گمنام

تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۳۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۴۲: خط ۱۴۲:
<span id='link225'><span>
<span id='link225'><span>


==در باطل و در حقى كه آميخته با باطل است ادب نيست ==
و لذا مى بينيم تا آن جا كه تاريخ نشان داده، انبياء «عليهم السلام» در اظهار حق و گفتن سخن راست، از هيچ محذورى باك نداشته اند، و حق را صريح و پوست كنده اظهار مى كردند، اگرچه مردم خوششان نيايد و به مذاقشان تلخ آيد.
و لذا مى بينيم تا آنجا كه تاريخ نشان داده انبياء (عليهم السلام ) در اظهار حق و گفتن سخن راست ، از هيچ محذورى باك نداشته اند، و حق را صريح و پوست كنده اظهار مى كردند، اگر چه مردم خوششان نيايد و به مذاقشان تلخ آيد، خداى تعالى هم در حالى كه سرگذشت نوح را بيان مى كند، مى فرمايد: «'''و لكنى اريكم قوما تجهلون '''» و از زبان هود (عليه السلام ) ميفرمايد: «'''ان انتم الا مفترون '''» و نيز از زبان او خطاب به قومش مى فرمايد: «'''قد وقع عليكم من ربكم رجس و غضب اتجاد لوننى فى اسماء سميتموها انتم و آبائكم ما نزل الله بها من سلطان '''» و از قول حضرت لوط (عليه السلام ) چنين نقل مى كند: «'''بل انتم قوم مسرفون '''» و از ابراهيم (عليه السلام ) حكايت مى كند كه به قوم خود گفت : «'''اف لكم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون '''» و از موسى (عليه السلام ) حكايت مى كند كه در پاسخ فرعون كه گفته بود: «'''انى لاظنك يا موسى مسحورا - بدرستى كه من چنين مى پندارم كه تو سحر شده اى '''» گفت : «'''قال لقد علمت ما انزل هولاء الا رب السموات و الارض بصائر و انى لاظنك يا فرعون مثبورا'''».
 
خداى تعالى هم، در حالى كه سرگذشت نوح را بيان مى كند، مى فرمايد: «وَلَكِنِّى أرَيكُم قَوماً تَجهَلُونَ». و از زبان هود «عليه السلام» می فرمايد: «إن أنتِم إلَّا مُفتَرُونَ». و نيز از زبان او خطاب به قومش مى فرمايد: «قَد وَقَعَ عَلَيكُم مِن رَبِّكُم رِجسٌ وَ غَضَبٌ أتُجَادِلُونَنِى فِى أسمَاءٍ سَمَّيتُمُوهَا أنتُم وَ آبَائُكُم مَا نَزَّلَ اللهُ بِهَا مِن سُلطَانٍ».
 
و از قول حضرت لوط «عليه السلام» چنين نقل مى كند: «بَل أنتُم قَومٌ مُسرِفُونَ». و از ابراهيم «عليه السلام» حكايت مى كند كه به قوم خود گفت: «أُفٍّ لَكُم وَ لِمَا تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ أفَلَا تَعقِلُونَ».
 
