گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۳۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۲۷: خط ۱۲۷:


==نهى مسلمانان از ايذاى پيامبر اكرم «ص» ==
==نهى مسلمانان از ايذاى پيامبر اكرم «ص» ==
وَ إِذْ قَالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يَقَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنى وَ قَد تَّعْلَمُونَ أَنى رَسولُ اللَّهِ إِلَيْكمْ ...
«'''وَ إِذْ قَالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنى وَ قَد تَّعْلَمُونَ أَنّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ ...'''»:
اين آيه شريفه به طور اشاره مى فهماند كه بنى اسرائيل با لجاجت خود رسول خدا. حضرت موسى را آزار داده بودند، تا جايى خداى تعالى به كيفر اين رفتارشان دلهايشان را منحرف ساخت . و اين خود نهيى است براى مؤ منين از اين كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را اذيت كنند، و كارشان بدانجا انجامد كه كار قوم موسى بدانجا كشيد، و دلهايشان منحرف گشت ، همچنان كه در آيه زير به طور صريح روى سخن به امت اسلام نموده ، مى فرمايد: «'''ان الذين يوذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فى الدنيا و الاخره و اعد لهم عذابا مهينا'''».
اين آيه شريفه، به طور اشاره مى فهماند كه بنى اسرائيل با لجاجت خود، رسول خدا. حضرت موسى را آزار داده بودند، تا جايى خداى تعالى، به كيفر اين رفتارشان، دل هايشان را منحرف ساخت. و اين خود، نهيى است براى مؤمنان از اين كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را اذيت كنند، و كارشان بدان جا انجامد كه كار قوم موسى بدان جا كشيد، و دل هايشان منحرف گشت. همچنان كه در آيه زير، به طور صريح، روى سخن به امت اسلام نموده، مى فرمايد: «إنّ الّذِينَ يُؤذُونَ اللّه وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِى الدُّنيَا وَ الآخِرَة وَ أعَدَّ لَهُم عَذَاباً مُهِيناً».


و آيه مورد بحث بدان جهت كه نهيى الزامى در آن هست ، در معناى آيه «'''يا ايها الذين امنوا لا تكونوا كالذين اذوا موسى فبراه اللّه مما قالوا و كان عند اللّه وجيها يا ايها الذين امنوا اتقوا اللّه و قولوا قولا سديدا'''» مى باشد.
و آيه مورد بحث، بدان جهت كه نهيى الزامى در آن هست، در معناى آيه «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوا مُوسَى فَبَرَّأهُ اللّهُ مِمَّا قَالُوا وَ كَانَ عِندَ اللّه وَجِيهاً * يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ قُولُوا قَولاً سَدِيداً» مى باشد.


اين دو آيه از سوره احزاب كه در مقام تبرئه موسى (عليه السلام ) است ، دلالت دارد بر اينكه منظور از اذيت آن جناب به عملى كه خدا او را از آن عمل تبرئه نموده ، نافرمانى خود بنى اسرائيل نسبت به دستورات وى ، و بيرون شدن از اطاعت آن جناب نبوده ، چون اگر اين طور بود معنا نداشت خدا آن جناب را تبرئه كند، پس يقينا بنى اسرائيل به آن جناب نسبت ناروايى داده بودند،
اين دو آيه، از سوره احزاب كه در مقام تبرئه موسى «عليه السلام» است، دلالت دارد بر اين كه منظور از اذيت آن جناب، به عملى كه خدا او را از آن عمل تبرئه نموده، نافرمانى خود بنى اسرائيل نسبت به دستورات وى، و بيرون شدن از اطاعت آن جناب نبوده. چون اگر اين طور بود، معنا نداشت خدا آن جناب را تبرئه كند. پس يقينا بنى اسرائيل به آن جناب، نسبت ناروايى داده بودند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۲۳ </center>
كه مايه آبروريزى آن جناب مى شده ، و او از اين تهمت آزرده شده ، و خدا از آن تبرئه اش كرده . آيه بعد هم كه فرمود: «'''از خدا پروا كنيد، و سخن سنجيده بگوييد'''» مؤ يد اين معنا است .
كه مايه آبروريزى آن جناب مى شده، و او از اين تهمت آزرده شده، و خدا از آن تبرئه اش كرده. آيه بعد هم كه فرمود: «از خدا پروا كنيد، و سخن سنجيده بگوييد»، مؤيد اين معنا است.
باز مؤ يد اين احتمال كه بنى اسرائيل به موسى (عليه السلام ) و امت اسلام به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) تهمت زده بودند، و آيه مورد بحث به مسلمانان مى فرمايد مانند بنى اسرائيل نباشيد، اين است كه خداى تعالى در همان سوره به پاره اى از مصاديق ايذاى زبانى و عملى اشاره نموده ، مى فرمايد: «'''يا ايها الذين امنوا لا تدخلوا بيوت النبى الا ان يوذن لكم الى طعام غير ناظرين انيه و لكن اذا دعيتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستانسين لحديث ان ذلكم كان يوذى النبى ... و اذا سالتموهن متاعا فاسالوهن من وراء حجاب ... و ما كان لكم ان توذوا رسول اللّه و لا ان تنكحوا ازواجه من بعده ابدا ان ذلكم كان عند اللّه عظيما.
 
