۲۰٬۶۰۴
ویرایش
خط ۱۶۹: | خط ۱۶۹: | ||
==ريشه مادى عقايد يهود == | ==ريشه مادى عقايد يهود == | ||
و اين جريان يكى از شواهد بيان قبلى ما | و اين جريان يكى از شواهد بيان قبلى ما است، كه گفتيم بنى اسرائيل به خاطر اين كه براى ماده اصالت قائل بودند، درباره خدا هم به احكام ماده حكم مى كردند، و او را موجودى فعال در ماده مى پنداشتند. چيزی كه هست، موجودی كه قاهر بر عالم ماده است، اما عينا مانند يك علت مادى، و قاهر بر معلول مادى. | ||
البته اين طرز فكر، اختصاص به يهود | البته اين طرز فكر، اختصاص به يهود نداشت، بلكه هر اهل ملت ديگر هم كه اصالت را براى ماده قائل بوده و قائل هستند، آن ها نيز درباره خداى سبحان حكمى نمى كنند، مگر همان احكامی كه براى ماديات، و بر طبق اوصاف ماديات مى كنند، اگر براى خدا حيات و علم و قدرت و اختيار و اراده و قضاء و حكم و تدبير، امر و ابرام قضاء و احكامى ديگر، قائل اند، آن حيات و علم و قدرت و اوصافى را قائل اند كه براى يك موجود مادى قائل اند، و اين دردى است بى درمان، كه نه آيات خدا درمانش مى كند، و نه انذار انبياء: «وَ مَا تُغنِى الآيَاتُ وَ النُّذُرُ عَن قَومٍ لَا يُؤمِنُونَ». | ||
حتى اين طبقه از | حتى اين طبقه از دينداران، كار را به جایى رساندند و درباره خدا احكامى جارى ساختند، كه حتى كسانى هم كه دين آنان را ندارند و هيچ بهره اى از دين حق و معارف حقه آن ندارند، طرز تفكر آنان را مسخره كردند/ از آن جمله گفتند: مسلمانان از پيامبر خود روايت مى كنند كه خدا آدم را به شكل و قيافه خودش آفريده، و خودشان هم كه امت آن پيامبرند، خدا را به شكل آدم مى آفرينند. | ||
پس امر اين مادى | پس امر اين مادى گرايان، دائر است بين اين كه همه احكام ماده را براى پروردگار خود اثبات كنند، همچنان كه مشبّهه از مسلمانان، و همچنين ديگران كه به عنوان مشبهه شناخته نشده اند، اين كار را كرده و مى كنند، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۳۲۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۳۲۴ </center> | ||
و بين | و بين اين كه اصلا از اوصاف جمال خداوندى، هيچ چيز را نفهمند، و اوصاف جمال او را به اوصاف سلبى ارجاع داده، بگويند: الفاظى كه اوصاف خدا را بيان مى كند، در حق او به اشتراك لفظى استعمال می شود، و اين كه می گویيم: خدا موجودى است، ثابت، عالم، قادر، حىّ، وجود و ثبوت و علم و قدرت و حيات او معنایى دارد، كه ما نمى فهميم و نمى توانيم بفهميم. ناگزير بايد معانى اين كلمات را به امورى سلبى ارجاع دهيم. يعنى بگویيم: خدا معدوم و زايل و جاهل و عاجز و مُرده نيست. | ||
اين جاست كه صاحبان بصيرت بايد عبرت گيرند، كه انس به ماديات كار آدمى را به كجا مى كشاند؟ چون اين طرز فكر از اين جا سر در مى آورد كه به خدایى ايمان بياورند، كه اصلا او را درك نكنند، و خدایى را بپرستند كه او را نشناسند و نفهمند، و ادعایى كنند كه نه خودشان آن را تعقل كرده باشند، و نه احدى از مردم. | |||
با | با اين كه دعوت دينى با معارف حقه خود، بطلان اين اباطيل را روشن كرده، از يكسو به عوام مردم اعلام داشته: در ميان دو اعتقاد باطل تشبيه و تنزيه سخن حق و لب حقيقت را رعايت كنند. يعنى درباره خداى سبحان اين طور بگويند كه: او چيزى است، نه چون چيزهاى ديگر، و او علمى دارد، نه چون علوم ما، و قدرتى دارد، نه چون قدرت ما، و حياتى دارد، نه چون حيات ما، اراده مى كند، اما نه چون ما، و سخن می گويد، ولى نه چون ما، با باز كردن دهان. | ||
و از سوى | و از سوى ديگر، به خواص اعلام داشته تا در آياتش تدبّر و در دينش تفقه كنند، و فرموده: «هَل يَستَوِى الَّذِينَ يَعلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعلَمُونَ إنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الألبَاب: آيا آنان كه می دانند، برابرند با كسانی كه نمی دانند؟ نه، تنها كسانى متذكر می شوند كه صاحبان عقل اند». | ||
و از سوى | و از سوى ديگر، در تكاليف، طایفه عوام و طایفه خواص را يكسان نگرفته، و به يك جور تكاليف را متوجه ايشان نكرده، و اين است وضع تعليم آن دينى كه به ايشان و در حق ايشان نازل شده، مگر آن كه اصلا كارى با دين نداشته باشند، و گرنه اگر بخواهند دين خدای را محفوظ نگه بدارند، راه براى همه هموار است. | ||
«''' | «'''وَ مِنهُم أُمِيُّونَ لَا يَعلَمُونَ الكِتَابَ إلَّا أمَانِىَّ '''»: كلمۀ «أُمِّى»، به معناى كسى است كه قادر بر خواندن و نوشتن نباشد، كه اگر بخواهيم با زبان روز ترجمه اش كنيم، بچه ننه می شود، و از اين جهت چنين كسانى را «أُمّى: بچه ننه» خوانده اند، كه مِهر و عاطفه مادرى باعث شده كه او را از فرستادن به مدرسه باز بدارد، و در نتيجه از تعليم و تربيت استاد محروم بماند، و تنها مربّى او، همان مادرش باشد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۳۲۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۳۲۵ </center> | ||
و | و كلمۀ «أمَانِىّ»، جمع «أمنيه» است، كه به معناى اكاذيب است، و حاصل معناى آيه، اين است كه: ملت يهود، يا افراد باسوادى هستند، كه خواندن و نوشتن را می دانند، ولى در عوض به كتب آسمانى خيانت مى كنند، و آن را تحريف می نمايند، و يا مردمى بى سواد و اُمى هستند، كه از كتب آسمانى هيچ چيز نمی دانند، و مشتى اكاذيب و خرافات را به عنوان كتاب آسمانى پذيرفته اند. | ||
فويل للذين يكتبون | «'''فويل للذين يكتبون'''»: كلمۀ «ويل»، به معناى هلاكت و عذاب شديد، و نيز به معناى اندوه و خوارى و پستى است، و نيز هر چيزى را كه آدمى سخت از آن حذر مى كند، «ويل» می گويند، و كلمۀ «إشتراء»، به معناى خريدن است. | ||
«'''فَوَيلٌ لَهُم مِمَّا كَتَبَت أيدِيهِم وَ وَيلٌ لَهُم'''»: ضميرهاى جمع در اين آيه، يا به بنى اسرائيل بر مى گردد، و يا تنها به كسانی كه تورات را تحريف كردند. براى هر دو وجهى است، ولى بنابر وجه اول، «ويل» متوجه عوام بى سوادشان نيز می شود. | |||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۲۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۲۸}} | {{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۲۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۲۸}} | ||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش