۲۰٬۴۰۵
ویرایش
خط ۹۹: | خط ۹۹: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۳ </center> | ||
==نقد اقوال برخی از مفسران، در معناى آیه: «أمَّن لَا يَهِدِّى إلّا أن يُهدَى»== | ==نقد اقوال برخی از مفسران، در معناى آیه: «أمَّن لَا يَهِدِّى إلّا أن يُهدَى»== | ||
و در | و در جملۀ «أن يُهدَى»، فعلى آمده كه حرف «أن» مصدرى بر سرش در آمده، كه كارش اين است كه به فعل معناى مصدرى مى دهد، و جمله فعليه اى كه اين چنين تأويل به مصدر برود، دلالتى بر تحقق ندارد. به خلاف خود مصدر كه به معمولش اضافه شود. | ||
پس به حكم اين | پس به حكم اين قاعده، بين دو جمله زير فرق هست. يكى اين كه بگوييم: «أن تَصُومُوا خَيرٌ لَكُم»، و يا بگوييم: «إن كُنَّا عَن عِبَادَتِكُم لَغَافِلِين». زيرا جملۀ اولى هيچ دلالتى ندارد بر اين كه روزهاى واقع شده، ولى عبارت دوم، يعنى مصدر مضاف بر معمولش (عِبَادَتُكُم) دلالت دارد بر اين كه عبادت واقع شده. | ||
در محاورات روزمره خود نيز يك بار مى گوييم : | در محاورات روزمره خود نيز يك بار مى گوييم: «ضَرَبَكَ زيداً عَجِيبٌ: زدن تو زيد را عجيب و خارج از انتظار بود»، كه اين تعبير دلالت دارد بر اين كه مخاطب به اين كلام، زيد را زده است، و يك بار هم مى گوييم: «وَ أن تَضرِب زِيداً عَجِيبٌ: و اين كه تو زيد را بزنى، عجيب و خارج از انتظار است»، كه اين عبارت را به كسى مى گوييم كه هنوز زيد را نزده، ليكن تصميم گرفته است بزند. | ||
پس | پس اين كه فرمود: «أمَّن لَا يَهِدِّى إلّا أن يُهدَى»، معنايش اين است كه نبايد پيروى كرد كسى را كه هدايتش از خودش نيست، مگر آن كه هدايت از ناحيه غير به او برسد. و معلوم است كه وقتى هدايت از ناحيه غير به او مى رسد كه بر حسب طبيعتش قابل هدايت باشد، و اما اگر قابل هدايت نباشد، صفت «لَا يَهِدّی»، همواره با او خواهد بود - دقت فرمایيد. | ||
اين بود نظريه ما در معناى اين استثناء، ولى ساير | اين بود نظريه ما در معناى اين استثناء، ولى ساير مفسران، در معناى آن اقوال عجيب و غريبى دارند: | ||
در | * از آن جمله، اين قول است كه گفته اند: | ||
اين استثنائى است مفرّغ (يعنى استثنایى است كه مستثنا قبل از استثناء، داخل در عموم مستثنا منه هست، ولى مستثنا منه ذكر شده، استثنایى است) از چيزى (مانند أبداً و دَائِماً)، كه همه احوال را شامل مى شود. | |||
در حقيقت، تقدير جملۀ «أمَّن لَا يَهِدّى أبَداً إلّا أن يُهدَى فَيَهِدِّى» مى باشد. زيرا اگر چنين نكنيم، جملۀ «لَا يَهِدّى»، شامل مسيح عيسى بن مريم و عزير و ملائكه «عليهم السلام» نيز مى شود. با اين كه اين نامبردگان، هدايت را از خداى تعالى گرفته و به هدايت و وحى او خلق را هدايت مى كردند، همچنان كه قرآن در سوره مخصوص به انبياء فرموده: «وَ جَعَلنَاهُم أئِمَّةً يَهدُونُ بِأمرِنَا». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۴ </center> | ||
وجه نادرستى اين | وجه نادرستى اين تفسير، اين است كه خلاصه آن اين بود كه آيه شريفه مى خواهد بگويد: «آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى كند، سزاوار است متابعت شود، و يا كسى كه خودش هدايت نمى شود، مگر آن كه خداى تعالى او را هدايت كند، و بعد از آن كه خدا هدايتش كرد، او هم خلق را هدايت كند». | ||
و به طوری كه ملاحظه مى كنيد، اين معنایى است كه بكلى وضع آيه را از اصل مختل مى سازد. زيرا كسى كه خودش راه را نمى يابد، نمى تواند خلق را به سوى حق هدايت كند. چون خودش از پس پرده با حق تماس پيدا مى كند، آن وقت چگونه كسى را به حق مى رساند؟ | |||
علاوه بر اين | علاوه بر اين، اين معنایى كه براى آيه كرد، شامل بت ها كه منظور اصلى از احتجاج اند، نمى شود. چون بت ها قابل هدايت نيستند، و چگونه ممكن است براى بطلان پرستش بت ها، استدلالى بكند كه اصلا شامل بت ها نشود، و شامل مسيح و عزيز بشود كه در نظر طوائفى ديگر غير مشركان، يعنى يهود و نصارا قداست دارند، با اين كه يهود و نصارا مورد نظر آيه نبودند، و اگر آيه شريفه شامل آن ها نيز بشود، به عموميت ملاك شامل مى شود. | ||