پس تا اينجا به دست آمد كه در جمله ((و اذ قال موسى لقومه '''» اشاره اى است به نهى مسلمانان از ايذاى رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم )، به زبان و عمل ، با علم به اينكه رسول خدا است . همچنان كه ذيل آيه هم كه سخن از انحراف قلوب دارد، نوعى تخويف وتهديد مسلمين است به ايذاى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فسقى است كه چه بسا به انحراف دلها بينجامد.
باز مؤيد اين احتمال كه بنى اسرائيل به موسى «عليه السلام» و امت اسلام به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» تهمت زده بودند، و آيه مورد بحث به مسلمانان مى فرمايد: مانند بنى اسرائيل نباشيد، اين است كه خداى تعالى، در همان سوره، به پاره اى از مصاديق ايذاى زبانى و عملى اشاره نموده، مى فرمايد: «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدخُلُوا بُيُوتَ النَّبِىّ إلّا أن يُؤذَنَ لَكُم إلَى طَعَامٍ غَيرَ نَاظِرِينَ إنَاهُ وَلكِن إذَا دُعِيتُم فَادخُلُوا فَإذَا َطعِمتُم فَانتَشِرُوا وَ لَا مُستَأنِسِينَ لِحَدِيثٍ إنّ ذَلِكُم كَانَ يُؤذِى النَّبِى ... وَ إذَا سَألتُمُوهُنّ مَتَاعاً فَسئَلُوهُنّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ... وَ مَا كَانَ لَكُم أن تُؤذُوا رَسُولَ اللّه وَ لَا أن تَنكِحُوا أزوَاجَهُ مِن بَعدِهِ أبَداً إنَّ ذَلِكُم كَانَ عِندَ اللّه عَظِيماً.
معناى جمله «'''فلما زاغلوا ازاغ الله قلوبهم ...'''» و بيان اينكه مقصود از ازاغه واضلال خداوند چيست
 
«'''فلما زاغوا ازاغ اللّه قلوبهم و اللّه لا يهدى القوم الفاسقين '''» - ماده «'''زيغ '''» كه كلمه «'''زاغوا'''» ماضى ثلاثى مجرد و كلمه «'''ازاغ '''» ماضى باب افعال آن است ، به معناى منحرف كردن از استقامت است كه لازمه اش انحراف از حق به سوى باطل است .
پس تا اين جا به دست آمد كه در جمله «وَ إذ قَالَ مُوسى لِقَومِهِ»، اشاره اى است به نهى مسلمانان از ايذاى رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، به زبان و عمل، با علم به اين كه رسول خداست. همچنان كه ذيل آيه هم - كه سخن از انحراف قلوب دارد - نوعى تخويف و تهديد مسلمين است به این که ايذاى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، فسقى است كه چه بسا به انحراف دل ها بينجامد.
و «'''ازاغه كردن خداى تعالى '''» به اين است كه رحمت خود را از صاحبان چنين دلى دريغ داشته ، هدايت خود را از آنان قطع كند، چون از تعليل ، معنا به خوبى استفاده مى شود، براى اينكه ازاغه خدا را تعليل كرده به هدايت نكردن . البته بايد توجه داشت كه اين ازاغه ابتدايى نيست ،
 
== معناى جمله «فَلَمَّا زَاغُوا أزَاغَ اللهُ قُلُوبَهُم ...» ==
«'''فَلَمّا زَاغُوا أزَاغَ اللّه قُلُوبَهُم وَ اللّهُ لا يَهدِى القَومَ الفَاسِقِين '''» - ماده «زيغ» كه كلمه «زَاغُوا» ماضى ثلاثى مجرد و كلمۀ «أزَاغَ» ماضى باب افعال آن است، به معناى منحرف كردن از استقامت است كه لازمه اش انحراف از حق به سوى باطل است.
 
