۲۰٬۲۲۳
ویرایش
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
<span id='link99'><span> | <span id='link99'><span> | ||
و اما وجه دوّم، پاسخ از آن، اين است كه: | |||
و اما وجه دوّم، پاسخ از | |||
افزون بر اين، اين كه خود آقايان روزمرّه به حكم اضطرار مجبور می شوند بر خلاف نظريّه خود عمل كنند؛ چون از صبح تا به شام در حركت اند. حركت به سوى كسب، به سوى كشت، به سوى غذا، به سوى آب. از ايشان مى پرسيم: آقا! شما اين همه براى غذا تلاش مى كنى، براى اين است كه واقعا غذا بخورى، و آب بنوشى، و رفع گرسنگى و عطش از خود كنى، يا تنها تصوّر غذا و آب، تو را اين چنين كوك كرده؟ و يا اگر از شير درنده مى گريزى، و يا از مرض هاى مهلك فرار مى كنى و به درِ خانۀ طبيب مى روى، آيا از واقعيت | محلّ نزاع بين ما و شما علم بود. ما مى گفتيم هست، و می توان بدان اعتماد كرد، و شما مى گفتيد اصلا علم نيست. آن وقت در دليل دوّم خود اعتراف كرديد كه به هر چيزى علم پيدا مى كنيد. چيزی كه هست، می گویيد علم ما غير آن موجود خارجى است، و اين مسئله مورد بحث ما و شما نبود، و ما نخواستيم بگویيم و احدى هم نگفته كه واقعيّت هر چيزى كه ما درك كنيم، همان طور است كه ما درك كرده ايم. | ||
افزون بر اين، اين كه خود آقايان روزمرّه به حكم اضطرار مجبور می شوند بر خلاف نظريّه خود عمل كنند؛ چون از صبح تا به شام در حركت اند. حركت به سوى كسب، به سوى كشت، به سوى غذا، به سوى آب. از ايشان مى پرسيم: آقا! شما اين همه براى غذا تلاش مى كنى، براى اين است كه واقعا غذا بخورى، و آب بنوشى، و رفع گرسنگى و عطش از خود كنى، يا تنها تصوّر غذا و آب، تو را اين چنين كوك كرده؟ و يا اگر از شير درنده مى گريزى، و يا از مرض هاى مهلك فرار مى كنى و به درِ خانۀ طبيب مى روى، آيا از واقعيت آن ها مى ترسى، يا از تصور آن ها؟ تصوّر شير كه كسى را پاره نمى كند، و تصوّر مرض كسى را نمى كشد. پس واقعيت شير و مرض را درك كرده اى و ناخودآگاه، به دست خودت، نظريه فلسفی ات را باطل كرده اى، و از صبح تا به شام مشغول باطل كردن آنى. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۸۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۸۰ </center> | ||
و كوتاه سخن آن كه: هر حاجت نفسانى كه احساسات ما آن ها را به ما الهام مى كند، در ما ايجاد حركتى مى كند، كه بر پاخيزيم و براى رفع آن حاجت تلاش كنيم، با اين كه اگر اين احساس حاجت نبود و ما روزى هزار بار تصوّر حاجت می كرديم، هرگز از جا بر نمی خاستيم. پس معلوم می شود ميان آن تصوّر حاجت و اين تصوّر حاجت، فرق است. در اوّلى، واقع و خارج را ديده ايم و در دوّمى، تنها نقش ذهنى را. اوّلى واقعيت خارجى دارد و دوّمى ندارد. و يا بگو: اوّلى به وسيلۀ امرى خارجى و مؤثّر در نفس آدمى پيدا مى شود، ولى دوّمى را خود انسان و به اختيار خودش، در دل ايجاد مى كند. اوّلى را علم كشف مى كند، ولى دوّمى خود علم است. پس معلوم می شود كه علم هست. | و كوتاه سخن آن كه: | ||
هر حاجت نفسانى كه احساسات ما آن ها را به ما الهام مى كند، در ما ايجاد حركتى مى كند، كه بر پاخيزيم و براى رفع آن حاجت تلاش كنيم، با اين كه اگر اين احساس حاجت نبود و ما روزى هزار بار تصوّر حاجت می كرديم، هرگز از جا بر نمی خاستيم. | |||
پس معلوم می شود ميان آن تصوّر حاجت و اين تصوّر حاجت، فرق است. در اوّلى، واقع و خارج را ديده ايم و در دوّمى، تنها نقش ذهنى را. اوّلى واقعيت خارجى دارد و دوّمى ندارد. و يا بگو: اوّلى به وسيلۀ امرى خارجى و مؤثّر در نفس آدمى پيدا مى شود، ولى دوّمى را خود انسان و به اختيار خودش، در دل ايجاد مى كند. اوّلى را علم كشف مى كند، ولى دوّمى خود علم است. پس معلوم می شود كه علم هست. | |||
