۲۰٬۳۳۹
ویرایش
خط ۱۶۶: | خط ۱۶۶: | ||
==داستان «عامر» و «اربد»، به نقل از ابن عباس == | ==داستان «عامر» و «اربد»، به نقل از ابن عباس == | ||
و در الدّرالمنثور است كه ابن منذر و ابن ابى حاتم، و طبرانى در كتاب «كبير»، و ابن مردويه، و ابونعيم در كتاب «الدلائل»، از طريق عطاء بن يسار، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: | و در الدّرالمنثور است كه ابن منذر و ابن ابى حاتم، و طبرانى در كتاب «كبير»، و ابن مردويه، و ابونعيم در كتاب «الدلائل»، از طريق عطاء بن يسار، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: | ||
«اربد بن قيس» و «عامر بن طفيل» به مدينه آمده، خدمت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» رسيدند، در حالى كه آن جناب نشسته بود. ايشان پيش رويش نشسته، عامر عرض كرد: اگر مسلمان شوم، آيا امتيازى براى من قائل مى شوى؟ | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۵۰ </center> | ||
فرمود: تو با ساير مسلمانان در نفع و ضرر شريك و يكسانى. اربد گفت: آيا زمامدارى بعد از خودت را براى من قرار مى دهى؟ | فرمود: تو با ساير مسلمانان در نفع و ضرر شريك و يكسانى. اربد گفت: آيا زمامدارى بعد از خودت را براى من قرار مى دهى؟ | ||
فرمود: نه، زمامدارى، نه براى | فرمود: نه، زمامدارى، نه براى توست و نه براى قوم تو، وليكن زمامدارى قوم خودت را خواهى داشت. اربد گفت: پس كرك (پشم جانداران) را براى من قرار بده و خاك (سلطنت در زمين) از آنِ تو باشد. | ||
رسول خدا | رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: نه. وقتى از نزد آن جناب بر مى گشت، گفت: مدينه را عليه تو، پر از سواره و پياده مى كنم. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: خدا جلويت را مى گيرد. | ||
وقتى اربد و عامر بيرون شدند، عامر گفت: اى | وقتى اربد و عامر بيرون شدند، عامر گفت: اى اربد! من سرِ محمّد را گرم مى كنم تا از تو غافل شود. تو با شمشير كارش را بساز. چون بعد از آن كه محمّد كشته شد، مردم چاره اى جز گرفتن ديه ندارند. چون براى ايشان صرف نمى كند كه با ما بجنگند. ما هم، خونبهاى او را به ايشان مى پردازيم. | ||
اربد گفت: حاضرم. ناگزير دوباره برگشتند. عامر گفت: اى | اربد گفت: حاضرم. ناگزير دوباره برگشتند. عامر گفت: اى محمّد! چند قدمى با من بيا، با تو حرف دارم. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» هم برخاسته، كنار ديوار با هم خلوت كردند. عامر نيز ايستاده مشغول گفتگو شد. در اين ميان، اربد خواست شمشير خود را از غلاف بيرون آورد، دستش در دسته شمشير خشكيد و نتوانست شمشير را بكشد، و از موقع مقرر دير شد. | ||
رسول خدا | رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نگاهش به اربد و تلاش او افتاد و از هر دوى آن ها روى برگرداند. عامر به اربد گفت: چرا بهت زده و ترسناك شدى؟ اربد گفت: دستم را به دسته شمشير گذاشتم، خشك شد. | ||