نظريه ديگرى كه | * نظريه ديگرى كه مفسران اظهار داشته اند، اين است كه: | ||
وجه نادرستى اين | استثناى «إلّا أن يُهدَى»، استثنایى است منقطع. (يعنى مستثناء قبل از استثناء داخل در مستثنا منه نبوده)، و منظور از جملۀ «مَن لَا يَهِدّى: كسى كه راه نمى يابد»، تنها بت هاست، كه اصلا قابليت هدايت ندارند، و معناى آيه، اين است: «آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى كند، سزاوارتر به متابعت است، يا كسى كه چون بت ها، اصلا هدايت پذير نيست، مگر آن كه خدا هدايتش كند كه در اين صورت البته هدايت مى شود». | ||
وجه نادرستى اين تفسير، اين است كه: نمى تواند مقابله اى كه بين جملۀ «مَن يَهدِى إلَى الحَقّ»، و جملۀ «مَن لَا يَهِدِّى» برقرار شده توجيه كند. براى اين كه وقتى مقابله بين هدايت به سوى حق و اهتداء به سوى آن تصور دارد كه برگشت معناى اين مقابله، به اين شود كه بگویيم: | |||
«آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى كند، سزاوارتر است به اين كه متابعت شود، و يا كسى كه اصلا اهتداء بردار نيست، مگر آن كه خدا هدايتش بكند و او مهتدى و راه يافته بشود، آنگاه غير خود را هدايت كند». و وقتى برگشت معنا به اين شد، اين اشكال بر آن متوجه مى شود كه در اين صورت، وجهى براى اختصاص دادن استثناء به مثل بت ها كه اصلا هدايت پذير نيستند، وجود ندارد، تا بگویيم استثناء منقطع است، بلكه شامل مى شود هم آن هایى را كه بنفسه اهتداء ندارند، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۵ </center> | ||
و هم | و هم آن هایى را كه به وسيله غير اهتداء نمى پذيرند، و هم آن هایى را كه چون ملائكه مثلا بنفسه اهتداء ندارند، ولى به وسيله غير اهتداء مى پذيرند، و اگر چنين شمولى داشته باشد، همان اشكال كه در وجه سابق بود بر آن وارد مى شود. | ||
* يكى ديگر از آن تفسيرهاى عجيب اين است كه گفته اند: | |||
منظور از جملۀ «مَن لَا يَهِدّی»، بت هاست كه اصلا قابل هدايت نيستند، و كلمۀ «إلّا» به معناى كلمۀ «حَتّى» است، و معناى آيه، اين است: «آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى كند، سزاوارتر است به متابعت، و يا كسى كه مهتدى نمى شود و خود هدايت نمى پذيرد تا هدايت كند؟ | |||
وجه نادرستى اين تفسير، اين است كه: بنابراين برگشت ترديد «اين و يا آن» به مثل اين مى شود كه بگوييم: «آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى كند، سزاوارتر به متابعت است، و يا كسى كه خودش هدايت نمى يابد تا به سوى حق هدايت كند»، و آن وقت استثناء، جنبه استدراك به خود مى گيرد. يعنى جمله اى زيادى مى شود كه غرض از كلام بيان آن نيست. علاوه بر اين كه اصولا در زبان عرب ثابت نشده كه كلمۀ «إلّا» به معناى «حَتّى» بيايد، و به فرضى هم كه ثابت شود، در كلام استعمال زيادى ندارد، كه بتوان فصيح ترين كلام، يعنى قرآن را بر چنان استعمالى حمل نمود. | |||
* قول ديگر اين است كه گفته اند: | |||
منظور از جملۀ «مَن لَا يَهِدّى إلّا أن يُهدَى»، ملائكه و جن هایى مى باشند كه مشركان، آن ها را به جاى خداى تعالى مى پرستيدند، و ملائكه و جن ها، هر چند از پيش خود مالك هدايت نيستند، ولى قابل آن هستند كه از ناحيه خداى تعالى هدايت شوند. و يا منظور رؤساء و پيشوايان ضلالت اند، كه مردم را به كفر دعوت مى كنند، كه اين ها هر چند راه يافته نيستند، ولى قابليت اهتداء و يافتن راه را دارند. آرى، پيشوايان ضلالت در تاريخ بشر، اگر به سوى حق هدايت مى شدند، هدايت مى يافتند. | |||
وجه نادرستى اين | وجه نادرستى اين تفسير، اين است كه: آيات مورد بحث، در سياق و زمينه اى قرار دارند كه در آن سياق، فقط عليه بت پرستان احتجاج شده، و گفتن اين كه منظور از جملۀ «مَن لَا يَهِدّى إلّا أن يُهدَى»، ملائكه و جن و يا رؤساى اضلالگرند، جمله را از صلاحيت انطباق بر مورد خارج مى سازد. | ||
<span id='link58'><span> | <span id='link58'><span> | ||
ویرایش