گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵۷: خط ۱۵۷:


==آيه ۱۵۸ سوره بقره ==
==آيه ۱۵۸ سوره بقره ==
إِنَّ الصفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شعَائرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْت أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطوَّف بِهِمَا وَ مَن تَطوَّعَ خَيراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ(۱۵۸)
إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شعَائرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْت أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطوَّفَ بِهِمَا وَ مَن تَطوَّعَ خَيراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ(۱۵۸)


<center> «'''ترجمه آیه'''» </center>
<center> «'''ترجمه آیه'''» </center>


همانا صفا و مروه دو نمونه از نشانه هاى خدا است پس هر كس حج خانه و يا عمره بجاى آورد ميتواند ميان آندو، سعى كند و كسى كه عمل خيرى را به طوع و رغبت خود بياورد، خداوند شاكر و دانا است (۱۵۸)
همانا صفا و مروه، دو نمونه از نشانه هاى خدا است، پس هر كس حج خانه و يا عمره به جاى آورد، می تواند ميان آن دو، سعى كند و كسى كه عمل خيرى را به طوع و رغبت خود بياورد، خداوند شاكر و دانا است. (۱۵۸)
<span id='link565'><span>
<span id='link565'><span>
<center> «'''بیان آیه'''» </center>
<center> «'''بیان آیه'''» </center>


صفا و مروه نام دو نقطه از شهر مكه است كه حاجيان بين آندو نقطه سعى ميكنند و آن دو نقطه عبارت است از دو كوه كه فاصله ميان آندو بطوريكه گفته اند هفتصد و شصت ذراع و نيم است (و هر ذرع پنجاه تا هفتاد سانتيمتر است ) و اصل كلمه (صفا) در لغت به معناى سنگ سخت و صاف است ، و كلمه (مروة ) در اصل لغت نيز بمعناى سنگ سخت است ، و كلمه (شعائر) جمع شعيره است كه به معناى علامت است و مشعر را هم به همين جهت مشعر گفته اند،
صفا و مروه، نام دو نقطه از شهر مكه است كه حاجيان بين آن دو نقطه سعى می كنند و آن دو نقطه عبارت است از: دو كوه كه فاصله ميان آن دو - به طوری كه گفته اند هفتصد و شصت ذراع و نيم است، و هر ذرع پنجاه تا هفتاد سانتيمتر است - و اصل كلمۀ «صفا»، در لغت به معناى سنگ سخت و صاف است.
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۷۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۷۹ </center>
و نيز وقتى ميگويند: «'''فلان اءشعر الهدى '''»، (فلانى هدى را اشعار كرد) به معناى اين است كه آن حيوان را براى ذبح علامت زد.
و كلمۀ «مروة»، در اصل لغت نيز به معناى سنگ سخت است. و كلمۀ «شعائر»، جمع شعيره است كه به معناى علامت است و «مشعر» را هم به همين جهت مشعر گفته اند. و نيز وقتى می گويند: «فلان أشعر الهدى: فلانى هدى را اشعار كرد»، به معناى اين است كه آن حيوان را براى ذبح علامت زد.
<span id='link566'><span>
<span id='link566'><span>
و كلمه (حج ) در لغت بمعناى قصد بعد از قصد است يعنى قصد مكرر و در اصطلاح شرع به معناى عملى است كه معهود در بين مسلمانان است.


و كلمه (اعتمار) به معناى زيارت است كه اصلش از عمارت گرفته شده ، و عمره رفتن و اعتمار را بدين جهت اعتمار گفته اند كه هر محلى وقتى زيارتگاه مردم شد، آباد مى گردد، و در اصطلاح شرع بمعناى زيارت خانه كعبه است ، البته بنحوى كه در بين مسلمانان معهود و معروف است و كلمه (جناح ) به معناى انحراف از حق و حد وسط است و منظور از آن گناه است .
و كلمۀ «حج» در لغت، به معناى قصد بعد از قصد است. يعنى قصد مكرر و در اصطلاح شرع به معناى عملى است كه معهود در بين مسلمانان است.
 
