گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۵۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:


==رد بر كسانى كه از پدران خود تقليد مى كردند ==
==رد بر كسانى كه از پدران خود تقليد مى كردند ==
((او لو كان آباؤ هم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون ؟) اين پاسخ به سخن كفار است و بيان مى كند كه اين سخن شما، همان قول بدون علم و بدون تبين است ، كه صريح عقل با آن مخالف است ، چون اينكه گفتند (ما تنها آنچه را كه پدران خود را بر آن يافتيم ، پيروى مى كنيم )،
«'''أوَ لَو كَانَ آبَاؤُهُم لَا يَعقِلُونَ شَيئاً وَ لَا يَهتَدُونَ'''»: اين پاسخ به سخن كفار است و بيان مى كند كه اين سخن شما، همان قول بدون علم و بدون تبيّن است، كه صريح عقل با آن مخالف است. چون اين كه گفتند: «ما تنها از آنچه كه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مى كنيم»، سخنى است مطلق، و معنايش اين است كه:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۳۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۳۵ </center>
سخنى است مطلق و معنايش اين است كه ما پدران خود را در هر حالى و بر هر وصفى كه بودند، چه صحيح و چه غلط، پيروى مى كنيم ، حتى اگر هيچ علمى هم نداشته اند و هيچ راه نيافته اند، باز پيرويشان مى كنيم و ميگوئيم : آنچه آنها مى كردند حق است .
ما از پدران خود در هر حالى و بر هر وصفى كه بودند، چه صحيح و چه غلط، پيروى مى كنيم. حتى اگر هيچ علمى هم نداشته اند و هيچ راه نيافته اند، باز پيرويشان مى كنيم و می گویيم: آنچه آن ها مى كردند، حق است.


و اين حرف همان سخن بدون علم است و سر از مطلبى در مى آورد كه هيچ عاقلى اگر به آن تنبه داشته باشد لب بدان نمى گشايد، بله اگر پدران خود را تنها در مسائلى پيروى مى كردند كه پدران در آن مسائل داراى علمى بودند و راه حق را يافته بودند و اينها هم از علم و اهتداء پدران اطلاع ميداشتند، چنين اتباعى ، اهتداء بدون علم نميشد.
و اين حرف، همان سخن بدون علم است و سر از مطلبى در مى آورد كه هيچ عاقلى، اگر به آن تنبّه داشته باشد، لب بدان نمى گشايد، بله اگر از پدران خود تنها در مسائلى پيروى مى كردند كه پدران در آن مسائل داراى علمى بودند و راه حق را يافته بودند و اين ها هم از علم و اهتداء پدران اطلاع می داشتند، چنين اتّباعى، اهتداء بدون علم نمی شد.


از اينجا معلوم ميشود اينكه جمله : «'''لا يعقلون شيئا و لا يهتدون '''» الخ ، تنها به منظور مبالغه نيامده ، تا بگوئى (از آنجا كه پدران ايشان خيلى چيزها ميدانستند، پس جمله (هيچ چيز نميدانستند)، جز مبالغه محمل ديگرى ندارد).
از اين جا معلوم می شود: اين كه جملۀ «لَا يَعقِلُونَ شَيئاً وَ لَا يَهتَدُونَ»، تنها به منظور مبالغه نيامده، تا بگویى: از آن جا كه پدران ايشان خيلى چيزها می دانستند، پس جملۀ «هيچ چيز نمی دانستند»، جز مبالغه محمل ديگرى ندارد.


براى اينكه سياق كلام سياق اظهار فرضيه اى است كه هيچ عاقلى پيروى پدران را روى آن فرض جائز نميداند تا از اين فرضيه نتيجه بگيرد: پيروى مطلق و بى قيد و شرط از پدران صحيح نيست .
براى اين كه سياق كلام، سياق اظهار فرضيه اى است كه هيچ عاقلى پيروى پدران را روى آن فرض جایز نمی داند تا از اين فرضيه نتيجه بگيرد: پيروى مطلق و بى قيد و شرط از پدران صحيح نيست.
<span id='link621'><span>
<span id='link621'><span>
((و مثل الذين كفروا كمثل الذى ينعق بما لا يسمع الا دعاءا و نداءا) الخ كلمه (مثل )، هم به معناى جمله اى است كه بر سر زبانها باشد، (از قبيل جمله معروف دخترم بتو ميگويم عروسم تو بشنو) و هم به معناى وصف است ، مانند آيه شريفه ((انظر كيف ضربوا لك الامثال ، فضلوا، فلا يستطيعون سبيلا، ببين چه وصف ها برايت ميكنند و چگونه گمراه شده اند كه ديگر قدرت يافتن راهى ندارند).


و كلمه (ينعق ) از نعيق است كه به معناى آن نهيبى است كه چوپان به گوسفندان مى زند تا از گله دور نشوند، وقتى مى گويند: «'''نعق الراعى بالغنم ، ينعق نعيقا'''»، معنايش اين است كه چوپان براى جلوگيرى گوسفندان نهيب بر آنها زد).
«'''وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِى يَنعِقُ بِمَا لَا يَسمَعُ إلَّا دُعَاءاً وَ نِدَاءاً...'''»: كلمۀ «مَثَل»، هم به معناى جمله اى است كه بر سر زبان ها باشد، (از قبيل جملۀ معروف دخترم به تو می گويم، عروسم تو بشنو»، و هم به معناى وصف است، مانند آيه شريفه: «أُنظُر كَيفَ ضَرَبُوا لَكَ الأمثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَستَطِيعُونَ سَبِيلاً: ببين چه وصف ها برايت می كنند و چگونه گمراه شده اند كه ديگر قدرت يافتن راهى ندارند».


