۱۹٬۳۰۲
ویرایش
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
==معناى «فطر» و «فاطر» و اثبات توحيد ربوبى خداوند در اين آيه== | ==معناى «فطر» و «فاطر» و اثبات توحيد ربوبى خداوند در اين آيه== | ||
«'''قَالَت | «'''قَالَت رُسُلُهُمْ أَفى اللَّهِ شكُّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِن ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى'''»: | ||
كلمۀ «فطر»، به طورى كه راغب گفته است، در اصل به معناى پاره كردن از درازاى پارچه و يا چيز ديگر است. وقتى گفته مى شود: «فَطَرتُ الشَّئَ فِطراً»، معنايش اين است كه آن را از طرف طول شكافتم. و وقتى گفته شود: «أفطَرَ الشَّئ فُطُوراً و إنفَطَر إنفِطاراً»، معنايش اين است كه قبول شكافتن و پاره شدن نمود. | |||
و در قرآن | و در قرآن كريم، هر جا كه اين ماده را به خداى تعالى نسبت داده، به معناى ايجاد است، ولى در معناى ايجاد، به نوعى عنايت استعمال شده. گويا خداى تعالى، عالَم عدم را شكافته، و از شكم آن موجودات را بيرون كشيده است، و اين موجودات تا زمانى وجود دارند كه خداى تعالى، دو طرف عدم را همچنان باز نگه داشته باشد، و اما اگر آن ها را رها كند كه به يكديگر وصل شوند، باز موجودات معدوم شوند، همچنان كه فرموده «إنَّ اللهَ يُمسِكُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضَ أن تَزُولَا وَ لَئِن زَالَتَا إن أمسَكَهُمَا مِن أحَدٍ مِن بَعدِهِ». | ||
بنابراين، تفسير كردن كلمه «فطر» به خلق، كه عبارت است از جمع آورى اجزاء، تفسير صحيحى نيست، و اگر در بعضى عبارات ديده مى شود، در حقيقت اشتباه | بنابراين، تفسير كردن كلمه «فطر» به خلق، كه عبارت است از جمع آورى اجزاء، تفسير صحيحى نيست، و اگر در بعضى عبارات ديده مى شود، در حقيقت اشتباه است. به شهادت اين كه اگر «فطر» به معناى خلق بود، بايد برهانى كه در آيه مورد بحث، يعنى در جملۀ «فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض»، كه بر اثبات وجود خالق اقامه شده، برهانى ناقص و اجنبى از مدعا باشد. زيرا بت پرست هم وجود خالق را منكر نيست، و قبول دارد كه خالق عالَم، همان خداى سبحان است و بس. ليكن توحيد ربوبيت را منكر است، و همچنين معبود را منحصر به يكى نمى داند، و در مقابل كسى كه منكر توحيد در ربوبيت و عبادت است، اثبات خالق فایده اى ندارد. | ||
از اين جا مى فهميم كه جمله مذكور، در مقام اثبات توحيد ربوبيت | از اين جا مى فهميم كه جمله مذكور، در مقام اثبات توحيد ربوبيت است. چون اين جمله، در مقابل كلام كفار و مشركان كه گفته بودند: «إنَّا كَفَرنَا بِمَا أُرسِلتُم بِهِ وَ إنَّا لَفِى شَكٍّ مِمَّا تَدعُونَنَا إلَيهِ مُرِيبٌ» قرار گرفته، و قبلا هم گفتيم كه مشركان در اين گفتار خود، دو چيز را انكار كرده اند: يكى رسالت را و ديگرى توحيد در ربوبيت را، و ناگزير، كلام رسولان هم كه جواب اين گفتار مشركان است، بايد متضمن دو اثبات باشد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۵ </center> | ||
پس بايد | پس بايد جملۀ «أفِى اللهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض»، برهان بر اثبات توحيد ربوبيت باشد، و جملۀ «يَدعُوكُم...»، برهان بر اثبات رسالت و حقانيت ادعاى انبياء، زيرا اگر جمله اولى، صرفا عليه انكار كفار بوده و هيچ جنبه برهانى نداشته باشد، ديگر احتياجى نبود كه وصف «فاطر» را بياورد و آوردن وصف مذكور، براى اين است كه شك در ربوبيت او را به كلّى از بين ببرد. | ||
<span id='link27'><span> | <span id='link27'><span> | ||
==توضيح برهانى كه توحيد الوهيت و ربوبيت خدا را اثبات مى كند == | ==توضيح برهانى كه توحيد الوهيت و ربوبيت خدا را اثبات مى كند == | ||
توضيح اين كه: در اولين تعقل و دركى كه از اين عالم مشهود مى كنيم كه از موجودات تاليف شده و هر يك از آن موجودات ، در حد خود، محدود و جداى از غير خود هستند، و هيچ يك از موجودات و اجزاى آن ها وجودشان از خودشان و قائم به ذات خودشان نيست. چون اگر قائم به ذات خود بودند نه دستخوش دگرگونى مى شدند، و نه نابود مى گشتند، مى فهميم كه اين موجودات و اجزاى آنها و هر صفت و آثارى كه جنبه هستى و وجود دارد، از ديگرى و مال ديگرى است، و اين ديگرى همان كسى است كه ما خدايش مى ناميم، و او است كه اين عالم و اجزاى آن را ايجاد كرده، و براى هر يك حد و مرزى جداى از ديگرى قرار داده است. | توضيح اين كه: در اولين تعقل و دركى كه از اين عالم مشهود مى كنيم كه از موجودات تاليف شده و هر يك از آن موجودات ، در حد خود، محدود و جداى از غير خود هستند، و هيچ يك از موجودات و اجزاى آن ها وجودشان از خودشان و قائم به ذات خودشان نيست. چون اگر قائم به ذات خود بودند نه دستخوش دگرگونى مى شدند، و نه نابود مى گشتند، مى فهميم كه اين موجودات و اجزاى آنها و هر صفت و آثارى كه جنبه هستى و وجود دارد، از ديگرى و مال ديگرى است، و اين ديگرى همان كسى است كه ما خدايش مى ناميم، و او است كه اين عالم و اجزاى آن را ايجاد كرده، و براى هر يك حد و مرزى جداى از ديگرى قرار داده است. |
ویرایش