و از موسى «عليه السلام» حكايت مى كند كه در پاسخ فرعون كه گفته بود: «إنَّى لَأظُنُّكَ يَا مُوسَى مَسحُوراً: به درستى كه من چنين مى پندارم كه تو سحر شده اى»، گفت: «قَالَ لَقَد عَلِمتَ مَا أنزَلَ هَؤُلَاءِ إلَّا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ بَصَائِرَ وَ إنِّى لَأظُنُّكَ يَا فِرعَونُ مَثبُوراً».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۲۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۲۹ </center>
همچنين موارد ديگرى كه همگيش از باب رعايت ادب است در مقابل حق و پيروى آن ، اينجاست كه بايد گفت هيچ مطلوب و محبوبى عزيزتر از حق و شريف تر و گرانبهاتر از آن نيست ، گر چه در پاره اى از اين موارد مطالبى ديده ميشود كه به نظر مردم منافى با ادبى است كه در بين آنها دائر است ، و ليكن اين گونه مطالب را نبايد بى ادبى دانست ، چون مردمى كه شالوده زندگيشان بر اساس پيروى هواى نفس و مداهنه اهل باطل و خضوع و تملق در برابر مفسدين و اهل عيش و نوش ريخته شده ، و زندگيشان از اين راه تامين مى شود نظرهاشان مصاب و قابل اعتماد نيست .
همچنين موارد ديگرى كه همگی اش، از باب رعايت ادب است در مقابل حق و پيروى آن. اين جاست كه بايد گفت هيچ مطلوب و محبوبى، عزيزتر از حق و شريف تر و گرانبهاتر از آن نيست، گرچه در پاره اى از اين موارد، مطالبى ديده می شود كه به نظر مردم، منافى با ادبى است كه در بين آن ها دائر است، وليكن اين گونه مطالب را نبايد بى ادبى دانست. چون مردمى كه شالوده زندگی شان بر اساس پيروى هواى نفس و مداهنه اهل باطل و خضوع و تملق در برابر مفسدان و اهل عيش و نوش ريخته شده، و زندگی شان از اين راه تأمين مى شود، نظرهاشان مصاب و قابل اعتماد نيست.
و خلاصه سخن اينكه ، همانطورى كه در اول اين مباحث گذشت ، ادب تنها در گفتار پسنديده و جايز و عمل صالح محقق مى شود و تشخيص ‍ اينكه چه گفتار و چه عملى پسنديده است ، در مسلكهاى مختلف زندگى و آراء و عقايد مختلفى كه جوامع مختلف بشرى از آنها متشكل مى شود مختلف مى شود، و ليكن در مجتمع دينى چون مستند آن دعوت الهى است ، و دعوت الهى هم در اعتقاد و عمل تنها و تنها تابع حق است و حق هم هرگز با باطل آميخته و به آن مستند نمى شود و كمك آنرا نمى پذيرد، از اين جهت در چنين مجتمعى قهرا حق ، اظهار و متابعت مى شود، وقتى مجتمع دينى چنين مجتمعى بود، ادب هم در آن ، عبارت از اين خواهد بود كه اگر سلوك طريق حق راههاى متعددى داشت بهترين راه آن سلوك شده و به خوش ترين صورتى رعايت شود، مثلا اگر ممكن بود هم به نرمى و هم به خشونت صحبت شود البته به نرمى صحبت مى شود، و اگر ممكن بود دركار نيك هم عجله كرد و هم كندى نمود، البته عجله خواهد شد، چنانكه در قرآن كريم نيز به اين دو معنا امر شده ، و درباره رعايت احسن فرموده : «'''و كتبنا له فى الالواح من كل شى ء موعظه و تفصيلا لكل شى ء فخذها بقوه و امر قومك ياخذوا باحسنها'''» و نيز فرموده : «'''فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هديهم الله و اولئك هم اولو الالباب '''».
 
پس روشن شد كه در باطل و هم چنين در حقى كه آميخته با باطل است ، ادب نيست ، و هر چيزى كه حق محض نباشد ضلالت است و ولى حق آنرا نمى پسندد، كما اينكه فرمود: «'''فما ذا بعد الحق الا الضلال '''».
و خلاصه سخن اين كه: همان طورى كه در اول اين مباحث گذشت، «ادب»، تنها در گفتار پسنديده و جايز و عمل صالح محقق مى شود و تشخيص اين كه چه گفتار و چه عملى پسنديده است، در مسلك هاى مختلف زندگى و آراء و عقايد مختلفى كه جوامع مختلف بشرى از آن ها متشكل مى شود، مختلف مى شود، وليكن در مجتمع دينى، چون مستند آن دعوت الهى است، و دعوت الهى هم در اعتقاد و عمل، تنها و تنها تابع حق است و حق هم، هرگز با باطل آميخته و به آن مستند نمى شود و كمك آن را نمى پذيرد، از اين جهت، در چنين مجتمعى قهرا حق، اظهار و متابعت مى شود.
 
وقتى مجتمع دينى چنين مجتمعى بود، «ادب» هم در آن، عبارت از اين خواهد بود كه: اگر سلوك طريق حق، راه هاى متعددى داشت، بهترين راه آن سلوك شده و به خوش ترين صورتى رعايت شود. مثلا اگر ممكن بود هم به نرمى و هم به خشونت صحبت شود، البته به نرمى صحبت مى شود، و اگر ممكن بود در كار نيك هم عجله كرد و هم كندى نمود، البته عجله خواهد شد.
 
چنان كه در قرآن كريم نيز، به اين دو معنا امر شده، و درباره رعايت احسن فرموده: «وَ كَتَبنَا لَهُ فِى الألوَاحِ مِن كُلِّ شَئٍ مَوعِظَةً وَ تَفصِيلاً لِكُلِّ شَئٍ فَخُذهَا بِقُوَّةٍ وَ أمُر قَومَكَ يَأخُذُوا بِأحسَنِهَا». و نيز فرموده: «فَبَشِّر عِبَادِ الَّذِينَ يَستَمِعُونَ القَولَ فَيَتَّبِعُونَ أحسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَيهُمُ اللهُ وَ أُولَئِكَ هُم أُولُو الألبَابِ».
 