و كلمه (نداء) مصدر (نادى ينادى - مناداة ) است و اين ماده از نظر معنا خصوصى تر از ماده - دعا - است ، چون هر چند هر دو به معناى خواندن و صدا زدن است ، ندا به معناى صدا زدن و خواندن با صداى بلند است ، و معناى آيه - و خدا داناتر است - اين است كه مثل تو اى پيامبر در دعوت كفار، مثل آن چوپانى است كه دام خود را نهيب ميزند و مثلا مى گويد: (از رمه دور نشويد، كه طعمه گرگ مى گرديد)، ولى گوسفندان تنها صدائى از او ميشنوند و به گله بر ميگردند ولى سخنان او را نمى فهمند)،
و كلمۀ «يَنعِقُ»، از «نعيق» است كه به معناى آن نهيبى است كه چوپان به گوسفندان مى زند تا از گلّه دور نشوند. وقتى مى گويند: «نَعَقَ الرَّاعِىُ بِالغَنَمِ، يَنعِقُ نَعِيقاً»، معنايش اين است كه: «چوپان براى جلوگيرى گوسفندان، بر آن ها نهیب زد».
 
و كلمۀ «نداء»، مصدر «نَادَى - يُنَادِى - مُنَادَاةً» است و اين ماده از نظر معنا، خصوصى تر از مادۀ «دعا» است. چون هر چند هر دو به معناى خواندن و صدا زدن است، «ندا» به معناى صدا زدن و خواندن با صداى بلند است.
 
و معناى آيه - و خدا داناتر است - اين است كه: «مَثَل تو اى پيامبر در دعوت كفار، مَثَل آن چوپانى است كه دام خود را نهيب می زند و مثلا مى گويد: «از رمه دور نشويد، كه طعمه گرگ مى گرديد»، ولى گوسفندان تنها صدایى از او می شنوند و به گلّه بر می گردند، ولى سخنان او را نمى فهمند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۳۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۳۶ </center>
كفار هم همينطور هستند، از فهم سخنان تو كه همه بسود ايشان است كرند و چون حرف صحيحى كه معناى درستى را افاده كند ندارند، پس لال هم هستند، و چون پيش پاى خود را نمى بينند، گوئى كور هم هستند، پس كفار هيچ چيزى را نميفهمند، چون همه راههاى فهم كه با چشم است يا گوش و يا زبان ، برويشان بسته شده است .
كفار هم همين طور هستند. از فهم سخنان تو كه همه به سود ايشان است، كرند و چون حرف صحيحى كه معناى درستى را افاده كند، ندارند، پس لال هم هستند. و چون پيش پاى خود را نمى بينند، گویى كور هم هستند. پس كفار، هيچ چيزى را نمی فهمند، چون همه راه هاى فهم كه با چشم است يا گوش و يا زبان، به رويشان بسته شده است.
 
از اين جا روشن می شود كه: در كلام يا قلب به كار رفته، يا عنايتى كه باز برگشت آن به قلب است. چون مَثَل آن چوپانى كه نهيب مى زند به گوسفندانى كه به جز دعا و نداء نمى شنوند، مَثَل آن پيامبر است كه كفار را به سوى هدايت دعوت می كند، نه مثل كفارى كه به سوى هدايت دعوت می شوند، ولیكن اوصاف سه گانه اى كه از مَثَل استخراج كرد و بعد از تمام شدن مَثَل، نام آن ها را برد، يعنى «صم»، «بكم»، «عُمى»، اوصاف كفار بود، نه اوصاف كسی كه كفار را به حق دعوت مى كرد.  


از اينجا روشن ميشود كه در كلام يا قلب بكار رفته يا عنايتى كه باز برگشت آن به قلب است ، چون مثل آن چوپانى كه نهيب مى زند به گوسفندانى كه بجز دعا و نداء نمى شنوند، مثل آن پيامبر است كه كفار را بسوى هدايت دعوت ميكند، نه مثل كفارى كه بسوى هدايت دعوت ميشوند، ولكن اوصاف سه گانه اى كه از مثل استخراج كرد و بعد از تمام شدن مثل ، نام آنها را برد، يعنى صم ، بكم ، عمى ، اوصاف كفار بود نه اوصاف كسيكه كفار را به حق دعوت مى كرد، و به همين جهت لازم بود مثل را براى كفار بزند و بفرمايد (مثل كفارى كه پيامبر، ايشان را بسوى هدايت ميخواند، مثل گوسفندانى است كه چوپان آنها را صدا ميزند و آنها كر و لال و كور بى عقلند) پس با اين بيان روشن شد كه در آيه شريفه چيزى نظير قلب (وارونه سخن گفتن ) بكار رفته است .
و به همين جهت، لازم بود مَثَل را براى كفار بزند و بفرمايد: «مَثَل كفارى كه پيامبر، ايشان را به سوى هدايت می خواند، مَثَل گوسفندانى است كه چوپان آن ها را صدا می زند و آن ها، كر و لال و كور بى عقل اند». پس با اين بيان، روشن شد كه در آيه شريفه، چيزى نظير قلب (وارونه سخن گفتن) به كار رفته است.


== بحث روايتى ==
== بحث روايتى ==
۲۰٬۸۸۷

ویرایش