گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۰: خط ۶۰:


==رد اين سخن كه نفاق بعد از هجرت پديد آمد وقبل از رحلت پيامبر(ص ) برچيده شد! ==
==رد اين سخن كه نفاق بعد از هجرت پديد آمد وقبل از رحلت پيامبر(ص ) برچيده شد! ==
و از همين جا است كه بعضى نوشته اند حركت نفاق از بدو وارد شدن اسلام به مدينه شروع و تا نزديكى وفات رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) ادامه داشت . اين سخنى است كه جمعى از مفسرين گفته اند، و ليكن با تدبر و موشكافى حوادثى كه در زمان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) رخ داد و فتنه هاى بعد از رحلت آن جناب ، و در نظر گرفتن طبيعت اجتماع فعال آن روز، عليه اين نظريه حكم مى كند.
و از همين جاست كه بعضى نوشته اند: «حركت نفاق از بدو وارد شدن اسلام به مدينه شروع و تا نزديكى وفات رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» ادامه داشت». اين سخنى است كه جمعى از مفسران گفته اند، وليكن با تدبر و موشكافى حوادثى كه در زمان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» رُخ داد و فتنه هاى بعد از رحلت آن جناب، و در نظر گرفتن طبيعت اجتماع فعال آن روز، عليه اين نظريه حكم مى كند.
براى اينكه اولا: هيچ دليل قانع كننده اى در دست نيست كه دلالت كند بر اينكه نفاق منافقين در ميان پيروان رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) و حتى آنهايى كه قبل از هجرت ايمان آورده بودند رخنه نكرده باششد، و دليلى كه ممكن است در اين باره اقامه شود،
 
براى اين كه اولا: هيچ دليل قانع كننده اى در دست نيست كه دلالت كند بر اين كه نفاق منافقان در ميان پيروان رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و حتى آن هايى كه قبل از هجرت ايمان آورده بودند، رخنه نكرده باشد، و دليلى كه ممكن است در اين باره اقامه شود،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۸۶ </center>
هيچ دلالتى ندارد. و آن دليل اين است كه منشاء نفاق ترس از اظهار باطن و يا طمع خير است ، و پيامبر و مسلمانان آن روز كه در مكّه بودند، و هنوز هجرت نكرده بودند، قوت و نفوذ كلمه و دخل و تصرف آن چنانى نداشتند كه كسى از آنان بترسد و يا طمع خيرى از آنان داشته باشد، و به اين منظور در ظاهر مطابق ميل آنان اظهار ايمان كنند و كفر خود را پنهان بدارند، چون خود مسلمانان در آن روز تو سرى خور و زير دست صناديد قريش بودند. مشركين مكّه يعنى دشمنان سرسخت آنان و معاندين حق هر روز يك فتنه و عذابى درست مى كردند، در چنين جوى هيچ انگيزه اى براى نفاق تصور نمى شود.
هيچ دلالتى ندارد. و آن دليل اين است كه: منشأ نفاق، ترس از اظهار باطن و يا طمع خير است، و پيامبر و مسلمانان، آن روز كه در مكّه بودند و هنوز هجرت نكرده بودند، قوت و نفوذ كلمه و دخل و تصرف آن چنانى نداشتند كه كسى از آنان بترسد و يا طمع خيرى از آنان داشته باشد و به اين منظور، در ظاهر، مطابق ميل آنان اظهار ايمان كنند و كفر خود را پنهان بدارند. چون خود مسلمانان در آن روز، تو سرى خور و زير دست صناديد قريش بودند. مشركان مكّه، يعنى دشمنان سرسخت آنان و معاندين حق، هر روز يك فتنه و عذابى درست مى كردند، در چنين جوى، هيچ انگيزه اى براى نفاق تصور نمى شود.
به خلاف بعد از هجرت كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) و مسلمانان ياورانى از اوس و خزرج پيدا كردند، و بزرگان و نيرومندان اين دو قبيله پشتيبان آنان شده و از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) دفاع مى نمودند، همان طور كه از جان و مال و خانواده خود دفاع مى كردند، و اسلام به داخل تمامى خانه هايشان نفوذ كرده بود، و به وجود همين دو قبيله عليه عده قليلى كه هنوز به شرك خود باقى بودند قدرت نمايى مى كرد، و مشركين جرات علنى كردن مخالفت خود را نداشتند، به همين جهت براى اينكه از شر مسلمانان ايمن بمانند به دروغ اظهار اسلام مى كردند، در حالى كه در باطن كافر بودند، و هر وقت فرصت مى يافتند عليه اسلام دسيسه و نيرنگ به كار مى بردند.
 
