گمنام

تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۷۵: خط ۷۵:
«'''وَ اللَّهُ يَعْصِمُك مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ '''»:
«'''وَ اللَّهُ يَعْصِمُك مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ '''»:


راغب گفته است : «'''عصم '''» (بفتح عين و سكون صاد) به معناى امساك است ، و اعتصام به معناى آن حالتى است از انسان كه در طلب حافظى كه او را حفظ كند از خود نشان مى دهد. راغب همچنين در معناى اين كلمه بسط كلام مى دهد تا آنجا كه مى گويد: «'''عصام '''» (بكسر عين ) چيزى است كه بوسيله آن چيزى بسته و حفظ مى شود و عصمتى كه در انبيا است به معناى نگهدارى ايشانست از معصيت ، و خداوند ايشان را با وسايل گوناگونى حفظ مى كند: يكى با صفاى دل و پاكى گوهرى است كه خداى تعالى ايشان را به آن كرامت اختصاص ‍ داده است و يكى ديگر با نعمت فضائل جسمانى و نفسانى است كه به آنان ارزانى داشته و ديگر با نصرت و تثبيت قدمهاى آنها است ، و نيز سكينت و اطمينان خاطر و نگهدارى دل هايشان و توفيقاتشان است ، كما اينكه خداى تعالى فرموده : «'''و الله يعصمك من الناس'''».
راغب گفته است: «عَصم» (به فتح عين و سكون صاد)، به معناى امساك است، و «اعتصام»، به معناى آن حالتى است از انسان كه در طلب حافظى كه او را حفظ كند، از خود نشان مى دهد.  


و عصمت چيزى است نظير دست بند كه زنان در دست مى اندازند، و از دست ، آن موضعى را كه عصمت (دست بند) بر آن قرار مى گيرد معصم گويند، و بعضى به سفيدى مچ دست با پاى چارپايان از نظر شباهتش به دست بند عصمت گفته اند، نظير اينكه چارپائى را كه يك پايش سفيد باشد به چارپائى كه يك پايش بسته باشد تشبيه كرده و محجل مى گويند و بر همين قياس گفته مى شود: «'''غراب اعصم : كلاغ قلاده دار'''».
راغب، همچنين در معناى اين كلمه، بسط كلام مى دهد تا آن جا كه مى گويد: «عِصَام» (به كسر عين)، چيزى است كه به وسيله آن چيزى بسته و حفظ مى شود و عصمتى كه در انبياء است، به معناى نگهدارى ايشان است از معصيت، و خداوند ايشان را با وسايل گوناگونى حفظ مى كند:  


و اما معنائى را كه راغب براى عصمت انبيا (عليهم السلام ) كرد، گر چه معناى صحيحى است ليكن مثال زدنش به آيه مورد بحث درست نيست ، براى اينكه آيه مورد بحث مربوط به عصمت انبيا نيست ، وى خوب بود براى عصمت انبيا به آيات ديگرى مثل مى زد نه به آيه مورد بحث ، و آن معنائى كه براى عصمت انبيا كرده است اگر بخواهيم با آيات قرآنى تطبيق كنيم با آيه «'''و ما يضرونك من شى ء و انزل الله عليك الكتاب و الحكمه و علمك ما لم تكن تعلم و كان فضل الله عليك عظيما'''» بهتر تطبيق مى شود.
يكى با صفاى دل و پاكى گوهرى است كه خداى تعالى، ايشان را به آن كرامت اختصاص داده است. و يكى ديگر، با نعمت فضائل جسمانى و نفسانى است، كه به آنان ارزانى داشته و ديگر با نصرت و تثبيت قدم هاى آن هاست، و نيز سكينت و اطمينان خاطر و نگهدارى دل هايشان و توفيقاتشان است، كما اين كه خداى تعالى فرموده: «وَ اللهُ يَعصِمُكَ مِنَ النَّاس».


