گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۳: خط ۶۳:
<span id='link305'><span>
<span id='link305'><span>


بعضى از مفسرين گفته اند: جمله ((فاغفر للذين تابوا...(( دلالت دارد بر اينكه برداشتن و اسقاط عقاب بعد از توبه ، تفضلى است از خداى تعالى ، چون اگر واجب بود ديگر احتياج نداشت ملائكه درخواست آن را بكنند، بلكه خود خداى تعالى عقاب تائبين را اسقاط مى كرد.
بعضى از مفسران گفته اند: جملۀ «فَاغفِر لِلّذِينَ تَابُوا...» دلالت دارد بر اين كه برداشتن و اسقاط عقاب بعد از توبه، تفضلى است از خداى تعالى. چون اگر واجب بود، ديگر احتياج نداشت ملائكه درخواست آن را بكنند، بلكه خود خداى تعالى، عقاب تائبين را اسقاط مى كرد.


ليكن اين استدلال صحيح نيست ، براى اينكه واجب بودن اسقاط عقاب تائبين يا صدور هر كار ديگر از خداى تعالى منافاتى با صحت درخواست آن ندارد، به شهادت كلام خود ملائكه ، كه بعد از استغفار گفته اند: ((ربنا و ادخلهم جنات عدن التى وعدتهم ((، چون مى بينيم با اعترافشان به اينكه خدا وعده جنات عدن داده و با اينكه ملائكه مى دانند كه خدا خلف وعده نمى كند، با اين حال درخواست كرده اند كه مؤ منين را داخل آن جنات بفرمايد.
ليكن اين استدلال صحيح نيست. براى اين كه واجب بودن اسقاط عقاب تائبين يا صدور هر كار ديگر از خداى تعالى، منافاتى با صحت درخواست آن ندارد. به شهادت كلام خود ملائكه، كه بعد از استغفار گفته اند: «رَبّنَا وَ أدخِلهُم جَنّاتِ عَدنٍ الّتِى وَعَدتَهُم». چون مى بينيم با اعترافشان به اين كه خدا وعدۀ «جنّات عدن» داده و با اين كه ملائكه مى دانند كه خدا خُلف وعده نمى كند، با اين حال درخواست كرده اند كه مؤمنان را داخل آن جنّات بفرمايد.


و از اين آيه صريحتر آيه : ((ربنا و اتنا ما وعدتنا على رسلك و لا تخزنا يوم القيامة انك لا تخلف الميعاد(( مى باشد كه حكايت دعاى خود مؤ منين است .
و از اين آيه صريح تر، آيه: «رَبّنَا وَ آتِنَا مَا وَعَدتَنَا عَلَى رُسُلِكَ وَ لَا تُخزِنَا يَومَ القِيَامَةِ إنّكَ لَا تُخلِفُ المِيعَاد» مى باشد، كه حكايت دعاى خود مؤمنان است.


و قبول توبه از چيزهايى است كه خداى تعالى بر خود واجب كرده و آن را حق توبه كنندگان دانسته و فرموده : ((انما التوبه على اللّه للذين يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب فاولئك يتوب اللّه عليهم (( بنابراين طلب هر حقى كه خدا بر خود واجب كرده ، از قبيل درخواست مغفرت گناه توبه كننده (و درخواست طلب روزى ، و يا استجابت دعا و امثال آن ) در حقيقت مراجعه به خداست براى اينكه وعده خود را انجاز كند، و نيز اظهار اشتياق براى رسيدن به رستگارى به سبب كرامت اوست .
و قبول توبه از چيزهايى است كه خداى تعالى، بر خود واجب كرده و آن را حق توبه كنندگان دانسته و فرموده: «إنّمَا التّوبَةُ عَلَى اللّهِ لِلّذِينَ يَعمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأولَئِكَ يَتُوبُ اللّه عَلَيهِم». بنابراين، طلب هر حقى كه خدا بر خود واجب كرده، از قبيل درخواست مغفرت گناه توبه كننده (و درخواست طلب روزى، و يا استجابت دعا و امثال آن)، در حقيقت مراجعه به خداست، براى اين كه وعده خود را انجاز كند، و نيز اظهار اشتياق براى رسيدن به رستگارى به سبب كرامت اوست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۷۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۷۳ </center>
و همچنين صرف اينكه مى دانيم فلان رفتار خدا با بندگانش تفضل است ، دليل نمى شود بر اينكه اين رفتار بر خدا واجب نيست ، چون هر عطيه از عطاياى خدا كه فرض كنى ، تفضل او است ، چه واجب الصدور باشد و چه غير واجب ، چون اگر صدور فعلى از افعال از خداى تعالى واجب باشد، چنان نيست كه ديگرى در ايجاب آن دخالت كرده باشد و خدا را مقهور تاءثير خود ساخته باشد، چون مؤ ثر در هر چيز تنها و تنها خود او است و چيزى در او اثر نمى گذارد. و معناى وجوب صدور آن فعل اين است كه خداى عزيز، صدور آن را بر خود واجب كرده . و برگشت معناى وجوب ، به اين است كه خداى عزيز قضا رانده كه اين كار انجام شود و اين عطيه افاضه گردد و قضايش هم حتمى است .
و همچنين، صرف اين كه مى دانيم فلان رفتار خدا با بندگانش تفضل است، دليل نمى شود بر اين كه اين رفتار بر خدا واجب نيست. چون هر عطيّه از عطاياى خدا كه فرض كنى، تفضّل او است. چه واجب الصدور باشد، و چه غير واجب. چون اگر صدور فعلى از افعال از خداى تعالى واجب باشد، چنان نيست كه ديگرى در ايجاب آن دخالت كرده باشد و خدا را مقهور تأثير خود ساخته باشد. چون مؤثر در هر چيز، تنها و تنها، خود اوست و چيزى در او اثر نمى گذارد.  


