۲۰٬۱۶۸
ویرایش
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۲: | ||
<span id='link246'><span> | <span id='link246'><span> | ||
''' * ۳ - سير تاريخى برده گيرى:''' | |||
۳ - سير تاريخى برده گيرى : | |||
گرچه تاريخ شيوع سنت برده گيرى در مجتمع بشرى در دست نيست، ليكن چنين به نظر مى رسد كه اين سنت، نخست درباره اسراى جنگى معمول، و سپس درباره زنان و فرزندان عملى شده باشد. براى اين كه آن مقدار كه در تاريخ امم قوى و جنگى، به قصص و حكايات و قوانين و احكام مربوط به سنت برده گيرى اسراى جنگى بر مى خوريم، به داستان هاى برده گيرى زنان و فرزندان بر نمى خوريم. | |||
اين سنت در بين جميع ملل و امم متمدن قديم، مانند هند، يونان، روم و ايران، و همچنين در بين اديان آسمانى آن روز، مثل دين يهود و نصارا - به طورى كه از انجيل و تورات استفاده می شود - رواج داشته است، تا اين كه اسلام ظهور نموده و پس از انفاذ و امضاء اصل اين سنت، تضييقات زيادى در دائره آن و اصلاحاتى در احكام و قوانين آن كرد. تا اين كه در اثر آن تضييقات اسلام، سرانجام اين سنت به اين جا كشيد كه در هفتاد سال قبل، در كنفرانس بروكسل، به طور كلّى، لغو گرديد. | |||
«فردينان توتل»، در معجم خود، كه درباره اعلام شرق و غرب نوشته، در صفحه «۲۱۹» مى گويد: | |||
مسأله برده گيرى در بين ملل قديم شايع بود، و اين برده ها، از همان اسراى جنگى و طوائف مغلوبه بودند، و اين روش در بين يهود و يونانی ها و رومی ها و عرب جاهليت و همچنين در اسلام داراى نظام معروفى بود، وليكن رفته رفته، رو به زوال و لغويت گذاشت. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۴ </center> | ||
نخست در هند، در سال «۱۸۴۳»، و سپس در مستعمرات فرانسه، سنه «۱۸۴۸»، و در ايالات متحده آمريكا بعد از جنگ انفصال، در سنه «۱۸۶۵»، و در برزيل، در سال «۱۸۸۸» لغو شد، تا آن كه در سال «۱۸۹۰»، در بروكسل، كنفرانسى تشكيل يافته و به لغويت آن قرارى صادر گرديد. جز اين كه تاكنون در سراسر جهان لغو نشده، هنوز هم در بعضى از قبائل آفريقا و همچنين بعضى از نقاط آسيا، آثارى از آن باقى است، و منشأ اين لغويت، همان تساوى بشر است در حقوق و واجبات و ضروريات زندگى. | |||
<span id='link247'><span> | <span id='link247'><span> | ||
روى اين | ''' * ۴ - نظر اسلام درباره برده گيرى چيست؟ ''' | ||
همان طورى كه قبلا گفتيم، عمده اسباب برده گيرى سه چيز بود: ۱ - جنگ. ۲ - زور و قلدرى. ۳ - داشتن ولايت ابوت و شوهرى و امثال آن. | |||
يكى از تضييقات اسلام، همين بود كه اين دو سبب اخير را لغو كرد و حقوق جميع طبقات بشر را از شاه و رعيت و حاكم و محكوم و سرباز و فرمانده و خادم و مخدوم را، به طور يكسان محترم شمرده، و امتيازات و اختصاصات زندگى را لغو نمود، و در احترام جان ها و عِرض و مال همه، حكم به تسويه فرمود. افكار و عقايد و خواسته هاى همه را مورد اعتنا قرار داد. يعنى همه را در به كار بردن حقوق محترم خود در حدّ خود، تام الاختيار ساخت و همچنين آنان را بر كار خود و بر دستمزدى كه كسب كرده اند و منافع وجودشان مسلط كرد. | |||
روى اين حساب، زمامدار در حكومت اسلامى، ولايتى بر مردم جز در اجراى احكام و حدود و جز در اطراف مصالح عامى كه عايد به مجتمع دينى می شود، ندارد، و چنين نيست كه هرچه را دلش خواست، بكند و هرچه را كه براى زندگى فردى خود پسنديد، به خود اختصاص دهد، بلكه در مشتهيات شخصى و تمتعات زندگى فردى، مثل يك فرد عادى است، و هيچ گونه امتيازى از سايرين ندارد، و امر او در آرزوها و اميال شخصی اش، به هيچ وجه در ديگران نافذ نيست. چه آن آرزو بزرگ باشد و چه كوچك. | |||
آرى، اسلام با اين طرز حكومت، موضوع و زمينه استرقاق به زور و قلدرى را از بين برده و همچنين ولايت پدران را هم نسبت به فرزندان محدود نموده، و اگر به آنان ولايتى آن هم تنها نسبت به حضانت و نگهدارى اولادشان داده، در عوض، بارِ سنگين تعليم و تربيت شان و حفظ اموالشان در ايام حجر و كودكى آن را هم به دوششان گذاشته، و همين كه اين بار سنگين، به رسيدن فرزندان به حدّ بلوغ از دوش شان برداشته شد، آن ولايت نيز از آنان سلب شده و در تمامى حقوق اجتماعى دينى با فرزندان خود برابر مى شوند. همان طورى كه آنان صاحب اختيار خود هستند، فرزندان نيز در زندگى شخصى و تمايلات خود، مستقل و صاحب اختيار می شوند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۵ </center> | ||