و اما عصمت در آيه مورد بحث ظاهرش اينست كه به معناى نگهدارى و حفاظت از شر مردم باشد، شرى كه انتظار مى رفته متوجه نفس شريف رسول الله (صلى الله عليه و آله ) شده و يا مانع مقاصد و هدفهاى مقدس دينيش و يا موفقيت در تبليغش و يا به نتيجه رسيدن زحماتش و سخن كوتاه آنچه مناسب ساحت مقدس اوست بشود، و اين ربطى به مساءله عصمت انبيا ندارد.
و «عصمت»، چيزى است نظير دستبند، كه زنان در دست مى اندازند، و از دست، آن موضعى را كه عصمت (دستبند) بر آن قرار مى گيرد، «معصم» گويند. و بعضى به سفيدى مچ دست و پاى چارپايان، از نظر شباهتش به دستبند عصمت گفته اند، نظير اين كه چارپایى را كه يك پايش سفيد باشد، به چارپایى كه يك پايش بسته باشد، تشبيه كرده و «محجل» مى گويند و بر همين قياس گفته مى شود: «غراب اعصم: كلاغ قلاده دار».


و بهر حال از موارد استعمال اين كلمه بدست مى آيد كه اين كلمه به معناى گرفتن و نگهدارى است ، بنابراين استعمالش در معنى حفظ از قبيل استعاره لازم است براى ملزوم ، چه لازمه حفظ گرفتن است ، و اينكه عصمت از شر مردم را معلق گذاشت ، و بيان نفرمود كه آن شر چه شريست و مربوط به چه شانى از شوون مردم است ؟ آيا از قبيل كشتن و مسموم كردن و غافلگير ساختن است ؟ يا مقصود آزارهاى روحى از قبيل دشنام و افترا است ؟ يا از قبيل كارشكنى و بكار بردن مكر و خدعه است ؟ و سخن كوتاه از بيان نوع شكنجه و آزار مردم سكوت كرد تا افاده عموم كند، و همه انواع آزارها را شامل شود، و ليكن از همه بيشتر همان كارشكنى ها و اقداماتى كه باعث سقوط دين و كاهيدن رونق و نفوذ آن است به ذهن مى رسد.
و اما معنایى را كه راغب براى عصمت انبياء «عليهم السلام» كرد، گرچه معناى صحيحى است، ليكن مثال زدنش به آيه مورد بحث درست نيست. براى اين كه آيه مورد بحث، مربوط به عصمت انبياء نيست. وى خوب بود براى عصمت انبياء به آيات ديگرى مَثَل مى زد، نه به آيه مورد بحث، و آن معنایى كه براى عصمت انبياء كرده است، اگر بخواهيم با آيات قرآنى تطبيق كنيم، با آيه «وَ مَا يَضُرُّونَكَ مِن شَئٍ وَ أنزَلَ اللهُ عَلَيكَ الكِتَابَ وَ الحِكمَةَ وَ عَلَّمَكَ مَا لَم تَكُن تَعلَم وَ كَانَ فَضلُ اللهِ عَلَيكَ عَظِيماً» بهتر تطبيق مى شود.
 
و اما «عصمت» در آيه مورد بحث، ظاهرش اين است كه به معناى نگهدارى و حفاظت از شرّ مردم باشد. شرّى كه انتظار مى رفته متوجه نفس شريف رسول خدا «صلى الله عليه و آله» شده و يا مانع مقاصد و هدف هاى مقدس دينی اش و يا موفقيت در تبليغش و يا به نتيجه رسيدن زحماتش و سخن كوتاه آنچه مناسب ساحت مقدس اوست بشود، و اين ربطى به مسأله عصمت انبياء ندارد.
 
و به هر حال از موارد استعمال اين كلمه، به دست مى آيد كه: اين كلمه، به معناى گرفتن و نگهدارى است. بنابراين، استعمالش در معنى «حفظ» از قبيل استعاره لازم است براى ملزوم. چه لازمۀ حفظ گرفتن است، و اين كه عصمت از شرّ مردم را معلق گذاشت، و بيان نفرمود كه آن شرّ، چه شرّی است و مربوط به چه شأنى از شؤون مردم است؟ آيا از قبيل كشتن و مسموم كردن و غافلگير ساختن است؟ يا مقصود آزارهاى روحى از قبيل دشنام و افترا است؟ يا از قبيل كارشكنى و به كار بردن مكر و خدعه است؟
 
و سخن كوتاه: از بيان نوع شكنجه و آزار مردم سكوت كرد، تا افاده عموم كند، و همه انواع آزارها را شامل شود، وليكن از همه بيشتر، همان كارشكنى ها و اقداماتى كه باعث سقوط دين و كاهيدن رونق و نفوذ آن است، به ذهن مى رسد.