وجه اينكه گفتيم : دليل درست نيست ، اين است كه علت و منشاء نفاق منحصر در ترس و طمع نيست تا بگوييم هر جا مخالفين انسان نيرومند شدند، و يا زمام خيرات به دست آنان افتاد، از ترس نيروى آنان و به اميد خيرى كه از ايشان به انسان برسد نفاق مى ورزد، و اگر گروه مخالف چنان قدرتى و چنين خيرى نداشت ، انگيزه اى براى نفاق پيدا نمى شد، بلكه بسيارى از منافقين را مى بينيم كه در مجتمعات بشرى دنبال هر دعوتى مى روند، و دور هر ناحق و صدايى را مى گيرند، بدون اينكه از مخالف خود هر قدر هم نيرومند باشد پروايى بكنند. و نيز اشخاصى را مى بينيم كه در مقام مخالفت با مخالفين خود برمى آيند، و عمرى را با خطر مى گذرانند، و به اميد رسيدن به هدف بر مخالفت خود اصرار هم مى ورزند تا شايد هدف خود را كه رسيدن به حكومت است به دست آورده ، نظام جامعه را در دست بگيرند، و مستقل در اداره آن باشند، و در زمين غلو كنند. و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) هم از همان اوائل دعوت فرموده بود كه اگر به خدا و دعوت اسلام ايمان بياوريد، ملوك و سلاطين زمين خواهيد شد.
به خلاف بعد از هجرت كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و مسلمانان، ياورانى از «اوس» و «خزرج» پيدا كردند، و بزرگان و نيرومندان اين دو قبيله، پشتيبان آنان شده و از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» دفاع مى نمودند، همان طور كه از جان و مال و خانواده خود دفاع مى كردند، و اسلام به داخل تمامى خانه هايشان نفوذ كرده بود. و به وجود همين دو قبيله، عليه عده قليلى كه هنوز به شرك خود باقى بودند، قدرت نمايى مى كرد، و مشركان جرأت علنى كردن مخالفت خود را نداشتند. به همين جهت، براى اين كه از شرّ مسلمانان ايمن بمانند، به دروغ اظهار اسلام مى كردند، در حالى كه در باطن كافر بودند، و هر وقت فرصت مى يافتند، عليه اسلام دسيسه و نيرنگ به كار مى بردند.
با مسلم بودن اين دو مطلب چرا عقلا جائز نباشد كه احتمال دهيم : بعضى از مسلمانان قبل از هجرت به همين منظور مسلمان شده باشند؟
 
وجه اين كه گفتيم: این دليل درست نيست، اين است كه علت و منشأ نفاق، منحصر در ترس و طمع نيست تا بگوييم هر جا مخالفين انسان نيرومند شدند، و يا زمام خيرات به دست آنان افتاد، از ترس نيروى آنان و به اميد خيرى كه از ايشان به انسان برسد، نفاق مى ورزد، و اگر گروه مخالف چنان قدرتى و چنين خيرى نداشت، انگيزه اى براى نفاق پيدا نمى شد، بلكه بسيارى از منافقان را مى بينيم كه در مجتمعات بشرى، دنبال هر دعوتى مى روند، و دور هر ناحق و صدايى را مى گيرند، بدون اين كه از مخالف خود - هر قدر هم نيرومند باشد - پروايى بكنند. و نيز، اشخاصى را مى بينيم كه در مقام مخالفت با مخالفان خود برمى آيند و عمرى را با خطر مى گذرانند، و به اميد رسيدن به هدف بر مخالفت خود اصرار هم مى ورزند، تا شايد هدف خود را - كه رسيدن به حكومت است - به دست آورده، نظام جامعه را در دست بگيرند، و مستقل در اداره آن باشند، و در زمين غلو كنند. و رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» هم، از همان اوائل دعوت فرموده بود كه اگر به خدا و دعوت اسلام ايمان بياوريد، ملوك و سلاطين زمين خواهيد شد.
 
