گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۵۷: خط ۱۵۷:
<span id='link302'><span>
<span id='link302'><span>


==جهت و حكمت وجود تلازم بين اعمال صالح و نعمت ها و بهره مندى ها ==
==حكمت وجود تلازم بين اعمال صالح و نعمت ها و بهره مندى ها ==
اين بود آنچه ، از ظاهر آيه درباره ملازمه ميان شيوع صلاح در قومى ، و دوام نعمت برايشان استفاده مى شود و اما اينكه اگر فساد در قومى شايع شود و يا از بعضى از ايشان سربزند نقمت و عذاب هم برايشان نازل مى شود آيه شريفه از تلازم ميان آنها ساكت است ، نهايت چيزى كه از آيه استفاده مى شود اين است كه:  
اين بود آنچه از ظاهر آيه درباره ملازمه ميان شيوع صلاح در قومى، و دوام نعمت برايشان استفاده مى شود. و اما اين كه اگر فساد در قومى شايع شود و يا از بعضى از ايشان سر بزند، نقمت و عذاب هم برايشان نازل مى شود، آيه شريفه از تلازم ميان آن ها ساكت است. نهايت چيزى كه از آيه استفاده مى شود، اين است كه:  


خداوند وقتى روش خود را تغيير مى دهد و عذاب مى فرستد كه مردم رفتار خود را عوض كرده باشند، البته اين مطلب امكان دارد نه اينكه به فعليّت درآوردنش واجب باشد زيرا اين از آيه استفاده نمى شود، و بهمين جهت سياق را تغيير داده مى فرمايد: «'''و اذا اراد اللّه بقوم سوء فلا مرد له '''» با اينكه اگر مى خواست سياق را تغيير ندهد بايد مى فرمود: «'''حتى يغيروا ما بانفسهم فيريد اللّه بهم من السوء ما لا مردّ له - تا آنكه مردم رفتار خود را عوض كنند كه در اين صورت خداوند آنگونه بدى را براى ايشان خواسته است كه احدى نتواند آن را جلوگير شود.
خداوند وقتى روش خود را تغيير مى دهد و عذاب مى فرستد، كه مردم رفتار خود را عوض كرده باشند. البته اين مطلب امكان دارد، نه اين كه به فعليّت درآوردنش واجب باشد. زيرا اين از آيه استفاده نمى شود، و به همين جهت سياق را تغيير داده مى فرمايد: «و اذا اراد اللّه بقوم سوء فلا مرد له». با اين كه اگر مى خواست سياق را تغيير ندهد، بايد مى فرمود: «حتى يغيروا ما بانفسهم فيريد اللّه بهم من السوء ما لا مردّ له - تا آن كه مردم رفتار خود را عوض كنند كه در اين صورت، خداوند آن گونه بدى را براى ايشان خواسته است كه احدى نتواند آن را جلوگير شود».


مؤيّد اين معنا هم آيه ((و ما اصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير'''» است كه صريحا دلالت مى كند بر اينكه پاره اى از تغييرات خدا در هنگام پاره اى از تغييرات مردم ، اجراء نمى گردد، و خدا مردم را در آن تغييرات عفو مى فرمايد و اما اينكه آيا فرد هم عينا مانند قوم و جمعيت است و صلاح و فساد عمل او در وضع آخرت و دنياى او و امور مادى و معنوى او اثر مى گذارند يا نه ؟ آنچه كه از كلام الهى برمى آيد اين است كه ميان اعمال صالح يك فرد و ميان صلاح آخرت و نعمت هاى معنويش رابطه هست ، و در صورت تغيير آن ، نعمت هاى مزبور هم تغيير مى كند، و ليكن آيات دلالتى بر رابطه ميان نعمت هاى مادى و جسمانيش ندارد.
مؤيّد اين معنا هم، آيه «و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير» است، كه صريحا دلالت مى كند بر اين كه پاره اى از تغييرات خدا در هنگام پاره اى از تغييرات مردم، اجراء نمى گردد، و خدا مردم را در آن تغييرات عفو مى فرمايد.  


و حكمت همه اينها هم روشن است ، زيرا تلازم مذكور، مقتضاى حكم توافق و سنخيّتى است كه در اجزاى نظام عالم برقرار است و هر نوعى را بسوى غايت و نهايت سيرش سوق مى دهد، آرى خداوند براى انواع ، غاياتى قرار داده و آنها را مجهّز به وسائل رسيدن بدان غايات آفريده ، و در ميان اجزاى اين نظام ، تلائم و توافقى نهاده كه همه را شى ء واحدى كرده ، كه ميان اجزائش معانده و تضادّى نيست ، و مقتضاى آنها اين است كه : هر نوعى در عافيت و نعمت و كرامت ، تا به غايت خود برسد.
و اما اين كه آيا فرد هم عينا مانند قوم و جمعيت است و صلاح و فساد عمل او در وضع آخرت و دنياى او و امور مادى و معنوى او اثر مى گذارند يا نه، آنچه كه از كلام الهى بر مى آيد، اين است كه: ميان اعمال صالح يك فرد و ميان صلاح آخرت و نعمت هاى معنوی اش رابطه هست، و در صورت تغيير آن، نعمت هاى مزبور هم تغيير مى كند. وليكن آيات دلالتى بر رابطه ميان نعمت هاى مادى و جسمانی اش ندارد.
 