مفهومى كه كلمه «'''ناس '''» متضمن آنست و مراد از «'''ناس '''» در: «'''والله يعصمك من الناس'''»
مفهومى كه كلمه «'''ناس '''» متضمن آنست و مراد از «'''ناس '''» در: «'''والله يعصمك من الناس'''»


«'''الناس '''» به معناى نوع انسان است نه انسان خاص ، جامعى است كه در صدق آن نه خصوصيات تكوينى از قبيل نر و مادگى دخالت دارد، و نه امتيازات غير تكوينى ، مانند داشتن علم و فضل و مال و نداشتن آنها، و از همين جهت كه به همه افراد اين جنس صادق است بيشتر در جماعت استعمال مى شود و كمتر ديده شده است كه به يك فرد «'''ناس '''» گفته شود و نيز از جهت اينكه اين كلمه متضمن معناى انسانيت است ، چه بسا دلالت بر مدح كند، البته اين دلالت در مواردى است كه در آن فضيلت به معناى انسانيت ملاحظه شده باشد، مانند اين آيه : «'''اذا قيل لهم آمنوا كما آمن الناس '''» كه در اين آيه ناس ممدوح است ، و مراد از آن كسانى اند كه در آنها انسانيت كه ملاك درك حق و تميز آن از باطل است وجود داشته باشد؛ پس معناى آيه اين مى شود: وقتى به آنها گفته مى شود ايمان آريد همانطورى كه مردم كامل ايمان آوردند، و چه بسا بر عكس دلالت بر نكوهش كند، يعنى در پاره اى از موارد خست و پستى افرادى را برساند، و اين در جائى است كه گفتگو از امرى باشد كه محتاج به لحاظ پاره اى از فضائل انسانيت زائد بر آنچه در صدق اسم انسان لازم است باشد، مانند اين آيه : «'''و لكن اكثر الناس لا يعلمون '''» چون بيشتر مردم فضائلى زائد بر اصل معناى انسانيت ندارند، و نيز مانند اينكه به كسى بگوئى :
«النّاس»، به معناى نوع انسان است، نه انسان خاص. جامعى است كه در صدق آن، نه خصوصيات تكوينى از قبيل نر و مادگى دخالت دارد، و نه امتيازات غير تكوينی، مانند داشتن علم و فضل و مال و نداشتن آن ها. و از همين جهت كه به همه افراد اين جنس صادق است، بيشتر در جماعت استعمال مى شود و كمتر ديده شده است كه به يك فرد «ناس» گفته شود، و نيز از جهت اين كه اين كلمه، متضمن معناى انسانيت است، چه بسا دلالت بر مدح كند.
 
البته اين دلالت در مواردى است كه در آن، فضيلت به معناى انسانيت ملاحظه شده باشد. مانند اين آيه: «إذَا قِيلَ لَهُم آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ»، كه در اين آيه، «ناس» ممدوح است، و مراد از آن، كسانى اند كه در آن ها انسانيت كه ملاك درك حق و تميز آن از باطل است، وجود داشته باشد. پس معناى آيه اين مى شود: «وقتى به آن ها گفته مى شود ايمان آريد، همان طورى كه مردم كامل ايمان آوردند».
 