پس روشن شد كه: در باطل و همچنين در حقى كه آميخته با باطل است، ادب نيست، و هر چيزى كه حق محض نباشد، ضلالت است، و ولىّ حق، آن را نمى پسندد، كما اين كه فرمود: «فَمَا ذَا بَعدَ الحَقِّ إلَّا الضَّلَالُ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۳۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۳۰ </center>
و اين همان است كه انبياء حق را به صراحت قول و صدق كلام مى خواند، اگر چه در بعض موارد با اين رويه رسوم سازشكارى و ادب هاى دروغى كه در اجتماعات غير مذهبى است مخالفند و از آن راضى نيستند.
و اين، همان است كه انبياء، «حق» را به صراحت قول و صدق كلام مى خواند، اگرچه در بعض موارد، با اين رويه رسوم سازشكارى و ادب هاى دروغى كه در اجتماعات غيرمذهبى است، مخالف اند و از آن راضى نيستند.
<span id='link226'><span>
<span id='link226'><span>
==نفى امتيازهاى مادى و طبقاتى و بزرگداشت اهل علم و تقوا، از جمله آداب انبياء (ع ) است ==
==نفى امتيازهاى مادى و طبقاتى و بزرگداشت اهل علم و تقوا، از جمله آداب انبياء (ع ) است ==
و از جمله ادب انبياء (عليهم السلام ) كه در معاشرت و رفتارشان با مردم آنرا رعايت مى كرده اند احترام اقويا و ضعفا به طور مساوى و مبالغه در احترام اهل علم و تقوى است ، چون اساس كار اين بزرگواران بر عبوديت و تربيت نفوس انسانى است ، از اين جهت در كار خود فرقى بين توانگر و فقير، كوچك و بزرگ ، زن و مرد، بنده و آزاد، حاكم و محكوم ، امير و مامور و سلطان و رعيت نمى گذاشتند، اينجاست كه در منطق انبياء (عليهم السلام ) جميع امتيازات مربوط به صفات و همچنين اختصاصاتى كه اقويا و زورداران نسبت به مزاياى اجتماعى براى خود قائلند لغو و بى اعتبار مى شود. و ديگر بهره مندى از مزاياى اجتماعى و محروميت از آن ، و خلاصه نيكبختى و بدبختى اشخاص ‍ دائر مدار غنا و فقرو زورمندى و ناتوانى ايشان نيست ، و چنان نيست كه زورمند و توانگر در هر شانى از شوون اجتماعى بالاترين مكانت را حائز و از هر عيشى بهترين آنرا دارا و از هر كارى آسانتر و راحت ترين آن را شاغل و از هر وظيفه اى سبك ترين آنرا عهده دار باشد، بلكه جميع طبقات مردم در همه مزايا يكسانند، قرآن كريم در اين باره مى گويد:«''' يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم '''».
و از جمله ادب انبياء (عليهم السلام ) كه در معاشرت و رفتارشان با مردم آنرا رعايت مى كرده اند احترام اقويا و ضعفا به طور مساوى و مبالغه در احترام اهل علم و تقوى است ، چون اساس كار اين بزرگواران بر عبوديت و تربيت نفوس انسانى است ، از اين جهت در كار خود فرقى بين توانگر و فقير، كوچك و بزرگ ، زن و مرد، بنده و آزاد، حاكم و محكوم ، امير و مامور و سلطان و رعيت نمى گذاشتند، اينجاست كه در منطق انبياء (عليهم السلام ) جميع امتيازات مربوط به صفات و همچنين اختصاصاتى كه اقويا و زورداران نسبت به مزاياى اجتماعى براى خود قائلند لغو و بى اعتبار مى شود. و ديگر بهره مندى از مزاياى اجتماعى و محروميت از آن ، و خلاصه نيكبختى و بدبختى اشخاص ‍ دائر مدار غنا و فقرو زورمندى و ناتوانى ايشان نيست ، و چنان نيست كه زورمند و توانگر در هر شانى از شوون اجتماعى بالاترين مكانت را حائز و از هر عيشى بهترين آنرا دارا و از هر كارى آسانتر و راحت ترين آن را شاغل و از هر وظيفه اى سبك ترين آنرا عهده دار باشد، بلكه جميع طبقات مردم در همه مزايا يكسانند، قرآن كريم در اين باره مى گويد:«''' يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم '''».
۲۰٬۳۰۵

ویرایش