گمنام

تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۳۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
<span id='link246'><span>
<span id='link246'><span>


==سير تاريخى برده گيرى ==
''' * ۳ - سير تاريخى برده گيرى:'''
۳ - سير تاريخى برده گيرى : گر چه تاريخ شيوع سنت برده گيرى در مجتمع بشرى در دست نيست ، ليكن چنين بنظر مى رسد كه اين سنت نخست درباره اسراى جنگى معمول و سپس درباره زنان و فرزندان عملى شده باشد، براى اينكه آن مقدار كه در تاريخ امم قوى و جنگى به قصص و حكايات و قوانين و احكام مربوط به سنت برده گيرى اسراى جنگى برمى خوريم به داستانهاى برده گيرى زنان و فرزندان برنمى خوريم.


اين سنت در بين جميع ملل و امم متمدن قديم مانند هند، يونان ، روم و ايران و همچنين در بين اديان آسمانى آنروز مثل دين يهود و نصارا - به طورى كه از انجيل و تورات استفاده ميشود - رواج داشته است ، تا اينكه اسلام ظهور نموده و پس از انفاذ و امضاء اصل اين سنت تضييقات زيادى در دائره آن و اصلاحاتى در احكام و قوانين آن كرد، تا اينكه در اثر آن تضييقات اسلام ، سرانجام اين سنت به اينجا كشيد كه در هفتاد سال قبل در كنفرانس بروكسل به طور كلى لغو گرديد.
گرچه تاريخ شيوع سنت برده گيرى در مجتمع بشرى در دست نيست، ليكن چنين به نظر مى رسد كه اين سنت، نخست درباره اسراى جنگى معمول، و سپس درباره زنان و فرزندان عملى شده باشد. براى اين كه آن مقدار كه در تاريخ امم قوى و جنگى، به قصص و حكايات و قوانين و احكام مربوط به سنت برده گيرى اسراى جنگى بر مى خوريم، به داستان هاى برده گيرى زنان و فرزندان بر نمى خوريم.


«'''فردينان توتل '''» در معجم خود كه درباره اعلام شرق و غرب نوشته در صفحه «'''۲۱۹'''» مى گويد: مساءله برده گيرى در بين ملل قديم شايع بود، و اين برده ها از همان اسراى جنگى و طوائف مغلوبه بودند، و اين روش در بين يهود و يونانيها و روميها و عرب جاهليت و همچنين در
اين سنت در بين جميع ملل و امم متمدن قديم، مانند هند، يونان، روم و ايران، و همچنين در بين اديان آسمانى آن روز، مثل دين يهود و نصارا - به طورى كه از انجيل و تورات استفاده می شود - رواج داشته است، تا اين كه اسلام ظهور نموده و پس از انفاذ و امضاء اصل اين سنت، تضييقات زيادى در دائره آن و اصلاحاتى در احكام و قوانين آن كرد. تا اين كه در اثر آن تضييقات اسلام، سرانجام اين سنت به اين جا كشيد كه در هفتاد سال قبل، در كنفرانس بروكسل، به طور كلّى، لغو گرديد.
 
«فردينان توتل»، در معجم خود، كه درباره اعلام شرق و غرب نوشته، در صفحه «۲۱۹» مى گويد:  
 