و چه بسا بر عكس، دلالت بر نكوهش كند. يعنى در پاره اى از موارد، خسّت و پستى افرادى را برساند، و اين، در جایى است كه گفتگو از امرى باشد كه محتاج به لحاظ پاره اى از فضائل انسانيت زائد بر آنچه در صدق اسم انسان لازم است باشد، مانند اين آيه: «وَلَكِنَّ أكثَرَ النَّاسِ لَا يَعلَمُونَ». چون بيشتر مردم فضائلى زائد بر اصل معناى انسانيت ندارند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۷۴ </center>
خيلى به وعده هاى مردم اعتماد مكن و خيلى به جمعيت آنها غره مباش ، و غرضت از اين گفتار اين باشد كه وعده كسانى قابل اعتماد و جمعيتشان مايه پشت گرمى است كه از فضلا و دارندگان ملكه وفا و ثبات عزم باشند، نه هر دو پائى كه كلمه انسان بر او صادق باشد، گاهى هم نه بر مدح دلالت دارد و نه بر ذم ، و اين در جائى است كه گفتگو در چيزى باشد كه در آن تنها جنس انسانى بدون ملاحظه چيز ديگرى دخيل باشد، مانند اين آيه : «'''يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله اتقيكم '''».
و نيز مانند اين كه به كسى بگویى: «خيلى به وعده هاى مردم اعتماد مكن و خيلى به جمعيت آن ها غرّه مباش»، و غرضت از اين گفتار، اين باشد كه وعده كسانى قابل اعتماد و جمعيتشان مايه پشتگرمى است كه از فضلا و دارندگان ملكۀ وفا و ثبات عزم باشند، نه هر دو پایى كه كلمه انسان بر او صادق باشد.
 
گاهى هم نه بر مدح دلالت دارد و نه بر ذمّ، و اين در جایى است كه گفتگو در چيزى باشد كه در آن تنها جنس انسانى بدون ملاحظه چيز ديگرى دخيل باشد. مانند اين آيه: «يَا أيُّهَا النَّاسُ إنَّا خَلَقنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلنَاكُم شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إنَّ أكرَمَكُم عِندَ اللهِ أتقَيكُم».


زيرا در اين آيه شريفه گفتگو از جنس انسانى است نه از انسان فاضل و يا ناقص ، و بعيد نيست كه در آيه مورد بحث هم به همين معنا باشد، يعنى مراد از ناس سواد مسلمين باشد، سوادى كه همه رقم اشخاص از مؤ من و منافق و بيمار دل بطور غير متمايز و آميخته با هم در آن وجود دارند، بنابراين اگر كسى از چنين سوادى بيمناك باشد از همه اشخاص آن بيمناك خواهد بود، و چه بسا جمله «'''ان الله لا يهدى القوم الكافرين '''» هم اين آميختگى و عموميت و بى نشانى را برساند، زيرا معلوم مى شود كسانى از كفار بى نام و نشان در لباس مسلمين و در بين آنها بوده اند، و اين هيچ بعيد نيست ، زيرا سابقا هم گفتيم كه آيه مورد بحث بعد از هجرت و در ايامى نازل شده است كه اسلام شوكتى بخود گرفته و جمعيت انبوهى به آن گرويده بودند، و معلوم است كه در چنين ايامى صرفنظر از اينكه مسلمانان واقعى انگشت شمار بودند، سواد مسلمين سواد عظيمى بوده و ممكن بوده است كسانى از كفار خود را در بين آنها و بعنوان مسلمان جا بزنند، و عمليات خصمانه و كارشكنى هاى خود را بسهولت انجام دهند، و لذا مى بينيم خداوند در مقام تعليل جمله «'''و الله يعصمك من الناس '''» مى فرمايد: «'''ان الله لا يهدى القوم الكافرين '''»، چون بعد از اينكه وعده حفاظت به رسول خود مى دهد، مخالفين را كفار مى خواند.
زيرا در اين آيه شريفه، گفتگو از جنس انسانى است، نه از انسان فاضل و يا ناقص، و بعيد نيست كه در آيه مورد بحث هم به همين معنا باشد. يعنى مراد از «ناس» سواد مسلمين باشد. سوادى كه همه رقم اشخاص از مؤمن و منافق و بيماردل، به طور غير متمايز و آميخته با هم در آن وجود دارند.
 