ناچار، هر دو از نزد رسول خدا | ناچار، هر دو از نزد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بيرون شده، آمدند تا به «حرّه رقم» رسيده و پياده شدند. سعد بن معاذ و اسيد بن حضير كه از پشت سر، ايشان را تعقيب مى كردند، در آن منزل به ايشان برخوردند. اسيد فرياد زد: تكان نخوريد دشمنان خدا! خدا شما را لعنت كند. آنگاه حمله كرد. عامر از سعد پرسيد: رفيقت كيست؟ سعد گفت: اين اسيد بن حضير كتائب است. گفت: به خدا قسم اگر اسيد باشد، پدرش حضير، از رفقاى سابق من بود. | ||
تا آن كه به خود «رقم» رسيدند. خداوند صاعقه اى را فرستاد و اربد را هلاك نمود، و عامر از رقم، به طرف «خريب» حركت كرد. در خريب، خداوند او را به زخمى دچار نموده، در همان جا هلاكش كرد. | تا آن كه به خود «رقم» رسيدند. خداوند صاعقه اى را فرستاد و اربد را هلاك نمود، و عامر از رقم، به طرف «خريب» حركت كرد. در خريب، خداوند او را به زخمى دچار نموده، در همان جا هلاكش كرد. | ||
و در قرآن كريمش، در اين باره فرموده: | و در قرآن كريمش، در اين باره فرموده: «اللّهُ يَعلَمُ مَا تَحمِلُ كُلُّ أُنثى... لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَينِ يَدَيه». آنگاه ابن عباس گفت: معقّبات، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را از امر خدا حفظ مى كنند. و درباره هلاكت اربد فرموده: «هُوَ الَّذِى يُرِيكُمُ البَرقَ... وَ هُوَ شَدِيدُ المِحَال». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۵۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۵۱ </center> | ||
مؤلف: اين معنا از طبرى و ابى شيخ، از ابن زيد نيز روايت شده، و در آخر آن آمده كه | مؤلف: اين معنا از طبرى و ابى شيخ، از ابن زيد نيز روايت شده، و در آخر آن آمده كه: لُبَيد در مرگ برادرش اربد گريه مى كرد و مى گفت: | ||
أخشَى عَلَى أربَدِ الحَتُوفِ * وَ لَا أرهَبُ نَوءَ السَّمَاءِ وَ الأسَد | |||
فَجَعَنِى الرَّعدُ وَ الصَّوَاعِقُ بِا * لفَارِسِ يَومَ الكَرِيهَة النَّجدِ | |||
ليكن آنچه در اين روايت در شأن نزول آيات مورد بحث آمده، با سياق آيات سوره سازگارى ندارد. چون آيات مذكور، ظهور در اين دارد كه در مكه نازل شده، بلكه با سياق خود آيات مورد بحث هم، بنابر آن معنايى كه كرديم، نمى سازد. | ليكن آنچه در اين روايت در شأن نزول آيات مورد بحث آمده، با سياق آيات سوره سازگارى ندارد. چون آيات مذكور، ظهور در اين دارد كه در مكه نازل شده، بلكه با سياق خود آيات مورد بحث هم، بنابر آن معنايى كه كرديم، نمى سازد. | ||
و نيز در الدّرالمنثور است كه ابن منذر و ابوالشيخ، از على | و نيز در الدّرالمنثور است كه ابن منذر و ابوالشيخ، از على «عليه السّلام» روايت كرده اند كه در تفسير آيه: «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَينِ يَدَيهِ وَ مِن خَلفِهِ يَحفَظُونَهُ مِن أمرِ اللّه» فرموده: هيچ بنده اى نيست مگر آن كه با او ملائكه ای است كه او را از اين كه در زير آوار برود و يا در چاه بيفتد و يا درنده اى او را بدرد و يا غرق شود و يا بسوزد، حفظ كنند، ولى وقتى قضا و قدر الهى بيايد، او را به دست قضا و قدر مى سپارند. | ||
مؤلف: در اين | مؤلف: در اين معنا، رواياتى از ابى داوود در كتاب «القدر»، و ابن ابى الدنيا و ابن عساكر، از آن جناب نقل شده. و نيز رواياتى از امام باقر و امام صادق «عليهما السّلام» رسيده است. | ||