مسأله برده گيرى در بين ملل قديم شايع بود، و اين برده ها، از همان اسراى جنگى و طوائف مغلوبه بودند، و اين روش در بين يهود و يونانی ها و رومی ها و عرب جاهليت و همچنين در اسلام داراى نظام معروفى بود، وليكن رفته رفته، رو به زوال و لغويت گذاشت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۴ </center>
اسلام داراى نظام معروفى بود، و ليكن رفته رفته رو به زوال و لغويت گذاشت ، نخست در هند در سال «'''۱۸۴۳'''» و سپس در مستعمرات فرانسه سنه «'''۱۸۴۸'''» و در ايالات متحده آمريكا بعد از جنگ انفصال در سنه «'''۱۸۶۵'''» و در برزيل در سال «'''۱۸۸۸'''» لغو شد، تا آنكه در سال «'''۱۸۹۰'''» در بروكسل كنفرانسى تشكيل يافته و به لغويت آن قرارى صادر گرديد، الا اينكه تا كنون در سراسر جهان لغو نشده ، هنوز هم در بعضى از قبائل آفريقا و همچنين بعضى از نقاط آسيا آثارى از آن باقى است ، و منشاء اين لغويت همان تساوى بشر است در حقوق و واجبات و ضروريات زندگى .
نخست در هند، در سال «۱۸۴۳»، و سپس در مستعمرات فرانسه، سنه «۱۸۴۸»، و در ايالات متحده آمريكا بعد از جنگ انفصال، در سنه «۱۸۶۵»، و در برزيل، در سال «۱۸۸۸» لغو شد، تا آن كه در سال «۱۸۹۰»، در بروكسل، كنفرانسى تشكيل يافته و به لغويت آن قرارى صادر گرديد. جز اين كه تاكنون در سراسر جهان لغو نشده، هنوز هم در بعضى از قبائل آفريقا و همچنين بعضى از نقاط آسيا، آثارى از آن باقى است، و منشأ اين لغويت، همان تساوى بشر است در حقوق و واجبات و ضروريات زندگى.
<span id='link247'><span>
<span id='link247'><span>
==لغو دو سبب از اسباب بردگى (سلطه و قلدرى ولايت پدر و شوهر) در اسلام ==
۴ - نظر اسلام درباره برده گيرى چيست ؟: همانطورى كه قبلا گفتيم عمده اسباب برده گيرى سه چيز بود: ۱ - جنگ ۲ - زور و قلدرى ۳ - داشتن ولايت ابوت و شوهرى و امثال آن . يكى از تضييقات اسلام همين بود كه اين بود سبب اخير را لغو كرد و حقوق جميع طبقات بشر را از شاه و رعيت و حاكم و محكوم و سرباز و فرمانده و خادم و مخدوم را به طور يكسان محترم شمرده ، و امتيازات و اختصاصات زندگى را لغو نمود، و در احترام جان ها و عرض و مال همه حكم به تسويه فرمود، افكار و عقايد و خواسته هاى همه را مورد اعتنا قرار داد، يعنى همه را در بكار بردن حقوق محترم خود در حد خود تام الاختيار ساخت و همچنين آنان را بر كار خود و بر دست مزدى كه كسب كرده اند و منافع وجودشان مسلط كرد.


روى اين حساب زمامدار در حكومت اسلامى ولايتى بر مردم جز در اجراى احكام و حدود و جز در اطراف مصالح عامى كه عايد به مجتمع دينى ميشود ندارد، و چنين نيست كه هر چه را دلش خواست بكند و هر چه را كه براى زندگى فردى خود پسنديد به خود اختصاص دهد، بلكه در مشتهيات شخصى و تمتعات زندگى فردى مثل يك فرد عادى است ، و هيچگونه امتيازى از سايرين ندارد، و امر او در آرزوها و اميال شخصيش به هيچ وجه در ديگران نافذ نيست ، چه آن آرزو بزرگ باشد و چه كوچك ، آرى اسلام با اين طرز حكومت موضوع و زمينه استرقاق به زور و قلدرى را از بين برده و همچنين ولايت پدران را هم نسبت به فرزندان محدود نموده و اگر به آنان ولايتى آنهم تنها نسبت به حضانت و نگهدارى اولادشان داده در عوض بار سنگين تعليم و تربيت شان و حفظ اموالشان در ايام حجر و كودكى آن را هم بدوششان گذاشته ، و همين كه اين بار سنگين ، به رسيدن فرزندان به حد بلوغ از دوش شان برداشته شد آن ولايت نيز از آنان سلب شده و در تمامى حقوق اجتماعى دينى با فرزندان خود برابر مى شوند همانطورى كه آنان صاحب اختيار خود هستند فرزندان نيز در زندگى شخصى و تمايلات خود مستقل و صاحب اختيار ميشوند، اين است آن مقدار ولايتى كه اسلام براى پدران نسبت به
''' * ۴ - نظر اسلام درباره برده گيرى چيست؟ '''
 
همان طورى كه قبلا گفتيم، عمده اسباب برده گيرى سه چيز بود: ۱ - جنگ. ۲ - زور و قلدرى. ۳ - داشتن ولايت ابوت و شوهرى و امثال آن.
 