بنابراين، اگر كسى از چنين سوادى بيمناك باشد، از همه اشخاص آن بيمناك خواهد بود. و چه بسا جملۀ «إنَّ اللهَ لَا يَهدِى القَومَ الكَافِرِينَ» هم، اين آميختگى و عموميت و بى نشانى را برساند. زيرا معلوم مى شود كسانى از كفار بى نام و نشان، در لباس مسلمين و در بين آن ها بوده اند، و اين هيچ بعيد نيست. زيرا سابقا هم گفتيم كه آيه مورد بحث، بعد از هجرت و در ايامى نازل شده است كه اسلام شوكتى به خود گرفته و جمعيت انبوهى به آن گرويده بودند، و معلوم است كه در چنين ايامى، صرف نظر از اين كه مسلمانان واقعى انگشت شمار بودند، سواد مسلمين سواد عظيمى بوده و ممكن بوده است كسانى از كفار خود را در بين آن ها و به عنوان مسلمان جا بزنند، و عمليات خصمانه و كارشكنى هاى خود را به سهولت انجام دهند.
 
و لذا مى بينيم خداوند در مقام تعليل جملۀ «وَ اللهُ يَعصِمُكَ مِنَ النَّاس» مى فرمايد: «إنَّ اللهَ لَا يَهدِى القَومَ الكَافِرِينَ». چون بعد از اين كه وعده حفاظت به رسول خود مى دهد، مخالفان را «كفار» مى خواند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۷۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۷۵ </center>
دو توضيح لازم درباره معناى جمله : «'''والله يعصمك من الناس '''» و جمله «'''ان الله لايهدى القوم الكافرين '''»
 
==دو توضيح درباره معناى جمله: «و الله يعصمك من الناس» و جمله «ان الله لايهدى القوم الكافرين»==