و در تفسير عياشى، از فضيل بن عثمان، از امام صادق | و در تفسير عياشى، از فضيل بن عثمان، از امام صادق «عليه السّلام» روايت كرده كه گفت: امام «عليه السّلام»، آيه «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَينِ يَدَيهِ وَ مِن خَلفِهِ...»، را براى ما تلاوت نموده، فرموده: از جمله مقدمات مؤخرّات كه معقّبات اند، باقيات صالحات مى باشد. | ||
مؤلف: ظاهر اين عبارت، اين است كه: | مؤلف: ظاهر اين عبارت، اين است كه: «باقيات صالحات»، از مصاديق معقّباتى است كه در آيه آمده، كه صاحبش را از مقدّرات سوء حفظ مى كند، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۵۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۵۲ </center> | ||
و معلوم است كه جز به وسيله ملائكه موكل حفظ نمى كند. يعنى آن باقيات صالحات، صاحبش را به وسيله ملائكه اى كه بر آن موكل است، حفظ مى كند. پس برگشت معناى روايت، به همان بيانى است كه ما قبلا در ذيل آيه ايراد نموديم. | و معلوم است كه جز به وسيله ملائكه موكل حفظ نمى كند. يعنى آن باقيات صالحات، صاحبش را به وسيله ملائكه اى كه بر آن موكل است، حفظ مى كند. پس برگشت معناى روايت، به همان بيانى است كه ما قبلا در ذيل آيه ايراد نموديم. | ||
خط ۲۰۶: | خط ۲۰۸: | ||
ممكن هم هست بگویيم: خود آن باقيات صالحات به اذن خدا، صاحبش را حفظ مى كند. نه ملائكه موكل بر آن ها. اين معنا هم به آنچه در بيان قبلى گذشت، بر مى گردد. | ممكن هم هست بگویيم: خود آن باقيات صالحات به اذن خدا، صاحبش را حفظ مى كند. نه ملائكه موكل بر آن ها. اين معنا هم به آنچه در بيان قبلى گذشت، بر مى گردد. | ||
و در همان كتاب، از ابى عمر و مدائنى، از امام صادق | و در همان كتاب، از ابى عمر و مدائنى، از امام صادق «عليه السّلام» روايت كرده كه فرمود: پدرم همواره مى فرمود: خداوند قضاى حتمى رانده كه از هيچ بنده اى نعمتى را كه به او ارزانى داشته، از او سلب نكند، مگر آن كه خود بنده كارى كند كه مستوجب سلب نعمت شود. در آن صورت آن نعمت را به خاطر آن گناه سلب مى كند و اين، همان است كه در قرآن كريم فرموده: «إنَّ اللّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَومٍ حَتّى يُغَيِّرُوا مَا بِأنفُسِهِم». | ||
و نيز در همان كتاب، از احمد بن | و نيز در همان كتاب، از احمد بن محمّد، از ابى الحسن الرضا «عليه السّلام» روايت كرده كه در ذيل آيه «إنَّ اللّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَومٍ حَتّى يُغَيِّرُوا مَا بِأنفُسِهِم وَ إذَا أرَادَ اللّهُ بِقَومٍ سُوءً فَلَا مَرَدَّ لَهُ» فرموده: پس زمام امور به دست خداست. | ||
مؤلف: اين روايات اشاره است به همان بيانى كه ما در معناى آيه گذرانديم. | مؤلف: اين روايات اشاره است به همان بيانى كه ما در معناى آيه گذرانديم. | ||
و در معانى الاخبار، به سند خود، از عبداللّه بن فضل، از پدرش روايت كرده كه گفت: از | و در معانى الاخبار، به سند خود، از عبداللّه بن فضل، از پدرش روايت كرده كه گفت: از ابوخالد كابلى شنيدم كه مى گفت: | ||