فرزندان قائل شده . | اين است آن مقدار ولايتى كه اسلام براى پدران نسبت به فرزندان قائل شده. و ضمنا سفارشات اكيدى هم به فرزندان كرده كه زحمات پدران را در راه تعليم و تربيتشان منظور داشته و در عوض، به آن ها احسان و نيكویى كنند. | ||
از آن جمله فرموده: «وَ وَصَّينَا الإنسَانَ بِوَالِدَيهِ حَمَلَتهُ أُمُّهُ وَهناً عَلَى وَهنٍ وَ فِصَالُهُ فِى عَامَينِ أنِ اشكُر لِى وَ لِوَالِدَيكَ إلَىَّ المَصِيرُ * وَ إن جَاهَدَاكَ عَلَى أن تُشرِكَ بِى مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ فَلَا تُطِعهُمَا وَ صَاحِبهُمَا فِى الدُّنيَا مَعرُوفاً وَ اتَّبِع سَبِيلَ مَن أنَابَ إلَىَّ». | |||
و | و نيز فرموده: «وَ قَضَى رَبُّكَ ألَّا تَعبُدُوا إلَّا إيَّاهُ وَ بِالوَالِدَينِ إحسَاناً إمَّا يَبلُغَنَّ عِندَكَ الكِبَرَ أحَدُهُمَا أو كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أفٍّ وَ لَا تَنهَرهُمَا وَ قُل لَهُمَا قَولاً كَرِيماً وَ اخفِض لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَة وَ قُل رَبِّ ارحَمهُمَا كَمَا رَبَّيَانِى صَغِيراً». و در شريعت مقدس اسلام، عقوق و رنجاندن والدين را از گناهان كبيره و هلاك كننده شمرده است. | ||
و همچنين، ولايتى را كه بشر براى شوهران نسبت به زنان قائل بود، از بين برده و برعكس، براى زنان در جامعه، جایى را باز كرده و ارزش اجتماعى برايشان قائل شد. عقل سليم هم، جز اين را درباره آن ها نمى گويد و تخطى از آن را جايز نمى داند. | |||
و خلاصه در نتيجه اين روش اسلام، زنان در برابر مردان و دوش به دوش، آنان يكى از دو ركن اجتماع گرديدند، و حال آن كه در دنياى قبل از اسلام، از چنين مكانت و ارزشى محروم بودند. اسلام، زمام انتخاب شوهر و زمام اداره اموال شخصى آنان را به خودشان واگذار نمود و حال آن كه زنان در دنيا، داراى چنين اختياراتى نبودند و يا اگر هم بودند، چنين استقلالى را نداشتند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۶ </center> | ||
مردان شريك كرد و در امور ديگرى جدايشان | اسلام، زنان را در امور معينى با مردان شريك كرد و در امور ديگرى جدايشان نمود. چنان كه امورى را هم به مردان اختصاص داد، و در تمامى امور، رعايت وضع ساختمانى بدنى و روحى شان را نمود، و در امورى مانند امر نفقه و شركت در صحنه هاى جنگ و امثال آن، كار زنان را آسان نموده، بارِ اين گونه امور را به دوش مردان گذاشت. | ||
سابقا هم راجع به اين مطالب در اواخر سوره | |||
سابقا هم راجع به اين مطالب در اواخر سوره «بقره»، در جلد دوم عربى اين كتاب و همچنين، در سوره «نساء»، يعنى جلد چهارم عربى، به طور تفصيل بحث شد، و در آن جا روشن شد كه ارفاقى را كه اسلام به زنان اختصاص داده، بيش از آن ارفاقى است كه درباره مردان رعايت نموده، به طورى كه نظير آن در هيچ يك از سيستم هاى مختلف اجتماعى قديم و جديد ديده نمى شود. و ما در اين جا، چند آيه از قرآن شريف به عنوان استشهاد نقل مى كنيم: | |||
«لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكتَسَبُوا وَ لِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكتَسَبنَ». و نيز فرموده: «فَلَا جُنَاحَ عَلَيكُم فِيمَا فَعَلنَ فِى أنفُسِهِنَّ بِالمَعرُوفِ». و نيز فرموده: «وَ لَهُنَّ مِثلُ الَّذِى عَلَيهِنَّ بِالمَعرُوفِ». و نيز فرموده: «إنِّى لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنكُم مِن ذَكَرٍ أو أُنثَى بَعضُكُم مِن بَعضٍ». | |||
