گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲ بخش۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۸: خط ۹۸:


==شرط استجابت دعا ==
==شرط استجابت دعا ==
البته در اينجا نكته اى است كه نبايد از نظر دور داشت ، و آن اينكه خداى تعالى وعده «'''اجيب دعوة الداع '''» خود را مقيد كرده به قيد«'''اذا دعان ...'''»، و چون اين قيد چيزى زائد بر مقيد نيست ، مى فهماند كه دعا بايد حقيقتا دعا باشد، نه اينكه مجازا و صورت آن را آوردن ، آرى وقتى مى گوئيم : (به سخن ناصح گوش بده وقتى تو را نصيحت مى كند)، و يا (عالم را در صورتى كه عالم باشد احترام كن ) منظورمان اين است كه آن نصيحتى را بايد گوش داد كه متصف به حقيقت خير خواهى باشد. و آن عالمى را بايد احترام كرد كه حقيقتا عالم باشد يعنى به علم خود عمل كند، جمله : (اذا دعان ) نيز همين را مى فهماند، كه وعده اجابت هر چند مطلق و بى قيد و شرط است ، اما اين شرط را دارد كه داعى حقيقتا دعا كند، و علم غريزى و فطريش منشاء خواست ه اش باشد، و خلاصه قلبش با زبانش موافق باشد، چون دعاى حقيقى آن دعائى است كه قبل از زبان سر، زبان قلب و فطرت كه دروغ در كارش نيست آن را بخواهد نه تنها زبان سر، كه به هر طرف مى چرخد، به دروغ و راست و شوخى و جدى و حقيقت و مجاز.
البته در اين جا نكته اى است كه نبايد از نظر دور داشت و آن، اين كه:  


بهمين جهت است كه مى بينيد خداى تعالى تمامى حوائج انسانى را هر چند كه زبان در خواست آن را نكرده باشد سؤال ناميده ، و فرموده :«'''و اتيكم من كل ما سالتموه ، و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم كفار'''» كه به حكم اين آيه انسانها در نعمتهائى هم كه نه تنها به زبان سر درخواست ش را نكرده اند، بلكه از شمردنش هم عاجزند، داعى و سائلند، چيزى كه هست به زبان فطرت و پيشين خود دعا و سؤال مى كنند، چون ذات خود را محتاج و مستحق مى يابند، و نيز فرموده :«''' يسئله من فى السموات و الارض كل يوم هو فى شان '''» و دلالت اين آيه بر آنچه گفتم ظاهرتر و واضح تر است .
خداى تعالى، وعدۀ «أُجِيبُ دَعوَةَ الدَّاع» خود را، مقيّد كرده به قيد «إذَا دَعَانِ...»، و چون اين قيد، چيزى زائد بر مقيّد نيست، مى فهماند كه دعا بايد حقيقتا دعا باشد، نه اين كه مجازا و صورت آن را آوردن.  


پس سؤ ال فطرى از خداى سبحان هرگز از اجابت تخلف ندارد، در نتيجه دعائى كه مستجاب نمى شود و به هدف اجابت ن مى رسد، يكى از دو چيز را فاقد است و آن دو چيز همان است كه در جمله :«''' دعوة الداع اذا دعان '''»، به آن اشاره شده .
آرى وقتى مى گویيم: «به سخن ناصح گوش بده وقتى تو را نصيحت مى كند»، و يا «عالم را در صورتى كه عالم باشد، احترام كن»، منظورمان اين است كه آن نصيحتى را بايد گوش داد كه متصف به حقيقت خيرخواهى باشد. و آن عالمى را بايد احترام كرد كه حقيقتا عالم باشد. يعنى به علم خود عمل كند.
 
جملۀ «إذَا دَعَانِ» نيز، همين را مى فهماند كه وعده اجابت، هرچند مطلق و بى قيد و شرط است، اما اين شرط را دارد كه داعى حقيقتا دعا كند، و علم غريزى و فطری اش منشأ خواسته اش باشد. و خلاصه قلبش با زبانش موافق باشد. چون دعاى حقيقى، آن دعایى است كه قبل از زبان سر، زبان قلب و فطرت كه دروغ در كارش نيست، آن را بخواهد، نه تنها زبان سر، كه به هر طرف مى چرخد، به دروغ و راست و شوخى و جدّى و حقيقت و مجاز.
 