يكى از تضييقات اسلام، همين بود كه اين دو سبب اخير را لغو كرد و حقوق جميع طبقات بشر را از شاه و رعيت و حاكم و محكوم و سرباز و فرمانده و خادم و مخدوم را، به طور يكسان محترم شمرده، و امتيازات و اختصاصات زندگى را لغو نمود، و در احترام جان ها و عِرض و مال همه، حكم به تسويه فرمود. افكار و عقايد و خواسته هاى همه را مورد اعتنا قرار داد. يعنى همه را در به كار بردن حقوق محترم خود در حدّ خود، تام الاختيار ساخت و همچنين آنان را بر كار خود و بر دستمزدى كه كسب كرده اند و منافع وجودشان مسلط كرد.
 
روى اين حساب، زمامدار در حكومت اسلامى، ولايتى بر مردم جز در اجراى احكام و حدود و جز در اطراف مصالح عامى كه عايد به مجتمع دينى می شود، ندارد، و چنين نيست كه هرچه را دلش خواست، بكند و هرچه را كه براى زندگى فردى خود پسنديد، به خود اختصاص دهد، بلكه در مشتهيات شخصى و تمتعات زندگى فردى، مثل يك فرد عادى است، و هيچ گونه امتيازى از سايرين ندارد، و امر او در آرزوها و اميال شخصی اش، به هيچ وجه در ديگران نافذ نيست. چه آن آرزو بزرگ باشد و چه كوچك.
 
آرى، اسلام با اين طرز حكومت، موضوع و زمينه استرقاق به زور و قلدرى را از بين برده و همچنين ولايت پدران را هم نسبت به فرزندان محدود نموده، و اگر به آنان ولايتى آن هم تنها نسبت به حضانت و نگهدارى اولادشان داده، در عوض، بارِ سنگين تعليم و تربيت شان و حفظ اموالشان در ايام حجر و كودكى آن را هم به دوششان گذاشته، و همين كه اين بار سنگين، به رسيدن فرزندان به حدّ بلوغ از دوش شان برداشته شد، آن ولايت نيز از آنان سلب شده و در تمامى حقوق اجتماعى دينى با فرزندان خود برابر مى شوند. همان طورى كه آنان صاحب اختيار خود هستند، فرزندان نيز در زندگى شخصى و تمايلات خود، مستقل و صاحب اختيار می شوند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۵ </center>
فرزندان قائل شده .
اين است آن مقدار ولايتى كه اسلام براى پدران نسبت به فرزندان قائل شده. و ضمنا سفارشات اكيدى هم به فرزندان كرده كه زحمات پدران را در راه تعليم و تربيتشان منظور داشته و در عوض، به آن ها احسان و نيكویى كنند.  


و ضمنا سفارشات اكيدى هم به فرزندان كرده كه زحمات پدران را در راه تعليم و تربيتشان منظور داشته و در عوض به آنها احسان و نيكوئى كنند، از آن جمله فرموده : «'''و وصينا الانسان بوالديه حملته امه وهنا على وهن و فضاله فى عامين ان اشكر لى و لوالديك الى المصير، و ان جاهداك على ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما فى الدنيا معروفا و اتبع سبيل من اناب الى '''» و نيز فرموده : «'''و قضى ربك الا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا اما يبلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا كريما و اخفض ‍ لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما كما ربيانى صغيرا'''» و در شريعت مقدس اسلام عقوق و رنجاندن والدين را از گناهان كبيره و هلاك كننده شمرده است .
از آن جمله فرموده: «وَ وَصَّينَا الإنسَانَ بِوَالِدَيهِ حَمَلَتهُ أُمُّهُ وَهناً عَلَى وَهنٍ وَ فِصَالُهُ فِى عَامَينِ أنِ اشكُر لِى وَ لِوَالِدَيكَ إلَىَّ المَصِيرُ * وَ إن جَاهَدَاكَ عَلَى أن تُشرِكَ بِى مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ فَلَا تُطِعهُمَا وَ صَاحِبهُمَا فِى الدُّنيَا مَعرُوفاً وَ اتَّبِع سَبِيلَ مَن أنَابَ إلَىَّ».  


