۱۹٬۲۴۱
ویرایش
خط ۱۳۰: | خط ۱۳۰: | ||
==معناى رزاق بودن خداوند از آسمان و زمين، و منظور از ملكيت گوش ها و چشم ها== | ==معناى رزاق بودن خداوند از آسمان و زمين، و منظور از ملكيت گوش ها و چشم ها== | ||
«'''قُلْ مَن يَرْزُقُكُم | «'''قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِنَ السَّمَاءِ وَ الاَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الاَبْصَارَ...'''»: | ||
كلمه | كلمه «رزق»، به معناى عطایى است جارى و هميشگى. و رزق دادن خداى تعالى، به عالَم بشريت از آسمان، عبارت است از: فرستادن باران و برف و امثال آن. و رزق دادنش از زمين، عبارت است از: روياندن گياهان و تربيت دام ها. البته گياهان و دام هایى كه بشر از آن ها ارتزاق مى كند، و به بركت اين نعمت هاى الهى است، كه نوع بشر باقى مى ماند و نسلش منقرض نمى گردد. | ||
و اما | و اما اين كه فرمود: «أمَّن يَملِكُ السَّمعَ وَ الأبصَار» منظور از ملكيت گوش ها و چشم ها، اين است كه خداى تعالى، در حواس انسانى تصرف مى كند و انسان ها با آن حواس، انواع استفاده از ارزاق مختلفش را تنظيم مى كنند، و معين مى سازند كه از ميان ارزاقى كه خداى تعالى حلالش كرده و اجازه بهره ورى از آن ها را داده، كدام يك مفيد و كدام غير مفيد است. | ||
آرى، انسان براى مشخص كردن آنچه را كه مى خواهد از آنچه كه نمى خواهد، گوش و چشم و حسّ لامسه و ذائقه و شامّه خود را به كار مى اندازد، و به سوى آنچه كه به وسيله اين حواس، مفيد تشخيص داده، به راه مى افتد و از طلب آنچه غير مفيدش تشخيص داده، متوقف مى شود، و يا از آنچه كراهت دارد، مى گريزد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۷۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۷۲ </center> | ||
پس حواس | پس حواس انسان، ابزارى است كه به وسيلۀ آن ها، فایده نعمت هاى الهى و رزق او تمام مى شود. و اگر در بين حواس پنجگانه، فقط گوش و چشم را نام برد، براى اين است كه آثار اين دو حس در اعمال زندگى، بيشتر از ساير حواس مى باشد، و خداى سبحان، مالك آن دو و متصرف در آن دو است، كه يا مى دهد و يا دريغ مى نمايد، يا زياد مى دهد و يا ناقص. | ||
<span id='link48'><span> | <span id='link48'><span> | ||
«''' | «'''وَ مَن يُخرِجُ الحَىَّ مِنَ المَيِّتِ وَ يُخرِجُ المَيِّتَ مِنَ الحَىِّ '''» - حيات در انسان، در نظر سطحى و بدوى، مبدئى است كه به وسيله آن علم و قدرت در هر كارى پيدا مى شود، و آدمى اعمال خود را مادام كه زنده است، از روى علم و به وسيله قدرت انجام مى دهد، و وقتى حيات باطل شود، قهرا صدور اعمال نيز متوقف مى گردد. | ||
ولى از طريق نظر علمى كشف شده كه اين حيات، آن طور كه در نظر بدوى به ذهن مى رسيد، مختص به اقسام حيوانات نيست. براى اين كه آن ملاكى كه حيوان را داراى حيات كرده، در گياهان نيز هست، و آن، عبارت است از: اين كه موجود جاندار، داراى نفس و جانى مى باشد كه از آن جان، اعمال مختلفى صادر مى شود. آن هم نه به يك گونه و به طور طبيعى، بلكه به انحاى گوناگون. مثل حركت به سوى جهات مختلف و با حركاتى مختلف، و مثل سكون و بى حركت ماندن، كه همه اين ها در گياهان نيز هست. | |||
بحث هایى هم كه در زيست شناسى جديد شده، به همين نتيجه رسيده است كه حيات، اختصاصى به حيوانات ندارد. زيرا جرثومه حيات كه در حيوانات وجود دارد و باعث شده كه حيوانات كارهایى انجام دهند و آنچه انجام مى دهند، منتهى و مستند به اين جرثومه ها است، نظير آن در نباتات نيز هست. | |||
و زنده بودن | پس گياهان نيز مانند حيوانات داراى حيات اند. در نتيجه، بايد گفت نظر علمى چه قديمش و چه جديدش، بر خلاف آن نظر بدوى كه گذشت، ما را به سوى حياتى عمومى هدايت مى كند. حياتى كه هم در حيوانات هست و هم در گياهان. | ||
* حال ببينيم «حيات»، به چه معنا است؟ | |||
«حيات»، كه در مقابل موت يعنى باطل شدن مبدأ اعمال حياتى قرار دارد، برگشت معنايش بر حسب تحليل به اين است كه موجود داراى حيات، داراى چيزی است كه به وسيله آن، آثار مطلوب از آن موجود مترتب بر آن موجود مى شود. همچنان كه «موت»، عبارت است از اين كه آثار مطلوب از آن موجود بر آن موجود مترتب نشود. پس زنده شدن زمين، به معناى آن است كه زمين، گياه خود را بروياند و سرسبز گردد، بر خلاف زمين مرده، كه اين اثر بر آن مترتب نمى شود. | |||
و زنده بودن عمل، عبارت است از اين كه عمل طورى باشد كه غرضى كه به خاطر آن غرض، آن عمل انجام شده، از آن عمل حاصل شود. و عمل مُرده عبارت است از: عملى كه اين طور نباشد. | |||
و همچنين زنده بودن سخن، به اين است كه سخن، اثر مطلوب را در شنونده بگذارد. و سخن مُرده، آن سخنى است كه چنين نباشد. و زنده بودن انسان عبارت است از: اين كه در مجرایى قرار داشته باشد كه فطرت، او را به سوى آن مجرت هدايت مى كند. مثل اين كه داراى عقلى سليم و نفسى زكيه و مهذب باشد. و به همين جهت است كه قرآن شريف، «دين» را حيات بشر خوانده. چون قرآن، دين حق را كه همان اسلام است، عبارت مى داند از «فطرت الهى». | |||
<span id='link49'><span> | <span id='link49'><span> | ||
ویرایش