از زين العابدين على بن الحسين «عليهما السلام» شنيدم كه مى فرمود: گناهانى كه نعمت را تغيير مى دهند، عبارتند از: ظلم بر مردم، ترك عمل خيرى كه بدان عادت شده، كفران نعمت، و ترك شكر. و اين، همان است كه خداى تعالى درباره اش فرموده: «إنَّ اللّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَومٍ حَتّى يُغَيِّرُوا مَا بِأنفُسِهِم». | |||
و در تفسير نعمانى، از اصبغ بن نباته، از على | و نيز در همان كتاب، به سند خود، از حسن بن فضال، از حضرت رضا «عليه السلام» روايت كرده كه در ذيل آيه «هُوَ الَّذِى يُرِيكُمُ البَرقَ خَوفاً وَ طَمَعاً» فرموده: «خوف»، براى مسافر و «طمع»، براى حاضر و مقيم است. (مسافر خواهان نبود آن، و حاضر خواهان آن است). | ||
و در تفسير نعمانى، از اصبغ بن نباته، از على «عليه السّلام» روايت كرده كه در تفسير جملۀ «وَ هُوَ شَدِيدُ المِحَال» فرموده: مقصود آن است كه مكر خداوند، شديد است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۵۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۵۳ </center> | ||
و شيخ در امالى، به سند خود، از انس بن مالك روايت كرده كه گفت: رسول خدا | و شيخ در امالى، به سند خود، از انس بن مالك روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مردى را نزد يكى از فراعنه عرب فرستاد تا او را به سوى خداى عزوجل دعوت كند. مرد دعوت خود را كرد. | ||
فرعون نامبرده پرسيد: بگو ببينم اين خدایى كه مرا به سويش مى خوانى، آيا از نقره است، يا از طلا يا از آهن؟ مرد نزد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» برگشته، گفته او را نقل كرد. حضرت فرمود: برگرد و دعوت خود را مجددا برسان. | |||
عرض كرد: يا رسول الله! او از پذيرفتن دعوتم سركشى كرد. فرمود: (به تو مى گويم) برگرد. مرد برگشته و او را به دين توحيد دعوت نمود. او هم همان پاسخ اولى را داد. در همين بين، قطعه ابرى در آسمان غرش كرده، صاعقه اى بر سر او انداخت و كاسه سرش را برد و او را هلاك كرد. آنگاه اين آيه نازل شد: | عرض كرد: يا رسول الله! او از پذيرفتن دعوتم سركشى كرد. فرمود: (به تو مى گويم) برگرد. مرد برگشته و او را به دين توحيد دعوت نمود. او هم همان پاسخ اولى را داد. در همين بين، قطعه ابرى در آسمان غرش كرده، صاعقه اى بر سر او انداخت و كاسه سرش را برد و او را هلاك كرد. آنگاه اين آيه نازل شد: «وَ يُرسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَاءُ وَ هُم يُجَادِلُونَ فِى اللّهِ وَ هُوَ شَدِيدُ المِحَال». | ||
مؤلف: گفتارى كه در آخر اين روايت داريم، همان گفتاری است كه در آخر داستان عامر و اربد داشتيم. به اضافه اين كه در اين خبر دارد كه دنبال داستان مزبور، آيه | مؤلف: گفتارى كه در آخر اين روايت داريم، همان گفتاری است كه در آخر داستان عامر و اربد داشتيم. به اضافه اين كه در اين خبر دارد كه دنبال داستان مزبور، آيه «وَ يُرسِلُ الصَّوَاعِقَ...»، نازل شد، و حال آن كه جمله مزبور، قسمتى از آيه است و اگر بنا بود آيه نازل شود، مى بايد از اول، يعنى از «وَ يُسَبِّحُ الرَّعدُ بِحَمدِهِ...» نازل شود، و در شأن نزول معنا ندارد كه نصف آيه نازل گردد. | ||
<span id='link321'><span> | <span id='link321'><span> | ||