و همچنين ولايتى را كه بشر براى شوهران نسبت به زنان قائل بود از بين برده و بر عكس براى زنان در جامعه جائى را باز كرده و ارزش اجتماعى برايشان قائل شد، عقل سليم هم جز اين را درباره آنها نمى گويد و تخطى از آن را جايز نمى داند، و خلاصه در نتيجه اين روش اسلام ، زنان در برابر مردان و دوش به دوش آنان يكى از دو ركن اجتماع گرديدند، و حال آنكه در دنياى قبل از اسلام از چنين مكانت و ارزشى محروم بودند، اسلام زمام انتخاب شوهر و زمام اداره اموال شخصى آنان را به خودشان واگذار نمود و حال آنكه زنان در دنيا داراى چنين اختياراتى نبودند و يا اگر هم بودند چنين استقلالى را نداشتند، اسلام زنان را در امور معينى با
و نيز فرموده: «وَ قَضَى رَبُّكَ ألَّا تَعبُدُوا إلَّا إيَّاهُ وَ بِالوَالِدَينِ إحسَاناً إمَّا يَبلُغَنَّ عِندَكَ الكِبَرَ أحَدُهُمَا أو كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أفٍّ وَ لَا تَنهَرهُمَا وَ قُل لَهُمَا قَولاً كَرِيماً وَ اخفِض لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَة وَ قُل رَبِّ ارحَمهُمَا كَمَا رَبَّيَانِى صَغِيراً». و در شريعت مقدس اسلام، عقوق و رنجاندن والدين را از گناهان كبيره و هلاك كننده شمرده است.
 
و همچنين، ولايتى را كه بشر براى شوهران نسبت به زنان قائل بود، از بين برده و برعكس، براى زنان در جامعه، جایى را باز كرده و ارزش اجتماعى برايشان قائل شد. عقل سليم هم، جز اين را درباره آن ها نمى گويد و تخطى از آن را جايز نمى داند.
 
و خلاصه در نتيجه اين روش اسلام، زنان در برابر مردان و دوش به دوش، آنان يكى از دو ركن اجتماع گرديدند، و حال آن كه در دنياى قبل از اسلام، از چنين مكانت و ارزشى محروم بودند. اسلام، زمام انتخاب شوهر و زمام اداره اموال شخصى آنان را به خودشان واگذار نمود و حال آن كه زنان در دنيا، داراى چنين اختياراتى نبودند و يا اگر هم بودند، چنين استقلالى را نداشتند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۶ </center>
مردان شريك كرد و در امور ديگرى جدايشان نمود، چنانكه امورى را هم اختصاص به مردان داد، و در تمامى امور رعايت وضع ساختمانى بدنى و روحى شان را نمود، و در امورى مانند امر نفقه و شركت در صحنه هاى جنگ و امثال آن كار زنان را آسان نموده بار اين گونه امور را به دوش مردان گذاشت .
اسلام، زنان را در امور معينى با مردان شريك كرد و در امور ديگرى جدايشان نمود. چنان كه امورى را هم به مردان اختصاص داد، و در تمامى امور، رعايت وضع ساختمانى بدنى و روحى شان را نمود، و در امورى مانند امر نفقه و شركت در صحنه هاى جنگ و امثال آن، كار زنان را آسان نموده، بارِ اين گونه امور را به دوش مردان گذاشت.
سابقا هم راجع به اين مطالب در اواخر سوره بقره در جلد دوم عربى اين كتاب و همچنين در سوره نساء يعنى جلد چهارم عربى ، بطور تفصيل بحث شد و در آنجا روشن شد كه ارفاقى را كه اسلام بزنان اختصاص ‍ داده بيش از آن ارفاقى است كه درباره مردان رعايت نموده ، به طورى كه نظير آن در هيچ يك از سيستم هاى مختلف اجتماعى قديم و جديد ديده نمى شود، و ما در اينجا چند آيه از قرآن شريف به عنوان استشهاد نقل مى كنيم :
 