به همين جهت است كه مى بينيد خداى تعالى، تمامى حوائج انسانى را هرچند كه زبان درخواست آن را نكرده باشد، سؤال ناميده و فرموده: «وَ آتَيكُم مِن كُلِّ مَا سَألتُمُوهُ وَ إن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللهِ لَا تُحصُوهَا إنَّ الإنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ»، كه به حكم اين آيه، انسا نها در نعمتهایى هم كه نه تنها به زبان سر درخواست ش را نكرده اند، بلكه از شمردنش هم عاجزند، داعى و سائل اند. چيزى كه هست، به زبان فطرت و پيشين خود، دعا و سؤال مى كنند. چون ذات خود را محتاج و مستحق مى يابند. و نيز فرموده: «يَسئَلُهُ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ كُلَّ يَومٍ هُوَ فِى شَأنٍ»، و دلالت اين آيه بر آنچه گفتم، ظاهرتر و واضح تر است.
 
پس سؤال فطرى از خداى سبحان، هرگز از اجابت تخلف ندارد. در نتيجه دعایى كه مستجاب نمى شود و به هدف اجابت نمى رسد، يكى از دو چيز را فاقد است و آن دو چيز، همان است كه در جملۀ «دَعوَةَ الدَّاعِ إذَا دَعَانِ»، به آن اشاره شده:
<span id='link40'><span>
<span id='link40'><span>
اول اين است كه دعا دعاى واقعى نيست ، و امر بر دعا كننده مشتبه شده ، مثل كسى كه اطلاع ندارد خواسته اش نشدنى است ، و از روى جهل همان را درخواست مى كند، يا كسى كه حقيقت امر را نمى داند،
 
اول اين است كه: «دعا»، دعاى واقعى نيست، و امر بر دعاكننده مشتبه شده. مثل كسى كه اطلاع ندارد خواسته اش نشدنى است و از روى جهل، همان را درخواست مى كند. يا كسى كه حقيقت امر را نمى داند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۴۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۴۶ </center>
و اگر بداند هرگز آنچه را مى خواست در خواست نمى كرد، مثلا اگر مى دانست كه فلان مريض مردنى است و درخواست شفاى او در خواست مرده زنده شدن است هرگز در خواست شفا نمى كند، و اگر مانند انبيا اين امكان را در دعاى خود احساس كند، البته دعا مى كند و مرده زنده مى شود، ولى يك شخص عادى كه دعا مى كند از است جابت ماءيوس است ، و يا اگر مى دانست كه بهبودى فرزندش چه خطرهائى براى او در پى دارد دعا نمى كرد، حالا هم كه از جهل به حقيقت حال دعا كرده مستجاب نمى شود.
و اگر بداند، هرگز آنچه را مى خواست درخواست نمى كرد. مثلا اگر مى دانست كه فلان مريض، مُردنى است و درخواست شفاى او، درخواست زنده شدن مُرده استريال هرگز درخواست شفا نمى كند. و اگر مانند انبيا اين امكان را در دعاى خود احساس كند، البته دعا مى كند و مُرده زنده مى شود، ولى يك شخص عادى كه دعا مى كند، از استجابت مأيوس است، و يا اگر مى دانست كه بهبودى فرزندش چه خطرهایى براى او در پى دارد، دعا نمى كرد. حالا هم كه از جهل به حقيقت حال دعا كرده، مستجاب نمى شود.


دوم اين است كه دعا، دعاى واقعى هست ، ليكن در دعا خدا را نمى خواند، به اين معنا كه به زبان از خدا مسئلت مى كند، ولى در دل همه اميدش به اسباب عادى يا امور وهمى است ، امورى كه توهم كرده در زندگى او مؤ ثرند.
دوم اين است كه: «عا»، دعاى واقعى هست، ليكن در دعا خدا را نمى خواند. به اين معنا كه به زبان از خدا مسئلت مى كند، ولى در دل، همه اميدش به اسباب عادى يا امور وهمى است. امورى كه توهم كرده در زندگى او مؤثرند.