و | و قمى، در تفسير خود مى گويد: ابى الجارود، از حضرت ابى جعفر «عليه السّلام» روايت كرده كه در ذيل آيه: «وَ لِلّهِ يَسجُدُ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَ الأرض...» فرموده: | ||
اما آن هايى كه از اهل زمين، خدا را سجده مى كنند، همان كسانی اند كه در اسلام به دنيا آمده اند، كه خداى را به طوع و رغبت خود سجده مى كنند. و اما آن هايى كه كُرهاً سجده مى كنند، عبارتند از كسانى كه: از روى ناچارى مسلمان شده اند. و اما آن ها كه سجده نمى كنند، سايه شان، خدا را در صبح و شام سجده مى كند. | اما آن هايى كه از اهل زمين، خدا را سجده مى كنند، همان كسانی اند كه در اسلام به دنيا آمده اند، كه خداى را به طوع و رغبت خود سجده مى كنند. و اما آن هايى كه كُرهاً سجده مى كنند، عبارتند از كسانى كه: از روى ناچارى مسلمان شده اند. و اما آن ها كه سجده نمى كنند، سايه شان، خدا را در صبح و شام سجده مى كند. | ||
مؤلف: ظاهر اين | مؤلف: ظاهر اين روايت، با سياق آيه كريمه مخالفت دارد. زيرا سياق آيه شريفه، سياق بيان عموميّت قهر خداى تعالى از راه بيان عظمت و علو او نسبت به آنچه كه در آسمان ها و زمين اند و حتى نسبت به سايه هاى ايشان است. و اين بيان، خبر مى دهد از اين كه سجده موجودات و سايه هاشان، حقيقت سجده است، نه سر به زمين نهادن، ولى از ظاهر روايت بر مى آيد كه سجده را به معناى سر به زمين نهادن گرفته و مى گويد: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۵۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۵۴ </center> | ||
اين سجده در عموم اهل زمين و آسمان هست، در بعضى به طوع و رغبت و در بعضى ديگر به كره و اجبار. و در پاره اى ديگر كه خودشان سجده نمى كنند، سايه هاشان به زمين مى افتد و همان به زمين افتادن سايه ها، شبيه به سجده است. و اين معنا، معنايى است كه هيچ جلالتى براى خداى كبير متعال نمى رساند. | اين سجده در عموم اهل زمين و آسمان هست، در بعضى به طوع و رغبت و در بعضى ديگر به كره و اجبار. و در پاره اى ديگر كه خودشان سجده نمى كنند، سايه هاشان به زمين مى افتد و همان به زمين افتادن سايه ها، شبيه به سجده است. و اين معنا، معنايى است كه هيچ جلالتى براى خداى كبير متعال نمى رساند. | ||
علاوه بر اين، با عموميّتى كه در | علاوه بر اين، با عموميّتى كه در جملۀ «وَ ظِلَالُهُم بِالغُدُوِّ وَ الآصَال» به چشم مى خورد، سازگار نيست. (زيرا روايت مى گويد: سايه يك طايفه سجده مى كند، ولى آيه مى گويد: سايه همه آنان سجده مى كند). | ||
و از آن جمله، واضح تر عموميتى است كه در آيه | و از آن جمله، واضح تر عموميتى است كه در آيه «أوَ لَم يَرَوا إلَى مَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَئٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلَالُهُ عَنِ اليَمِينِ وَ الشَّمَائِلِ سُجَّداً لِلّهِ وَ هُم دَاخِرُونَ وَ لِلّهِ يَسجُدُ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِى الأرضَ مِن دَابَّةٍ وَ المَلَائِكَةُ وَ هُم لَا يَستَكبِرُونَ» است. زيرا در اين آيه، سجده را به سايه تمامى موجودات نسبت مى دهد، نه تنها اهل آسمان و زمين كه از ضمير «هُم» در آيه مورد بحث، استفاده مى شد. | ||
ویرایش