سابقا هم راجع به اين مطالب در اواخر سوره «بقره»، در جلد دوم عربى اين كتاب و همچنين، در سوره «نساء»، يعنى جلد چهارم عربى، به طور تفصيل بحث شد، و در آن جا روشن شد كه ارفاقى را كه اسلام به زنان اختصاص داده، بيش از آن ارفاقى است كه درباره مردان رعايت نموده، به طورى كه نظير آن در هيچ يك از سيستم هاى مختلف اجتماعى قديم و جديد ديده نمى شود. و ما در اين جا، چند آيه از قرآن شريف به عنوان استشهاد نقل مى كنيم:
 
«لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكتَسَبُوا وَ لِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكتَسَبنَ». و نيز فرموده: «فَلَا جُنَاحَ عَلَيكُم فِيمَا فَعَلنَ فِى أنفُسِهِنَّ بِالمَعرُوفِ». و نيز فرموده: «وَ لَهُنَّ مِثلُ الَّذِى عَلَيهِنَّ بِالمَعرُوفِ». و نيز فرموده: «إنِّى لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنكُم مِن ذَكَرٍ أو أُنثَى بَعضُكُم مِن بَعضٍ».


«'''للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن '''» و نيز فرموده : «'''فلا جناح عليكم فيما فعلن فى انفسهن بالمعروف '''» و نيز فرموده : «'''و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف '''» و نيز فرموده : «'''انى لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثى بعضكم من بعض '''» و نيز فرموده : «'''لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت '''» اين آيه شريفه مشتمل است بر خلاصه اى از آنچه كه در آيات قبلى بيان شده و نيز فرموده : «'''و لا تكسب كل نفس الا عليها و لا تزر وازره وزر اخرى '''»
و نيز فرموده: «لَهَا مَا كَسَبَت وَ عَلَيهَا مَا اكتَسَبَت». اين آيه شريفه مشتمل است بر خلاصه اى از آنچه كه در آيات قبلى بيان شده. و نيز فرموده: «وَ لَا تَكسِبُ كُلُّ نَفسٍ إلّا عَلَيهَا وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزرَ أُخرَى».
آيات مطلق ديگرى نيز هست كه مانند اين آيات ، يك فرد از انسان را چه مرد و چه زن
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۷ </center>
جزء تام و كامل مجتمع دانسته و او را آنقدر استقلال فردى داده كه در نتايج خوب و بد و نفع و ضرر اعمالش ، از هر فرد ديگرى جدايش ‍ ساخته ، بدون اينكه در اين استقلال بين مرد و زن و كوچك و بزرگ فرقى گذاشته باشد، آنگاه ميانشان در عزت و احترام نيز تساوى قائل شده و فرموده : «'''و لله العزه و لرسوله و للمؤ منين '''» و سپس تمامى عزت ها و كرامت هاى موهوم را لغو كرده و تنها عزت و احترام دينى را كه با تقوا و عمل صالح به دست مى آيد معتبر دانسته و فرموده : «'''يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله اتقيكم
آيات مطلق ديگرى نيز هست كه مانند اين آيات، يك فرد از انسان را، چه مرد و چه زن، جزء تامّ و كامل مجتمع دانسته و به او آن قدر استقلال فردى داده كه در نتايج خوب و بد و نفع و ضرر اعمالش، از هر فرد ديگرى جدايش ساخته، بدون اين كه در اين استقلال بين مرد و زن و كوچك و بزرگ فرقى گذاشته باشد.
 
