. چون تماميت حجت، موقوف بر احكم الحاكمين بودن خداست. | ||
و حاصل آن حجت اين است كه: بعد از آن كه مسلّم شد كه انسان در احسن تقويم خلق شده، و معلوم شد كه بعد از خلقت، به دو طايفه تقسيم مى شود: طايفه اى كه از تقويم خداداديش كه تقويمى احسن بود، خارج و به سوى اسفل سافلين بر مى گردد؛ و طايفه اى كه به همان تقويم احسن الهى و بر صراط فطرت اولش باقى مى ماند. و از سوى ديگر، خداى تعالى، مدبّر امور ايشان، احكم الحاكمين است. و از سوى سوم، حكمت اين خدا اقتضا دارد كه با اين دو طايفه، يك جور معامله نكند. نتيجه مى گيريم كه: پس بايد روز جزايى باشد، تا هر طايفه اى به جزاى عملى كه كرده اند برسند، و عقل و فطرت آدمى اجازه نمى دهد و بهانه اى ندارد كه اين روز جزا را تكذيب كند. | و حاصل آن حجت اين است كه: بعد از آن كه مسلّم شد كه انسان در احسن تقويم خلق شده، و معلوم شد كه بعد از خلقت، به دو طايفه تقسيم مى شود: طايفه اى كه از تقويم خداداديش كه تقويمى احسن بود، خارج و به سوى اسفل سافلين بر مى گردد؛ و طايفه اى كه به همان تقويم احسن الهى و بر صراط فطرت اولش باقى مى ماند. و از سوى ديگر، خداى تعالى، مدبّر امور ايشان، احكم الحاكمين است. و از سوى سوم، حكمت اين خدا اقتضا دارد كه با اين دو طايفه، يك جور معامله نكند. نتيجه مى گيريم كه: پس بايد روز جزايى باشد، تا هر طايفه اى به جزاى عملى كه كرده اند برسند، و عقل و فطرت آدمى اجازه نمى دهد و بهانه اى ندارد كه اين روز جزا را تكذيب كند. | ||
پس آيات مورد بحث - به طورى كه ملاحظه مى كنيد - همان معنايى را افاده مى كند كه آيه زير آن را افاده مى كند: | پس آيات مورد بحث - به طورى كه ملاحظه مى كنيد - همان معنايى را افاده مى كند كه آيه زير آن را افاده مى كند: «أم نجعل الّذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الأرض أم نجعل المتّقين كالفُجّار». و نيز آيه زير كه مى فرمايد: «أم حسب الّذين اجترحوا السيّئات أن نجعلهم كالّذين آمنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون». | ||
و بعضى از مفسّران كه خطاب در آيه | و بعضى از مفسّران كه خطاب در آيه «فما يُكذّبُك» را متوجه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» دانسته اند؛ | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۴۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۴۴ </center> | ||
كلمۀ | كلمۀ «مَا = چيزى كه را» به معناى «مَن = كسى كه» گرفته اند، و نيز «حكم» را به معناى قضا گرفته، و در نتيجه آيه را چنين معنا كرده اند: | ||
وقتى مردم مختلف هستند و لازمۀ اختلافشان، اختلاف جزايشان در روز جزاست، پس كسى كه تكذيب جزا را روش خود كرده، آيا خداى تعالى را | وقتى مردم مختلف هستند و لازمۀ اختلافشان، اختلاف جزايشان در روز جزاست، پس كسى كه تكذيب جزا را روش خود كرده، آيا خداى تعالى را «اقضى القاضين» نمى داند؟ آرى، او بين تو و تكذيب گران به تو، به روز جزا حكم خواهد كرد. | ||
ولى خواننده عزيز توجه دارد كه صاحبان اين وجه، بيهوده خود را به زحمت انداخته اند. | ولى خواننده عزيز توجه دارد كه صاحبان اين وجه، بيهوده خود را به زحمت انداخته اند. | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
چند روايت راجع به مراد از «'''تين'''»، «'''زيتون'''» و «'''البلد الامين'''»: | چند روايت راجع به مراد از «'''تين'''»، «'''زيتون'''» و «'''البلد الامين'''»: | ||
در تفسير قمى، در ذيل آيۀ | در تفسير قمى، در ذيل آيۀ «و التين و الزيتون و طور سينين و هذا البلد الأمين» آمده كه: منظور از «تين»، مدينه، و از «زيتون» بيت المقدس، و از «طور سينين» كوفه، و از «هذا البلد الأمين» مكّه است. | ||
مؤلّف: اين معنا در بعضى از روايات، از موسى بن جعفر «عليه السلام»، از پدران بزرگوارش، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نيز آمده، ولى خالى از اشكال نيست. | مؤلّف: اين معنا در بعضى از روايات، از موسى بن جعفر «عليه السلام»، از پدران بزرگوارش، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نيز آمده، ولى خالى از اشكال نيست. |
ویرایش