با مسلّم بودن اين دو مطلب، چرا عقلا جائز نباشد كه احتمال دهيم: بعضى از مسلمانان قبل از هجرت به همين منظور مسلمان شده باشند؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۸۷ </center>
يعنى به ظاهر اظهار اسلام كرده باشند تا روزى به آرزوى خود كه همان رياست و استعلاء است برسند، و معلوم است كه اثر نفاق در همه جا واژگون كردن امور، و انتظار بلا براى مسلمانان و اسلام ، و افساد مجتمع دينى نيست ، اين آثار، آثار نفاقى است كه از ترس و طمع منشاء گرفته باشد، و اما نفاقى كه ما احتمالش را داديم اثرش اين است كه تا بتوانند اسلام را تقويت نموده ، به تنور داغى كه اسلام برايشان داغ كرده نان بچسبانند، و به همين منظور و براى داغ تركردن آن ، مال و جاه خود را فداى آن كنند تا به وسيله امور نظم يافته و آسياى مسلمين به نفع شخصى آنان بچرخش در آيد. بله اين گونه منافقين وقتى دست به كارشكنى و نيرنگ و مخالفت مى زنند كه ببينند دين جلو رسيدن به آرزوها را كه همان پيشرفت و تسلط بيشتر بر مردم است مى گيرد كه در چنين موقعى دين خدا را به نفع اغراض فاسد خود تفسير مى كنند.
يعنى به ظاهر، اظهار اسلام كرده باشند تا روزى به آرزوى خود - كه همان رياست و استعلاء است - برسند. و معلوم است كه اثر نفاق در همه جا واژگون كردن امور، و انتظار بلا براى مسلمانان و اسلام، و افساد مجتمع دينى نيست. اين آثار، آثار نفاقى است كه از ترس و طمع منشأ گرفته باشد. و اما نفاقى كه ما احتمالش را داديم، اثرش اين است كه تا بتوانند اسلام را تقويت نموده، به تنور داغى كه اسلام برايشان داغ كرده، نان بچسبانند، و به همين منظور و براى داغ تر كردن آن، مال و جاه خود را فداى آن كنند، تا به این وسيله امور نظم يافته و آسياى مسلمين به نفع شخصى آنان به چرخش در آيد. بله، اين گونه منافقان، وقتى دست به كارشكنى و نيرنگ و مخالفت مى زنند كه ببينند دين جلو رسيدن به آرزوها را - كه همان پيشرفت و تسلط بيشتر بر مردم است - مى گيرد كه در چنين موقعى دين خدا را به نفع اغراض فاسد خود تفسير مى كنند.
و نيز ممكن است بعضى از آنها كه در آغاز بدون هدفى شيطانى مسلمان شده اند، در اثر پيشامدهايى درباره حقانيت دين به شك بيفتند، و در آخر از دين مرتد بشوند، و ارتداد خود را از ديگران پنهان بدارند، همچنان كه در ذيل جمله «'''ذلك بانهم امنوا ثم كفروا...'''» بدان اشاره نموديم ، و همچنان كه از لحن آياتى نظير آيه «'''يا ايها الذين امنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتى اللّه بقوم '''»، نيز امكان چنين ارتداد و چنين نفاقى استفاده مى شود.
 