پس اگر آن كار را كه فرض كرديم بر خود واجب كرده ، انجام مى دهد به مشيتى از ناحيه خويش انجام مى دهد، او منزه است از اينكه ديگرى او را به كار مجبور و كارى را بر او الزام كند، بلكه اگر آن كار عطيه اى باشد، در عين اينكه بر حسب فرض واجب بوده ، تفضلى است كه كرده . پس ‍ فعل او تفضلى است از او هر چند كه واجب الصدور باشد و اما اگر واجب الصدور نباشد، تفضل بودنش واضحتر است .
و معناى وجوب صدور آن فعل، اين است كه: خداى عزيز، صدور آن را بر خود واجب كرده. و برگشت معناى وجوب، به اين است كه خداى عزيز، قضا رانده كه اين كار انجام شود و اين عطيه افاضه گردد و قضايش هم، حتمى است.


«'''إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْت اللَّهِ أَكْبرُ مِن مَّقْتِكُمْ أَنفُسكمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلى الايمَانِ فَتَكْفُرُونَ'''»:
پس اگر آن كار را كه فرض كرديم بر خود واجب كرده، انجام مى دهد، به مشيّتى از ناحيه خويش انجام مى دهد. او منزّه است از اين كه ديگرى او را به كار مجبور و كارى را بر او الزام كند، بلكه اگر آن كار عطيه اى باشد، در عين اين كه بر حسب فرض واجب بوده، تفضلى است كه كرده. پس فعل او، تفضّلى است از او، هرچند كه واجب الصدور باشد، و اما اگر واجب الصدور نباشد، تفضل بودنش واضح تر است.


كلمه ((مقت (( به معناى شديدترين مرحله خشم است . خداى تعالى بعد از آنكه پارهاى از آثار ايمان مؤ منين را برشمرد، اينك به سراغ كفار برگشته ، پارهاى از آثار سويى كه از جهت كفر دارند، برمى شمارد.
«'''إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْت اللَّهِ أَكْبرُ مِن مَّقْتِكُمْ أَنفُسكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلى الإيمَانِ فَتَكْفُرُونَ'''»:
و ظاهر اين آيه و آيه بعدش اين است كه : ندايى كه در اين آيه حكايت مى كند، ندايى است كه كفار در آخرت و بعد از داخل شدن در آتش به آن نداء مى شوند. آن هنگامى كه عذاب كفر خود را مى چشند و مى فهمند كه كفرشان در دنيا در حقيقت خشم گرفتن بر خودشان بوده است ، آن روزى كه از طرف انبيا دعوت مى شدند به سوى ايمان و آن دعوت را مسخره مى كردند، به دست خود اين آتش را براى خود افروختند و خويشتن را به هلاكت دايمى دچار كردند.


در آن روز از جانب خداى سبحان اين ندا را مى شنوند: سوگند مى خورم كه شدت خشم خدا براى شما خيلى بزرگتر و بيشتر از شدت خشمى است كه خودتان بر خود گرفتيد، آن هنگام كه دعوت مى شديد - اگر مضارع آورده به اعتبار حكايت حال گذشته معناى گذشته را مى دهد - به سوى ايمان ، يعنى انبيا شما را بدان دعوت مى كردند، و شما كفر مى ورزيديد.
كلمه «مقت»، به معناى شديدترين مرحله خشم است. خداى تعالى، بعد از آن كه پاره اى از آثار ايمان مؤمنان را برشمرد، اينك به سراغ كفار برگشته، پاره اى از آثار سويى كه از جهت كفر دارند، بر مى شمارد.
 
و ظاهر اين آيه و آيه بعدش، اين است كه: ندايى كه در اين آيه حكايت مى كند، ندايى است كه كفار در آخرت و بعد از داخل شدن در آتش به آن نداء مى شوند. آن هنگامى كه عذاب كفر خود را مى چشند و مى فهمند كه كفرشان در دنيا، در حقيقت خشم گرفتن بر خودشان بوده است. آن روزى كه از طرف انبيا دعوت مى شدند به سوى ايمان و آن دعوت را مسخره مى كردند، به دست خود، اين آتش را براى خود افروختند و خويشتن را به هلاكت دايمى دچار كردند.
 
در آن روز، از جانب خداى سبحان، اين ندا را مى شنوند: سوگند مى خورم كه شدت خشم خدا براى شما خيلى بزرگتر و بيشتر از شدت خشمى است كه خودتان بر خود گرفتيد. آن هنگام كه دعوت مى شديد - اگر مضارع آورده به اعتبار حكايت حال گذشته، معناى گذشته را مى دهد - به سوى ايمان، يعنى انبيا شما را بدان دعوت مى كردند، و شما كفر مى ورزيديد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۷۴ </center>
<span id='link306'><span>
<span id='link306'><span>
۲۰٬۵۷۴

ویرایش