آنگاه ميانشان در عزّت و احترام نيز، تساوى قائل شده و فرموده: «وَ لِلّهِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنِينَ». و سپس تمامى عزت ها و كرامت هاى موهوم را لغو كرده و تنها عزت و احترام دينى را كه با تقوا و عمل صالح به دست مى آيد، معتبر دانسته و فرموده: «يَا أيُّهَا النَّاسُ إنَّا خَلَقنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلنَاكُم شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إنَّ أكرَمَكُم عِندَ الله أتقَيكُم».
<span id='link248'><span>
<span id='link248'><span>
==برده گيرى اسراى جنگى در جنگ مسلمين با كفار، در اسلام پذيرفته شده است ==
پس روشن شد كه اسلام از آن سه سبب مذكوره استعباد، دو سببش را لغو كرده و تنها مساءله جنگ را باقى گذاشت و سببيت آن را براى استرقاق لغو نفرمود، آرى آن را هم تنها در جنگهائى معتبر دانست كه بين مسلمين و كفار اتفاق افتد كه در اين صورت مسلمين مى توانند اسير كافر را استرقاق نمايند، نه جنگهائى كه بين خود مسلمين رخ مى دهد، كه در اين جنگها اسير گرفتن و استرقاق كردن نيست بلكه ياغى از اين دو طائفه آنقدر سركوب ميشود تا سر در اطاعت امر خدا فرود آورده و رام گردد، چنانكه فرمود: ((و ان طائفتان من المؤ منين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احديهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفى ء الى امر الله فان فاءت فاصلحوا بينهما بال عدل و اقسطوا ان الله يحب المقسطين انما المؤ منون اخوه فاصلحوا بين اخويكم '''»


و جهت اين امضاء كردن و معتبر شمردن برده گيرى اسراى جنگى اين است كه به طور كلى دشمن محارب ، هدفى جز نابودى انسانيت و از بين بردن نسل بشرى و ويران ساختن آبادى هاندارد، و فطرت بشر بدون هيچ ترديدى چنين كسى را محكوم به زوال دانسته و بر هر
پس روشن شد كه اسلام از آن سه سبب مذكوره استعباد، دو سببش را لغو كرده، و تنها مسأله جنگ را باقى گذاشت و سببيت آن را براى استرقاق لغو نفرمود. آرى، آن را هم تنها در جنگ هایى معتبر دانست كه بين مسلمين و كفار اتفاق افتد، كه در اين صورت، مسلمين مى توانند اسير كافر را استرقاق نمايند. نه جنگ هایى كه بين خود مسلمين رخ مى دهد، كه در اين جنگ ها، اسير گرفتن و استرقاق كردن نيست، بلكه ياغى از اين دو طائفه، آن قدر سركوب می شود تا سر در اطاعت امر خدا فرود آورده و رام گردد.
 
چنان كه فرمود: «وَ إن طَائِفَتَانِ مِنَ المُؤمِنِينَ اقتَتَلُوا فَأصلِحُوا بَينَهُمَا فَإن بَغَت إحدَيهُمَا عَلَى الأُخرَى فَقَاتِلُوا الَّتِى تَبغِى حَتَّى تَفِئ إلَى أمرِ اللهِ فَإن فَاءَت فَأصلِحُوا بَينَهُمَا بِالعَدلِ وَ أقسِطُوا إنَّ اللهَ يُحِبُّ المُقسِطِينَ * إنَّمَا المُؤمِنُونَ إخوَةٌ فَأصلِحُوا بَينَ أخَوَيكُم».
 