و حكمت همه اين ها هم روشن است. زيرا تلازم مذكور، مقتضاى حكم توافق و سنخيّتى است كه در اجزاى نظام عالم برقرار است، و هر نوعى را به سوى غايت و نهايت سيرش سوق مى دهد.
 
آرى خداوند براى انواع، غاياتى قرار داده و آن ها را مجهّز به وسائل رسيدن بدان غايات آفريده، و در ميان اجزاى اين نظام، تلائم و توافقى نهاده كه همه را شئ واحدى كرده، كه ميان اجزائش معانده و تضادّى نيست، و مقتضاى آن ها اين است كه: هر نوعى در عافيت و نعمت و كرامت، تا به غايت خود برسد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۲۸ </center>
و ميان انواع موجودات ، غير از نوع آدمى گويا هيچ نوع ديگرى از مقتضاى فطرت اصلى خود منحرف نمى شود.
و ميان انواع موجودات، غير از نوع آدمى، گويا هيچ نوع ديگرى از مقتضاى فطرت اصلى خود منحرف نمى شود.
 
و نوع انسان هم، اگر مانند ساير انواع از مقتضاى فطرت اصلی اش منحرف نگردد، عالم بر طبق سعادت و نعمت او دور مى زند و جريان مى يابد. و اما اگر منحرف شد و فساد در ميان آن رايج گرديد، تعادل ميان اجزاى كون بر هم خورده و همين خود، باعث مى شود كه نعمت از او هجرت نموده، نظام زندگی اش مختل گردد. و در نتيجه فساد در دريا و خشكى عالم به خاطر اعمال نارواى آدمى ظاهر مى شود، و خدا كيفر بعضى از آنچه را كه كرده اند، به ايشان مى چشاند تا شايد برگردند.


و نوع انسان هم اگر مانند ساير انواع از مقتضاى فطرت اصليش منحرف نگردد، عالم بر طبق سعادت و نعمت او دور مى زند و جريان مى يابد، و اما اگر منحرف شد و فساد در ميان آن رايج گرديد، تعادل ميان اجزاى كون بر هم خورده و همين خود باعث مى شود كه نعمت از او هجرت نموده نظام زندگيش مختل گردد، و در نتيجه فساد در دريا و خشكى عالم بخاطر اعمال نارواى آدمى ظاهر مى شود، و خدا كيفر بعضى از آنچه را كه كرده اند به ايشان مى چشاند تا شايد برگردند.
و پوشيده نيست كه اين معنا مربوط به نوع است، نه شخص. و به همين جهت گفتيم كه: تلازم ميان صلاح نوع و نعمت هاى عمومى آنان است، نه بين اشخاص. زيرا چه بسا افرادى كه در نوع به هدف نرسند، وليكن خود نوع به هدف برسد، و بايد برسد.  


و پوشيده نيست كه اين معنا مربوط به نوع است نه شخص ، و بهمين جهت گفتيم كه : تلازم ميان صلاح نوع و نعمت هاى عمومى آنان است نه بين اشخاص ، زيرا چه بسا افرادى كه در نوع به هدف نرسند و ليكن خود نوع به هدف برسد، و بايد برسد، آرى اگر بخاطر انحراف يك فرد و دو فرد، نوع ، از سعادت خود محروم مانده به غايت و هدف نرسد مستلزم لعب و بازى در خلقت مى شود، و (حال آنكه ) خدا فرموده : «'''و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما لاعبين '''».
آرى، اگر به خاطر انحراف يك فرد و دو فرد، نوع از سعادت خود محروم مانده، به غايت و هدف نرسد، مستلزم لعب و بازى در خلقت مى شود، و (حال آن كه) خدا فرموده: «و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما لاعبين».


و ما در جلد دوم اين كتاب در چند بحثى كه درباره اعمال گذرانديم راجع به اين موضوع نيز قدرى حرف زديم.
و ما، در جلد دوم اين كتاب، در چند بحثى كه درباره اعمال گذرانديم، راجع به اين موضوع نيز قدرى حرف زديم.


از آنچه گذشت اين معنا روشن شد كه آن اعتراضى كه به آيه شريفه شده است تا چه حدّ باطل و بى مورد است ، و آن اين است كه آيه مى رساند: وقتى وضع قومى تغيير مى كند و نعمت ها دگرگون مى شود كه مردم با گناه ، وضع خود را دگرگون كنند. و اين بر خلاف آن مساله اى است كه در شرع آمده كه نمى توان عموم را به جرم خواص مؤ اخذه نمود، و وجه فسادش هم اين است كه اين معنا بكلى اجنبى از مفاد آيه است.
از آنچه گذشت، اين معنا روشن شد كه: آن اعتراضى كه به آيه شريفه شده است، تا چه حدّ باطل و بى مورد است و آن، اين است كه آيه مى رساند: وقتى وضع قومى تغيير مى كند و نعمت ها دگرگون مى شود كه مردم با گناه، وضع خود را دگرگون كنند. و اين، بر خلاف آن مساله اى است كه در شرع آمده كه نمى توان عموم را به جرم خواص مؤاخذه نمود، و وجه فسادش هم، اين است كه اين معنا، به كلى اجنبى از مفاد آيه است.




۲۰٬۷۵۸

ویرایش