و نيز ممكن است بعضى از آن ها كه در آغاز بدون هدفى شيطانى مسلمان شده اند، در اثر پيشامدهايى درباره حقانيت دين به شك بيفتند، و در آخر از دين مرتد بشوند، و ارتداد خود را از ديگران پنهان بدارند. همچنان كه در ذيل جملۀ «ذَلِكَ بِأنّهُم آمَنُوا ثُمّ َكَفَرُوا...» بدان اشاره نموديم، و همچنان كه از لحن آياتى نظير آيه: «يَا أيّهَا الّذِينَ آمَنُوا مَن يَرتَدّ مِنكُم عَن دِينِهِ فَسَوفَ يَأتِى اللّهُ بِقَومٍ»، نيز امكان چنين ارتداد و چنين نفاقى استفاده مى شود.
 
و نيز آن افراد از مشركين مكّه كه در روز فتح ايمان آوردند، چگونه ممكن است اطمينانى به ايمان صادق و خالصشان داشت ؟ با اينكه بديهى است همه كسانى كه حوادث سالهاى دعوت را مورد دقت قرار داده اند، مى دانند كه كفار مكّه و اطرافيان مكّه و مخصوصا صناديد قريش هرگز حاضر نبودند به پيامبر ايمان بياورند، و اگر آوردند به خاطر آن لشكر عظيمى بود كه در اطراف مكّه اطراق كرده بود، و از ترس شمشيرهاى كشيده بر بالاى سرشان بود، و چگونه ممكن است بگوييم در چنين جوى نور ايمان در دلهايشان تابيده و نفوسشان داراى اخلاص و يقين گشته ، و از صميم دل و با طوع و رغبت ايمان آوردند، و ذره اى نفاق در دلهايشان راه نيافت .
و نيز آن افراد از مشركين مكّه كه در روز فتح ايمان آوردند، چگونه ممكن است اطمينانى به ايمان صادق و خالصشان داشت ؟ با اينكه بديهى است همه كسانى كه حوادث سالهاى دعوت را مورد دقت قرار داده اند، مى دانند كه كفار مكّه و اطرافيان مكّه و مخصوصا صناديد قريش هرگز حاضر نبودند به پيامبر ايمان بياورند، و اگر آوردند به خاطر آن لشكر عظيمى بود كه در اطراف مكّه اطراق كرده بود، و از ترس شمشيرهاى كشيده بر بالاى سرشان بود، و چگونه ممكن است بگوييم در چنين جوى نور ايمان در دلهايشان تابيده و نفوسشان داراى اخلاص و يقين گشته ، و از صميم دل و با طوع و رغبت ايمان آوردند، و ذره اى نفاق در دلهايشان راه نيافت .
و ثانيا اينكه : استمرار نفاق تنها تا نزديكى رحلت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نبود، و چنان نبوده كه در نزديكيهاى رحلت نفاق منافقين از دلهايشان پريده باشد، بله تنها اثرى كه رحلت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در وضع منافقين داشت ،
و ثانيا اينكه : استمرار نفاق تنها تا نزديكى رحلت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نبود، و چنان نبوده كه در نزديكيهاى رحلت نفاق منافقين از دلهايشان پريده باشد، بله تنها اثرى كه رحلت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در وضع منافقين داشت ،
خط ۷۸: خط ۸۴:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۸۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۸۹ </center>
<span id='link327'><span>
<span id='link327'><span>
==آيات ۹ - ۱۱، سوره منافقون ==
==آيات ۹ - ۱۱، سوره منافقون ==
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تُلْهِكمْ أَمْوَلُكُمْ وَ لا أَوْلَدُكمْ عَن ذِكرِ اللَّهِ وَ مَن يَفْعَلْ ذَلِك فَأُولَئك هُمُ الْخَسِرُونَ(۹)
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تُلْهِكمْ أَمْوَلُكُمْ وَ لا أَوْلَدُكمْ عَن ذِكرِ اللَّهِ وَ مَن يَفْعَلْ ذَلِك فَأُولَئك هُمُ الْخَسِرُونَ(۹)
۲۰٬۶۱۵

ویرایش