<span id='link100'><span> | <span id='link100'><span> | ||
خط ۳۴: | خط ۳۹: | ||
توضيح اين كه: بحث هاى علمى اين معنا را به ثبوت رسانده كه علم طبيعت در تحوّل و تكامل است و هر جزء از اجزاء عالَم طبيعت كه فرض شود، در مسير حركت قرار دارد، و رو به سوى كمال دارد. و بنابراين اساس، هيچ موجودى نيست مگر آن كه در آن دوّم از وجودش، غير آن موجود در آن اوّل وجودش می باشد. | توضيح اين كه: بحث هاى علمى اين معنا را به ثبوت رسانده كه علم طبيعت در تحوّل و تكامل است و هر جزء از اجزاء عالَم طبيعت كه فرض شود، در مسير حركت قرار دارد، و رو به سوى كمال دارد. و بنابراين اساس، هيچ موجودى نيست مگر آن كه در آن دوّم از وجودش، غير آن موجود در آن اوّل وجودش می باشد. | ||
از سوى ديگر مى دانيم و هيچ شكّى نداريم، در اين كه فكر و انديشه از خواص مغز و دماغ است، و چون دماغ، خود موجودى مادّى است، فكر نيز اثرى مادّى خواهد بود، و قهرا مانند ساير موجودات در تحت قانون تحوّل و تكامل قرار دارد. پس تمامى ادراكات ما كه يكى از آن ها ادراك هایى است كه نامش را علم نهاده ايم، در مسير تغير و تحوّل قرار دارد، و ديگر معنا و مفهومى براى علم ثابت و | |||
از سوى ديگر مى دانيم و هيچ شكّى نداريم، در اين كه فكر و انديشه از خواص مغز و دماغ است، و چون دماغ، خود موجودى مادّى است، فكر نيز اثرى مادّى خواهد بود، و قهرا مانند ساير موجودات در تحت قانون تحوّل و تكامل قرار دارد. پس تمامى ادراكات ما كه يكى از آن ها ادراك هایى است كه نامش را علم نهاده ايم، در مسير تغير و تحوّل قرار دارد، و ديگر معنا و مفهومى براى علم ثابت و لايتغير باقى نمى ماند. | |||
بله اين معنا هست كه ادراك هاى ما دوام نسبى دارند، آن هم نه به طور مساوى؛ بلكه بعضى از تصديقات، دوام و بقا بيشترى دارد و عمرش طولانى تر، و يا نقيض آن پنهان تر از ساير تصديقات است، كه ما نام اين گونه تصديقات را علم گذاشته ايم و می گویيم به فلان چيز علم داريم، در حالی كه علم به معناى واقعى كلمه كه عبارت است از «علم به عدم نقيض» نداريم، بلكه تاكنون به نقض و نقيض آن بر نخورده ايم، و احتمال می دهيم دير يا زود نقيضش ثابت شود. پس علمى در عالم وجود ندارد. | بله اين معنا هست كه ادراك هاى ما دوام نسبى دارند، آن هم نه به طور مساوى؛ بلكه بعضى از تصديقات، دوام و بقا بيشترى دارد و عمرش طولانى تر، و يا نقيض آن پنهان تر از ساير تصديقات است، كه ما نام اين گونه تصديقات را علم گذاشته ايم و می گویيم به فلان چيز علم داريم، در حالی كه علم به معناى واقعى كلمه كه عبارت است از «علم به عدم نقيض» نداريم، بلكه تاكنون به نقض و نقيض آن بر نخورده ايم، و احتمال می دهيم دير يا زود نقيضش ثابت شود. پس علمى در عالم وجود ندارد. | ||
جواب از شبهه اين است كه: اين شبهه وقتى صحيح و قابل | جواب از شبهه اين است كه: اين شبهه وقتى صحيح و قابل اعتناست كه علم - همان طور كه گفتند - مادّى و از ترشحات دماغ و مغز باشد، نه موجودى مجرّد؛ در حالی كه اين ادّعا نه در حدّ خود روشن است، و نه دليلى بر آن دارند، بلكه حق مطلب آن است كه: علم به هيچ وجه مادّى نيست. براى اين كه مى بينيم هيچ يك از آثار و خواص مادّيت در آن وجود ندارد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۸۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۸۱ </center> | ||
<span id='link101'><span> | <span id='link101'><span> |
ویرایش