پس در چنين دعائى شرط دوم (اذا دعان ، در صورتى كه مرا بخواند) وجود ندارد، چون دعاى خالص براى خداى سبحان نيست ، و در حقيقت خدا را نخوانده چون آن خدائى دعا را مستجاب مى كند كه شريك ندارد، و خدائى كه كارها را با شركت اسباب و اوهام انجام مى دهد، او خداى پاسخگوى دعا نيست ، پس اين دو طايفه از دعا كنندگان و صاحبان سوال دعاشان مستجاب نيست ، زيرا دعايشان دعا نيست ، و يا از خدا مسئلت ندارند چون خالص نيستند.
پس در چنين دعایى شرط دوم: «إذَا دَعَانِ: در صورتى كه مرا بخواند»، وجود ندارد. چون دعاى خالص براى خداى سبحان نيست و در حقيقت، خدا را نخوانده. چون آن خدایى دعا را مستجاب مى كند كه شريك ندارد، و خدایى كه كارها را با شركت اسباب و اوهام انجام مى دهد، او خداى پاسخگوى دعا نيست.
 
پس اين دو طايفه از دعا كنندگان و صاحبان سؤال، دعاشان مستجاب نيست. زيرا دعايشان، دعا نيست، و يا از خدا مسئلت ندارند، چون خالص نيستند.
<span id='link41'><span>
<span id='link41'><span>
اين بود خلاصه گفتار ما در دعا، و آنچه كه از آيه مورد بحث كرديم ، و با اين بيان معانى ساير آياتى هم كه در باب دعا هست روشن مى گردد مثل آيه :«''' قل ما يعبوا بكم ربى لولا دعاوكم '''» و آيه :«''' قل ارايتم ان اتيكم عذاب الله او اتتكم الساعه ، اغير الله تدعون ان كنتم صادقين ، بل اياه تدعون فيكشف ما تدعون اليه ان شاء، و تنسون ما كنتم تشركون '''» و آيه شريفه :«''' قل من ينجيكم فى ظلمات البر و البحر، تدعونه تضرعا و خفيه لئن انجينا من هذه لنكونن من الشاكرين ، قل الله ينجى كم منها، و من كل كرب ، ثم انتم تشركون .
 
اين بود خلاصه گفتار ما در دعا، و آنچه كه از آيه مورد بحث كرديم، و با اين بيان، معانى ساير آياتى هم كه در باب دعا هست، روشن مى گردد.
 
مثل آيه: «قُل مَا يَعبَؤا بِكُم رَبِّى لَولَا دَعَاؤُكُم». و آيه: «قُل أرَأيتُم إن أتَيكُم عُذَابُ اللهِ أو أتَتكُمُ السَّاعَةُ أغَيرَ اللهِ تَدعُونَ إن كُنتُم صَادِقِينَ * بَل إيَّاهُ تَدعُونَ فَيَكشِفُ مَا تَدعُونَ إلَيهِ إن شَاءَ وَ تَنسَونَ مَا كُنتُم تُشرِكُونَ». و آيه شريفه: «قُل مَن يُنَجِّيكُم فِى ظُلُمَاتِ البَرِّ وَ البَحرِ تَدعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفيَةً لَئِن أنجَينَا مِن هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ * قُلِ اللهِ يُنَجِّیكُم مِنهَا وَ مِن كُلِّ كَربٍ ثُمَّ أنتُم تُشرِكُونَ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۴۷ </center>
پس همه اين آيات دلالت دارد بر اينكه انسان دعائى غريزى و درخواست ى فطرى دارد، كه به زبان فطرتش از پروردگارش حاجت مى خواهد، چيزى كه هست در هنگامى كه غرق نعمت و رفاه است ، دلش به اسباب وابسته است ، و آن اسباب را شريك پروردگارش مى گيرد، و امر بر او مشتبه شده ، خيال مى كند كه از پروردگارش چيزى نمى خواهد، و دعائى نمى كند، با اينكه از غير خدا چيزى نمى خواهد، چون هر چه باشد بالاخره انسانى داراى فطرت است ، و خلقت و فطرت خدا در افراد اختلاف و دگرگونى نمى پذيرد.
پس همه اين آيات دلالت دارد بر اين كه انسان دعایى غريزى و درخواستى فطرى دارد، كه به زبان فطرتش از پروردگارش حاجت مى خواهد. چيزى كه هست، در هنگامى كه غرق نعمت و رفاه است، دلش به اسباب وابسته است و آن اسباب را شريك پروردگارش مى گيرد و امر بر او مشتبه شده، خيال مى كند كه از پروردگارش چيزى نمى خواهد و دعایى نمى كند، با اين كه از غير خدا چيزى نمى خواهد، چون هرچه باشد، بالاخره انسانى داراى فطرت است و خلقت و فطرت خدا، در افراد اختلاف و دگرگونى نمى پذيرد.
 