در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد: همانطورى كه از آيه مورد بحث استفاده مى شود خداوند رسول خود را از شر كفار حفظ فرمود؟ و اگر چنين است پس آن همه آزار و محنت ها كه از كفار و از امت خود ديد چه بود؟! و آيا اين آيه با ساير آيات قرآنى كه صريح اند در اينكه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در راه تبليغ دين محنت هاى طاقت فرسائى ديده منافات ندارد؟! و آيا جز اين است كه رسول خدا خودش فرمود: هرگز هيچ پيغمبرى به مقدار و مانند آزارهائى كه من ديدم نديده و همچنين اين سؤ ال پيش مى آيد كه اين آيه مى فرمايد: خداوند كفار ر ا هدايت نمى كند، آيا اين جمله منافى سراپاى قرآن و مخالف صريح عقل نيست ؟! خداوندى كه خود تمامى وسايل هدايت را كه يكى از آنها فرستادن انبيا و كتابهاى آسمانى است فراهم فرموده ، آيا معقول است همين خداى مهربان از طرفى به انبياى خود اصرار بورزد كه بندگان مرا به خدايشان آشنا كنيد و از طرفى خودش بفرمايد: خداوند كفار را هدايت نمى كند مگر اينكه حجت خالص بر آنها تمام شود؟! و آيا جز اين است كه ما به چشم خود مى بينيم كه خداوند كفار را يكى پس از ديگرى هدايت مى كند؟!.
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد: همانطورى كه از آيه مورد بحث استفاده مى شود خداوند رسول خود را از شر كفار حفظ فرمود؟ و اگر چنين است پس آن همه آزار و محنت ها كه از كفار و از امت خود ديد چه بود؟! و آيا اين آيه با ساير آيات قرآنى كه صريح اند در اينكه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در راه تبليغ دين محنت هاى طاقت فرسائى ديده منافات ندارد؟! و آيا جز اين است كه رسول خدا خودش فرمود: هرگز هيچ پيغمبرى به مقدار و مانند آزارهائى كه من ديدم نديده و همچنين اين سؤ ال پيش مى آيد كه اين آيه مى فرمايد: خداوند كفار ر ا هدايت نمى كند، آيا اين جمله منافى سراپاى قرآن و مخالف صريح عقل نيست ؟! خداوندى كه خود تمامى وسايل هدايت را كه يكى از آنها فرستادن انبيا و كتابهاى آسمانى است فراهم فرموده ، آيا معقول است همين خداى مهربان از طرفى به انبياى خود اصرار بورزد كه بندگان مرا به خدايشان آشنا كنيد و از طرفى خودش بفرمايد: خداوند كفار را هدايت نمى كند مگر اينكه حجت خالص بر آنها تمام شود؟! و آيا جز اين است كه ما به چشم خود مى بينيم كه خداوند كفار را يكى پس از ديگرى هدايت مى كند؟!.
خط ۱۰۳: خط ۱۲۰:
پس معناى آيه اينست كه خداوند آنها را مطلق العنان نمى گذارد تا هر لطمه كه بخواهند به دين و به كلمه حق وارد آورده و نورى را كه از جانب خود نازل كرده خاموش كنند، چون بطور كلى كفار و ظالمين و فاسقين از شومى و بدى كه دارند همواره در پى تغيير سنت خداوند، و مى خواهند سنتى را كه بين خلق خدا جارى است و مسير اسبابى را كه يكى پس از ديگرى در راه تحصيل مسببات در جريانند عوض كرده اسبابى را كه همه اسباب هدايت و فضيلتند و بين آنها و اينكه نام گناه بر آنها اطلاق شود فرسنگ ها فاصله است ، آلوده كرده و بسوى مقاصد باطل و فاسد خود منحرف كنند، آرى آنان اينطور مى خواهند و ليكن قدرت و شوكت شان كه آنرا هم خدا ارزانى شان داشته خداوند را زبون و عاجز نمى كند، هر چند مساعى شان آنان را احيانا و در چند قدم كوتاه پيشرفت دهد و در نتيجه ، كارشان سامان يابد و به مقاصد پليد خود نائل شوند و ليكن اين استعلا و استقامت كارهايشان جز براى مدت كوتاهى دوام نيافته و بالاخره تباه خواهد شد، بلكه خداوند آنان را در چاهى كه براى مسلمين كنده بودند در خواهد انداخت ، آرى «'''و لا يحيق المكر السى ء الا باهله '''».
پس معناى آيه اينست كه خداوند آنها را مطلق العنان نمى گذارد تا هر لطمه كه بخواهند به دين و به كلمه حق وارد آورده و نورى را كه از جانب خود نازل كرده خاموش كنند، چون بطور كلى كفار و ظالمين و فاسقين از شومى و بدى كه دارند همواره در پى تغيير سنت خداوند، و مى خواهند سنتى را كه بين خلق خدا جارى است و مسير اسبابى را كه يكى پس از ديگرى در راه تحصيل مسببات در جريانند عوض كرده اسبابى را كه همه اسباب هدايت و فضيلتند و بين آنها و اينكه نام گناه بر آنها اطلاق شود فرسنگ ها فاصله است ، آلوده كرده و بسوى مقاصد باطل و فاسد خود منحرف كنند، آرى آنان اينطور مى خواهند و ليكن قدرت و شوكت شان كه آنرا هم خدا ارزانى شان داشته خداوند را زبون و عاجز نمى كند، هر چند مساعى شان آنان را احيانا و در چند قدم كوتاه پيشرفت دهد و در نتيجه ، كارشان سامان يابد و به مقاصد پليد خود نائل شوند و ليكن اين استعلا و استقامت كارهايشان جز براى مدت كوتاهى دوام نيافته و بالاخره تباه خواهد شد، بلكه خداوند آنان را در چاهى كه براى مسلمين كنده بودند در خواهد انداخت ، آرى «'''و لا يحيق المكر السى ء الا باهله '''».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۷۷ </center>
بحث روايتى
 
==بحث روايتى==


(رواياتى در ذيل آيه شريفه : «'''يا ايها الرسول بلغ ...'''» شاءننزول آن و ابلاغ ولايت على (ع ) در غدير خم
(رواياتى در ذيل آيه شريفه : «'''يا ايها الرسول بلغ ...'''» شاءننزول آن و ابلاغ ولايت على (ع ) در غدير خم
۱۹٬۲۰۱

ویرایش