و جهت اين امضاء كردن و معتبر شمردن برده گيرى اسراى جنگى، اين است كه: به طور كلّى، دشمن محارب، هدفى جز نابودى انسانيت و از بين بردن نسل بشرى و ويران ساختن آبادى ها ندارد، و فطرت بشر، بدون هيچ ترديدى، چنين كسى را محكوم به زوال دانسته و بر هر كسى واجب مى داند كه اين گونه دشمن هاى بشريت را، جزو مجتمع بشرى به شمار نياورده و آنان را مستحق تمتع از مزاياى حيات و تنعم به حقوق اجتماعى نداند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۸ </center>
كسى واجب مى داند كه اينگونه دشمن هاى بشريت را جزو مجتمع بشرى به شمار نياورده و آنان را مستحق تمتع از مزاياى حيات و تنعم به حقوق اجتماعى نداند، و نيز حكم مى كند بوجوب از بين بردن آنان و يا دست كم استرقاقشان ، علاوه براين ، بشر، حكم فطريش و سنت عمليش هم - تا آنجا كه تاريخ نشان داده - از روزى كه در زمين منزل گزيد تا امروز همين بوده و بعد از اين هم همين خواهد بود.
و نيز حكم مى كند به وجوب از بين بردن آنان، و يا دست كم استرقاقشان. علاوه بر اين، بشر، حكم فطری اش و سنت عملی اش هم - تا آن جا كه تاريخ نشان داده - از روزى كه در زمين منزل گزيد تا امروز، همين بوده و بعد از اين هم همين خواهد بود.


اسلام هم در ساختمان مجتمع دينى خود كه بر اساس توحيد و حكومت دينى اسلاميش بنا نهاده ، عضويت هر منكر توحيد و ياغى از حكومت دين را نسبت به مجتمع انسانى لغو فرموده ، و تنها كسانى را انسان دانسته و عضويت آنان را نسبت به مجتمع بشرى معتبر شمرده كه اسلام (دين توحيد) را پذيرفته و يا لااقل به ذمه و تبعيت حكومت دين گردن نهاده باشد،
اسلام هم، در ساختمان مجتمع دينى خود كه بر اساس توحيد و حكومت دينى اسلامی اش بنا نهاده، عضويت هر منكر توحيد و ياغى از حكومت دين را نسبت به مجتمع انسانى لغو فرموده، و تنها كسانى را انسان دانسته و عضويت آنان را نسبت به مجتمع بشرى معتبر شمرده كه اسلام (دين توحيد) را پذيرفته و يا لااقل به ذمّه و تبعيت حكومت دين گردن نهاده باشد.


بنابراين از نظر اسلام كسى كه از دين و حكومت آن و يا ذمه و عهده آن خارج باشد از جرگه انسانيت خارج بوده ، با او همان معامله اى را مى كند كه با غير انسان مى نمايد، يعنى به انسانها اجازه مى دهد كه او را از هر نعمتى كه خود در زندگيشان از آن استفاده مى كنند محروم ساخته و زمين را از ننگ و لوث استكبار و افسادش پاك كنند، پس چنين كسى از نظر اسلام هم خودش و هم عملش و هم نتائج همه مساعى و كارهايش مسلوب الحرمه و بى احترام است ، روى اين حساب لشكر اسلام مى تواند چنين كسى را در صورت غلبه و پيروزى اسير نموده و بنده خود قرار دهد.
بنابراين، از نظر اسلام، كسى كه از دين و حكومت آن و يا ذمّه و عهده آن خارج باشد، از جرگه انسانيت خارج بوده، با او همان معامله اى را مى كند كه با غير انسان مى نمايد. يعنى به انسان ها اجازه مى دهد كه او را از هر نعمتى كه خود در زندگيشان از آن استفاده مى كنند، محروم ساخته و زمين را از ننگ و لوث استكبار و افسادش پاك كنند. پس چنين كسى از نظر اسلام، هم خودش و هم عملش و هم نتائج همه مساعى و كارهايش، مسلوب الحرمه و بى احترام است. روى اين حساب، لشكر اسلام مى تواند چنين كسى را در صورت غلبه و پيروزى اسير نموده و بنده خود قرار دهد.




۲۰٬۱۶۸

ویرایش