به شهادت اين كه وقتى اين سبب ها از كار مى افتد و گرفتاری ها روى مى آورد و اسباب در رفع آن ها از اثر افتاده، شرك موهومش و شفيعان خيالی اش همه به كنارى مى روند، آن وقت مى فهمد كه جز خدا، كسى بر آورنده حاجتش و جوابگوى درخواستش نيست.  


به شهادت اينكه وقتى اين سبب ها از كار مى افتد و گرفتاريها روى مى آورد، و اسباب در رفع آنها از اثر افتاده شرك موهومش و شفيعان خياليش همه به كنارى مى روند، آن وقت مى فهمد كه جز خدا كسى بر آورنده حاجتش و جوابگوى درخواست ش نيست ، لذا مجددا به توحيد فطريش بر مى گردد، و همه اسباب را از ياد مى برد، و روى دل سوى خداى كريم مى كند و خدا هم گرفتاريش را برطرف ساخته ، حاجتش را بر مى آورد، ودر سايه آسايشش مى پروراند، تا آنكه رفته رفته خاطرش آسوده و شكمش سير شود، دوباره بهمان وضعى كه داشت يعنى سبب پرستى و فراموش نمودن خدا برگردد.
لذا مجدداً به توحيد فطری اش بر مى گردد و همه اسباب را از ياد مى برد، و روى دل، سوى خداى كريم مى كند و خدا هم گرفتاری اش را برطرف ساخته، حاجتش را بر مى آورد، و در سايه آسايشش مى پروراند، تا آن كه رفته رفته، خاطرش آسوده و شكمش سير شود. دوباره به همان وضعى كه داشت، يعنى سبب پرستى و فراموش نمودن خدا برگردد.
<span id='link42'><span>
<span id='link42'><span>
==مطلق عبادات، دعا هستند ==
==مطلق عبادات، دعا هستند ==
و نيز مانند آيه شريفه : و(( قال ربكم ادعونى استجب لكم ، ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين '''» چونكه اين آيه شريفه ، هم دعوت به دعا مى كند، و هم وعده اجابت مى دهد، و هم علاوه بر اين دعا را عبادت مى خواند، و نمى فرمايد كسانى كه از دعا به درگاه من است كبار مى كنند، بلكه به جاى آن مى فرمايد كسانى كه از عبادت من است كبار مى كنند. و با اين بيان خود تمامى عبادتها را دعا مى خواند، براى اينكه اگر منظور از عبادت ، تنها دعا، كه يكى از اقسام عبادت است باشد ترك دعا، است حقاق آتش نمى آورد بلكه منظور ترك مطلق عبادت است كه است حقاق آتش مى آورد، پس معلوم مى شود مطلق عبادت ها دعايند (دقت بفرمائيد).
و نيز مانند آيه شريفه : و(( قال ربكم ادعونى استجب لكم ، ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين '''» چونكه اين آيه شريفه ، هم دعوت به دعا مى كند، و هم وعده اجابت مى دهد، و هم علاوه بر اين دعا را عبادت مى خواند، و نمى فرمايد كسانى كه از دعا به درگاه من است كبار مى كنند، بلكه به جاى آن مى فرمايد كسانى كه از عبادت من است كبار مى كنند. و با اين بيان خود تمامى عبادتها را دعا مى خواند، براى اينكه اگر منظور از عبادت ، تنها دعا، كه يكى از اقسام عبادت است باشد ترك دعا، است حقاق آتش نمى آورد بلكه منظور ترك مطلق عبادت است كه است حقاق آتش مى آورد، پس معلوم مى شود مطلق عبادت ها دعايند (دقت بفرمائيد).
۱۵٬۹۷۷

ویرایش