و كلمۀ «اعتمار»، به معناى زيارت است كه اصلش از عمارت گرفته شده، و عمره رفتن و اعتمار را بدين جهت اعتمار گفته اند كه هر محلى وقتى زيارتگاه مردم شد، آباد مى گردد. و در اصطلاح شرع به معناى زيارت خانه كعبه است. البته به نحوى كه در بين مسلمانان معهود و معروف است و كلمۀ «جناح» به معناى انحراف از حق و حدّ وسط است و منظور از آن گناه است.
 
در نتيجه معناى جناح نداشتن اين است كه عمل نامبرده جائز است، و كلمۀ «يطوف» در اصل يتطوف بود و تطوف كه مصدر آن است، به معناى طواف كردن يعنى دور چيزى گردش كردن است ، كه از يك نقطه آن چيز شروع شود و به همان نقطه برگردد.
 
از اين جا معلوم می شود كه: لازمه معناى طواف اين نيست كه حتما دور زدن اطراف چيزى باشد، تا شامل سعى نشود، بلكه يكى از مصاديق آن دور زدن پيرامون كعبه است ، و به همين جهت در آيه شريفه كلمه «يطوف» مطلق آمده. چون مراد به آن پيمودن مسافت ميانه صفا و مروه هفت بار پشت سر هم بوده است.


در نتيجه معناى جناح نداشتن اينستكه عمل نامبرده جائزاست ، و كلمه (يطوف در اصل يتطوف بود) و تطوف كه مصدر آنست ، به معناى طواف كردن يعنى دور چيزى گردش كردن است ، كه از يك نقطه آن چيز شروع شود و به همان نقطه برگردد، از اينجا معلوم ميشود كه لازمه معناى طواف اين نيست كه حتما دور زدن اطراف چيزى باشد، تا شامل سعى نشود بلكه يكى از مصاديق آن دور زدن پيرامون كعبه است ، و به همين جهت در آيه شريفه كلمه (يطوف ) مطلق آمده ، چون مراد به آن پيمودن مسافت ميانه صفا و مروه هفت بار پشت سر هم بوده است .
و كلمۀ «تطوّع» از ماده طوع به معناى اطاعت است، و بعضى گفته اند «تطوع»، با اطاعت اين فرق را دارد كه تنها در اطاعت مستحبى استعمال می شود. به خلاف كلمۀ «اطاعت» كه هم شامل واجب می شود و هم مستحب، و بعيد نيست - در صورتی كه اين حرف صحيح باشد - به اين عنايت باشد كه عمل واجب از آن جا كه الزامى است به طوع و رغبت آورده نمی شود. به خلاف مستحبى كه هر كس آن را بياورد، به طوع و رغبت خود و بدون هيچ شائبه اى آورده است.


و كلمه (تطوع ) از ماده طوع به معناى اطاعت است ، و بعضى گفته اند تطوع با اطاعت اين فرق را دارد كه تنها در اطاعت مستحبى استعمال ميشود، بخلاف كلمه (اطاعت ) كه هم شامل واجب ميشود و هم مستحب ، و بعيد نيست - در صورتيكه اين حرف صحيح باشد - به اين عنايت باشد كه عمل واجب از آنجا كه الزامى است به طوع و رغبت آورده نميشود، بخلاف مستحبى كه هر كس آن را بياورد بطوع و رغبت خود و بدون هيچ شائبه اى آورده است .
و اين، خود يك تلطفى در عنايت است، و گرنه اصل «طوع»، به معناى چيزى است كه بدون كراهت آورده شود، و اين هم با واجب تطبيق مى كند و هم با مستحب. همچنان كه در آيه: «فَقَالَ لَهَا وَ لِلأرضِ ائتِيَا طَوعاً أو كَرهاً»، در مقابل «كُره» آمده است و در عين حال، در اطاعت امر وجوبى نيز استعمال شده است.