و نيز فرموده: «لَهَا مَا كَسَبَت وَ عَلَيهَا مَا اكتَسَبَت». اين آيه شريفه مشتمل است بر خلاصه اى از آنچه كه در آيات قبلى بيان شده. و نيز فرموده: «وَ لَا تَكسِبُ كُلُّ نَفسٍ إلّا عَلَيهَا وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزرَ أُخرَى». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۷ </center> | ||
جزء | آيات مطلق ديگرى نيز هست كه مانند اين آيات، يك فرد از انسان را، چه مرد و چه زن، جزء تامّ و كامل مجتمع دانسته و به او آن قدر استقلال فردى داده كه در نتايج خوب و بد و نفع و ضرر اعمالش، از هر فرد ديگرى جدايش ساخته، بدون اين كه در اين استقلال بين مرد و زن و كوچك و بزرگ فرقى گذاشته باشد. | ||
آنگاه ميانشان در عزّت و احترام نيز، تساوى قائل شده و فرموده: «وَ لِلّهِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنِينَ». و سپس تمامى عزت ها و كرامت هاى موهوم را لغو كرده و تنها عزت و احترام دينى را كه با تقوا و عمل صالح به دست مى آيد، معتبر دانسته و فرموده: «يَا أيُّهَا النَّاسُ إنَّا خَلَقنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلنَاكُم شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إنَّ أكرَمَكُم عِندَ الله أتقَيكُم». | |||
<span id='link248'><span> | <span id='link248'><span> | ||
و جهت اين امضاء كردن و معتبر شمردن برده گيرى اسراى | پس روشن شد كه اسلام از آن سه سبب مذكوره استعباد، دو سببش را لغو كرده، و تنها مسأله جنگ را باقى گذاشت و سببيت آن را براى استرقاق لغو نفرمود. آرى، آن را هم تنها در جنگ هایى معتبر دانست كه بين مسلمين و كفار اتفاق افتد، كه در اين صورت، مسلمين مى توانند اسير كافر را استرقاق نمايند. نه جنگ هایى كه بين خود مسلمين رخ مى دهد، كه در اين جنگ ها، اسير گرفتن و استرقاق كردن نيست، بلكه ياغى از اين دو طائفه، آن قدر سركوب می شود تا سر در اطاعت امر خدا فرود آورده و رام گردد. | ||
چنان كه فرمود: «وَ إن طَائِفَتَانِ مِنَ المُؤمِنِينَ اقتَتَلُوا فَأصلِحُوا بَينَهُمَا فَإن بَغَت إحدَيهُمَا عَلَى الأُخرَى فَقَاتِلُوا الَّتِى تَبغِى حَتَّى تَفِئ إلَى أمرِ اللهِ فَإن فَاءَت فَأصلِحُوا بَينَهُمَا بِالعَدلِ وَ أقسِطُوا إنَّ اللهَ يُحِبُّ المُقسِطِينَ * إنَّمَا المُؤمِنُونَ إخوَةٌ فَأصلِحُوا بَينَ أخَوَيكُم». | |||
و جهت اين امضاء كردن و معتبر شمردن برده گيرى اسراى جنگى، اين است كه: به طور كلّى، دشمن محارب، هدفى جز نابودى انسانيت و از بين بردن نسل بشرى و ويران ساختن آبادى ها ندارد، و فطرت بشر، بدون هيچ ترديدى، چنين كسى را محكوم به زوال دانسته و بر هر كسى واجب مى داند كه اين گونه دشمن هاى بشريت را، جزو مجتمع بشرى به شمار نياورده و آنان را مستحق تمتع از مزاياى حيات و تنعم به حقوق اجتماعى نداند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۸ </center> | ||
و نيز حكم مى كند به وجوب از بين بردن آنان، و يا دست كم استرقاقشان. علاوه بر اين، بشر، حكم فطری اش و سنت عملی اش هم - تا آن جا كه تاريخ نشان داده - از روزى كه در زمين منزل گزيد تا امروز، همين بوده و بعد از اين هم همين خواهد بود. | |||
اسلام | اسلام هم، در ساختمان مجتمع دينى خود كه بر اساس توحيد و حكومت دينى اسلامی اش بنا نهاده، عضويت هر منكر توحيد و ياغى از حكومت دين را نسبت به مجتمع انسانى لغو فرموده، و تنها كسانى را انسان دانسته و عضويت آنان را نسبت به مجتمع بشرى معتبر شمرده كه اسلام (دين توحيد) را پذيرفته و يا لااقل به ذمّه و تبعيت حكومت دين گردن نهاده باشد. | ||
بنابراين، از نظر اسلام، كسى كه از دين و حكومت آن و يا ذمّه و عهده آن خارج باشد، از جرگه انسانيت خارج بوده، با او همان معامله اى را مى كند كه با غير انسان مى نمايد. يعنى به انسان ها اجازه مى دهد كه او را از هر نعمتى كه خود در زندگيشان از آن استفاده مى كنند، محروم ساخته و زمين را از ننگ و لوث استكبار و افسادش پاك كنند. پس چنين كسى از نظر اسلام، هم خودش و هم عملش و هم نتائج همه مساعى و كارهايش، مسلوب الحرمه و بى احترام است. روى اين حساب، لشكر اسلام مى تواند چنين كسى را در صورت غلبه و پيروزى اسير نموده و بنده خود قرار دهد. | |||
ویرایش