و «ازاغه كردن خداى تعالى»، به اين است كه رحمت خود را از صاحبان چنين دلى دريغ داشته، هدايت خود را از آنان قطع كند. چون از تعليل، این معنا به خوبى استفاده مى شود، براى اين كه «ازاغه خدا» را تعليل كرده به هدايت نكردن. البته بايد توجه داشت كه اين «ازاغه»، ابتدايى نيست،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۲۴ </center>
بلكه بر سبيل مجازات است ، زيغ خود آنان را تثبيت كردن است ، چون فسق آنان سبب اين مجازات شده ، همچنان كه گمراه كردن خدا هم هيچ وقت ابتدايى نيست . و اينكه فرموده : «'''يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين '''» به خوبى گوياى اين حقيقت كه گمراه كردن خدا به وسيله قرآن كريم از باب مجازات فاسقان به خاطر فسقشان است ، و گرنه ساحت خداى عزوجل منزه از آن است كه ابتدائا و بدون جرم كسى را ازاغه و اضلال كند.
بلكه بر سبيل مجازات است، زيغ خود آنان را تثبيت كردن است. چون فسق آنان سبب اين مجازات شده، همچنان كه گمراه كردن خدا هم هيچ وقت ابتدايى نيست. و اين كه فرموده: «يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهدِى بِهِ كَثِيراً وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إلّا الفَاسِقِين»، به خوبى گوياى اين حقيقت كه گمراه كردن خدا به وسيله قرآن كريم، از باب مجازات فاسقان به خاطر فسقشان است، و گرنه ساحت خداى عزّوجلّ منزّه از آن است كه ابتدائاً و بدون جرم، كسى را «ازاغه» و «اضلال» كند.
از اينجا فساد اين گفتار روشن مى شود كه بعضى گفته اند: مراد از جمله «'''ازاغ اللّه قلوبهم '''» ازاغه از ايمان نيست ، براى اينكه اولا خداى تعالى كسى را از ايمان ازاغه نمى كند. و ثانيا اگر منظور از آن را ازاغه از ايمان بدانيم ، كلام از فايده ساقط مى شود، چون اگر مسلمانى از ايمان ازاغه شد، ديگر مسلمان نيست ، و معنا ندارد به يك كافر بگويند خدا او را به جرم اينكه كافر شده كافر مى كند.
 
وجه فسادش اين است كه دليل اولش به طور مطلق صحيح نيست ، و نمى توان گفت به طور كلى هيچ كفرى مستند به خدا نيست ، آنچه بر خدا جائز نيست اين است كه بنده اى را ابتدائا و بدون هيچ جرمى از نعمت ايمان محروم كند، و يا از راه راست گمراه سازد، و اما به عنوان مجازات چرا جايز نباشد؟ با اينكه برگشت معناى چنين ازاغه و اضلال ، در حقيقت به اين است كه خدا رحمت خود را از چنين كسى دريغ ندارد، و هدايت خود را از او قطع كند، به خاطر اينكه بنده با فسق و اعراض از رحمت او خود را از لياقت رحمت و هدايت انداخته است ، و چنين مجازاتى را نه عقل منع مى كند و نه نقل .
از اين جا فساد اين گفتار روشن مى شود كه بعضى گفته اند: مراد از جملۀ «أزَاغَ اللّهُ قُلُوبَهُم»، ازاغه از ايمان نيست. براى اين كه اولا خداى تعالى، كسى را از ايمان، ازاغه نمى كند. و ثانيا، اگر منظور از آن را ازاغه از ايمان بدانيم، كلام از فايده ساقط مى شود. چون اگر مسلمانى از ايمان ازاغه شد، ديگر مسلمان نيست، و معنا ندارد به يك كافر بگويند خدا او را به جرم اين كه كافر شده، كافر مى كند.
و دليل دومش كه گفت «'''كلام از فايده داشتن ساقط مى شود'''» به هيچ وجه درست نيست براى اينكه آنچه از زيغ منسوب به خود بنده است آن مقدارى است كه به خاطر فسقى كه دارد در دلش پيدا مى شود، و سبب حد معينى از كفر مى گردد، و آنچه كه به خدا نسبت داده مى شود تثبيت و پا بر جا كردن اين كفر در قلب بنده است پس زيغ بنده از ايمان به خاطر فسق و پديد آمدن كفر در دلش مطلبى است و تثبيت كفر در دل او بر طريق مجازات مطلبى ديگر است .
 
وجه فسادش اين است كه: دليل اولش به طور مطلق صحيح نيست، و نمى توان گفت به طور كلى هيچ كفرى مستند به خدا نيست. آنچه بر خدا جائز نيست، اين است كه بنده اى را ابتدائا و بدون هيچ جرمى از نعمت ايمان محروم كند، و يا از راه راست گمراه سازد. و اما به عنوان مجازات، چرا جايز نباشد؟ با اين كه برگشت معناى چنين ازاغه و اضلال، در حقيقت به اين است كه خدا رحمت خود را از چنين كسى دريغ بدارد، و هدايت خود را از او قطع كند. به خاطر اين كه بنده با فسق و اعراض از رحمت او، خود را از لياقت رحمت و هدايت انداخته است، و چنين مجازاتى را، نه عقل منع مى كند و نه نقل.
 
و دليل دومش كه گفت «كلام از فايده داشتن ساقط مى شود»، به هيچ وجه درست نيست. براى اين كه آنچه از زيغ منسوب به خود بنده است، آن مقدارى است كه به خاطر فسقى كه دارد در دلش پيدا مى شود، و سبب حد معينى از كفر مى گردد، و آنچه كه به خدا نسبت داده مى شود، تثبيت و پا بر جا كردن اين كفر در قلب بنده است. پس زيغ بنده از ايمان، به خاطر فسق و پديد آمدن كفر در دلش مطلبى است، و تثبيت كفر در دل او، بر طريق مجازات، مطلبى ديگر است.




۲۰٬۴۰۵

ویرایش