و اين خود يك تلطفى در عنايت است ، و گرنه اصل طوع به معناى چيزى است كه بدون كراهت آورده شود، و اين هم با واجب تطبيق مى كند و هم با مست حب ، همچنانكه در آيه : «'''فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها'''»، در مقابل كره آمده است و در عين حال در اطاعت امر وجوبى نيز استعمال شده است .
و اصل باب تفعل كه كلمه مورد بحث ما از آن باب است، اين معنا را می دهد كه انسان صفتى را در نفس خود جاى دهد، مانند تخلق به فلان خلق. مثلا می گویيم: تَمَيَّزَ وَ تَعَلَّمَ وَ تَطَوَّعَ. يعنى: شروع كرد به تميز دادن و آموختن و به طوع و رغبت خود عمل خير كردن.
و اصل باب تفعل كه كلمه مورد بحث ما از آن باب است اين معنا را ميدهد كه انسان صفتى را در نفس خود جاى دهد مانند تخلق به فلان خلق مثلا ميگوئيم : تميز و تعلم و تطوع يعنى شروع كرد به تميز دادن و آموختن و بطوع و رغبت خود عمل خير كردن .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۸۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۸۰ </center>
پس از نظر لغت هيچ دليلى نيست كه بگوئيم تطوع مختص بامثال دستورات مستحبى است مگر آنكه همان عنايت عرفى اين اختصاص را ايجاب كند.
پس از نظر لغت هيچ دليلى نيست كه بگویيم «تطوّع»، مختص به امثال دستورات مستحبى است، مگر آن كه همان عنايت عرفى اين اختصاص را ايجاب كند.
 
«'''إنَّ الصَّفَا وَ المَروَةَ مِن شَعَائِرِ اللّه»، تا كلمۀ «يَطّوفَ بِهِمَا»:
 
اين آيه اشاره دارد به اين كه «صفا» و «مروه»، دو محل است كه به علامت الهى نشاندار شده و آن علامت، بندگان خداى را به سوى خدا دلالت مى كند و خدا را به يادشان مى آورد. و از اين كه صفا و مروه را در مقابل همه موجودات اختصاص داده به اين كه از شعائرند، با اين كه تمامى موجودات، آدمى را به سوى آفريدگارش دلالت مى كند، فهميده می شود كه:


«'''ان الصفا و المروة من شعائر اللّه تا كلمه يطوف بهما'''»، اين آيه اشاره دارد باينكه صفا و مروه دو محل است كه به علامت الهى نشاندار شده و آن علامت ، بندگان خداى را بسوى خدا دلالت مى كند و خدا را بيادشان مى آورد و از اينكه صفا و مروه را در مقابل همه موجودات اختصاص داده باينكه از شعائرند با اينكه تمامى موجودات آدمى را بسوى آفريدگارش دلالت مى كند، فهميده ميشود كه مراد از شعائر، شعائر و آيتها و نشانه هاى تكوينى نيست كه تمامى موجودات آن را دارند بلكه خدايتعالى آندو را شعائر قرار داده و معبد خود كرده ، تا بندگانش در آن موضع وى را عبادت كنند، در نتيجه دو موضع نامبرده علاوه بر آن دلالتى كه همه كائنات دارند، به دلالت خاصى بندگان را بياد خدا مى اندازد، پس شعيره بودن صفا و مروه خود دلالت دارد بر اينكه خدا براى اين دو موضع عبادت خاصى مقرر كرده است .
مراد از «شعائر»، شعائر و آيت ها و نشانه هاى تكوينى نيست كه تمامى موجودات آن را دارند، بلكه خدای تعالى آن دو را شعائر قرار داده و معبد خود كرده، تا بندگانش در آن موضع، وى را عبادت كنند. در نتيجه، دو موضع نامبرده، علاوه بر آن دلالتى كه همه كائنات دارند، به دلالت خاصى بندگان را به ياد خدا مى اندازد. پس شعيره بودن «صفا» و «مروه»، خود دلالت دارد بر اين كه خدا براى اين دو موضع عبادت خاصى مقرر كرده است.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۹}}
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۹}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۲۰٬۷۷۷

ویرایش