تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۳۷

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



۷۲ - و در كتاب جعفريات، به سند خود، از جعفر بن محمّد، از آباى گرامش، از على «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به اشخاصى كه از مكه مى آمدند، مى فرمود: خداوند عبادتت را قبول و گناهانت را بيامرزد و در قبال مخارجى كه كردى، به تو نفقه (روزى) دهد.

رواياتى درباره آداب حضرتش در پوشاك و متعلقات آن

۷۳ - و از جمله آداب آن حضرت در پوشيدنى ها و متعلقات آن، يكى همان است كه غزالى در كتاب احياء العلوم نقل كرده كه:

رسول خدا «صلى الله عليه و آله» هر قسم لباسى كه برايش فراهم می شد، مى پوشيد، چه لنگ، چه عبا، چه پيراهن، چه جبّه و امثال آن، و از لباس سبز رنگ خوشش مى آمد، و بيشتر لباس سفيد مى پوشيد و مى فرمود: زنده هاى خود را سفيد بپوشانيد و مُرده هاى خود را هم در آن كفن كنيد.

و بيشتر اوقات، قبایى را كه در جوف آن لايه داشت، مى پوشيد، چه در جنگ و چه در غير آن. و براى آن حضرت قبایى بود از سندس كه وقتى آن را مى پوشيد، از شدت سفيدى به زيبایی اش افزوده مى شد، و تمامى لباس هايش تا پشت پايش بلند بود، و إزار را روى همه لباس ها مى پوشيد و آن تا نصف ساق پايش بود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۵۹

و همواره پيراهنش را با شال مى بست و چه بسا در نماز و غير نماز، كمربند آن را باز مى كرد، و آن حضرت، عبایى داشت كه با زعفران رنگ شده بود، و بسيار اتفاق مى افتاد كه تنها همان را به دوش گرفته و با مردم به نماز مى ايستاد، كما اين كه بسيار مى شد كه تنها يك كساء مى پوشيد، بدون چيزى ديگر، و براى آن حضرت كسائى بود كه بار لایی ايش پشم بود و آن را مى پوشيد و مى فرمود: من هم بنده اى هستم و لباس بنده ها را مى پوشم.

علاوه براين، دو جامه ديگر هم داشت كه مخصوص روز جمعه و نماز جمعه اش بود، و بسيار اتفاق مى افتاد كه تنها يك سرتاسرى مى پوشيد، بدون جامه ديگر و دو طرف آن را در بين دو شانه خود گره می زد، و غالبا با آن سرتاسرى، بر جنازه ها نماز می خواند و مردم به آن جناب اقتدا مى كردند، و چه بسا در خانه هم، تنها با يك إزار نماز مى خواند و آن را به خود مى پيچيد و گوشه چپ آن را به شانه راست و گوشه راستش را به شانه چپ مى انداخت، و چه بسا كه با همين إزار، در آن روز مجامعت كرده بود، و نيز چه بسا نماز شب را با إزار اقامه مى كرد و آن طرفش را كه طره داشت، به دوش مى افكنده و بقيه اش را هم به روى بعضى از زنان خود مى انداخت و با اين حالت نماز مى گذاشت، و نيز آن حضرت كساء سياه رنگى داشت كه آن را به كسى بخشيد.

اُمّ سلمه پرسيد: پدر و مادرم فدايت باد! كساء سياه شما چه شد؟ فرمود: به ديگرى پوشاندمش. اُمّ سلمه عرض كرد: هرگز زيباتر از سفيدى تو در سياهى آن كسا نديدم.

انس مى گويد: خيلى از اوقات آن حضرت را مى ديدم كه نماز ظهر را با ما، در يك شمله (قطيفه كوچك) مى خواند، در حالتى كه دو طرفش را گره زده بود. رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، هميشه انگشتر به دست مى كرد، و بسيار مى شد كه از خانه بيرون مى آمد، در حالى كه نخى به انگشترى خود بسته بود تا به آن وسيله، به ياد كارى كه مى خواست انجام دهد، بيفتد، و با همان انگشتر، نامه ها را مُهر مى كرد و مى فرمود: مُهر كردن نامه ها، بهتر است از تهمت.

خيلى از اوقات، شب كلاه، در زير عمامه و يا بدون عمامه به سر مى گذاشت و خيلى از اوقات، آن را از سر خود بر مى داشت و به عنوان ستره، پيش روى مى گذاشت و به طرف آن نماز مى كرد، و چه بسا كه عمامه به سر نداشت، تنها شالى به سر و پيشانى خود مى پيچيد.

رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، عمامه اى داشت كه آن را «سحاب» مى گفتند، و آن را به على «عليه السلام» بخشيد، و گاهى كه على «عليه السلام» آن را به سر مى گذاشت و مى آمد، رسول خدا «صلى الله عليه و آله» مى فرمود: على دارد با «سحاب» مى آيد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۶۰

هميشه لباس را از طرف راست مى پوشيد و مى گفت: «الحَمدُ لِلّهِ الَّذِى كَسَانِى مَا أُوَارِى بِهِ عَورَتِى وَ أتَجَمَّلُ بِهِ فِى النَّاس: حمد خدایى را كه مرا به چيزى كه عورتم را به آن پنهان كنم و خود را در بين مردم به آن زينت دهم، پوشانيد».

و وقتى لباسى از تن خود بيرون مى كرد، از طرف چپ آن را از تن خارج مى نمود، و هر وقت لباسى نو مى پوشيد، لباس كهنه اش را به فقيرى مى داد و مى گفت: هيچ مسلمانى نيست كه با لباس كهنه خود مسلمانى را بپوشاند و جز براى خدا نپوشاند، مگر اين كه آنچه را كه از او پوشانيده، از خودش در ضمانت خدا و حرز و خير او خواهد درآمد هم در دنيا و هم در آخرت.

و آن حضرت، زيراندازى از پوست داشت كه بار آن از ليف خرما بود، و در حدود دو ذراع طول و يك ذراع و يك وجب عرض داشت، و عبایى داشت كه آن را هر جا كه مى خواست بنشيند، دو تا كرده و زيرش مى گسترانيدند، و غالبا روى حصير مى خوابيد.

و از عادت آن جناب، يكى اين بود كه براى حيوانات و همچنين اسلحه و اثاث خود اسم - مى گذاشت، اسم پرچمش «عقاب» و اسم شمشيرى كه با آن در جنگ ها شركت مى فرمود «ذوالفقار» بود.

شمشير ديگرش «مخذم»، و ديگرى «رسوب»، و يكى ديگر «قضيب» بود، و قبضه شمشيرش به نقره آراسته بود، و كمربندى كه غالبا مى بست، از چرم و سه حلقه نقره به آن آويزان بود، اسم كمان او «كتوم» و اسم جعبه تيزش «كافور» و اسم ناقه اش «عضباء» و اسم استرش «دلدل»، و اسم دراز گوشش «يعفور»، و اسم گوسفندى كه از شيرش مى آشاميد «عينه» بود.

آفتابه اى از سفال داشت كه با آن وضو مى گرفت و از آن مى آشاميد و مردم چون مى دانستند كه آفتابه آن جناب، مخصوص وضو و آشاميدنش است، از اين رو، كودكان را به عنوان تيمن و تبرك مى فرستادند تا از آن آفتابه بياشامند و از آب آن به صورت و بدن خود بمالند. بچه ها هم بدون پروا از آن جناب، چنين مى كردند.

۷۴ - و در جعفريات، از جعفر بن محمّد، از آباى گرامش، از على «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود:

رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از شب كلاه هایى به سر مى گذاشت كه با دوخت خط خط شده بود، تا آن جا كه فرمود: براى آن حضرت زرهى بود كه به آن مى گفتند «ذات الفضول»، و سه حلقه از نقره داشت، يكى از جلو و دو تا از عقب، الى آخر.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۶۱

۷۵ - و در كتاب عوالى است كه روايت شده: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، عمامه سياهى داشت كه گاهى به سر مى گذاشت و با آن نماز مى خواند.

مؤلف: روايت شده كه بلندى عمامه آن جناب، به قدرى بود كه سه دور و يا پنج دور به سرش پيچيده می شد.

۷۶ - و در كتاب خصال، به سند خود، از على «عليه السلام» نقل مى كند كه در ضمن حديث «چهار صد كلمه» فرموده: لباس پنبه اى بپوشيد كه لباس رسول خدا «صلى الله عليه و آله» است، چه آن جناب لباس ‍ پشمى و مویى نمى پوشيدند، مگر به جهت ضرورت.

مؤلف: اين روايت از صدوق نيز، بدون ذكر سند نقل شده و همچنين صفوانى، آن را در كتاب التعريف نقل كرده و با همين روايت، معنا روايتى كه قبلا گذشت كه آن جناب لباس پشم مى پوشيد روشن مى شود و منافاتى هم بين آن دو نيست.

۷۷ - و در فقيه، به سند خود، از اسماعيل بن مسلم، از امام صادق «عليه السلام»، از پدرش «صلى الله عليه و آله» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» عصاى كوچكى داشت كه در پایين آن، آهن به كار برده شده بود، و آن جناب به آن عصا تكيه مى كرد و در نماز عيد فطر و عيد اضحى، آن را به دست مى گرفت.

مؤلف: اين روايت را صاحب جعفريات نيز نقل كرده.

۷۸ - و در كافى، به سند خود، ازهشام بن سالم، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: انگشتر رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از نقره بود.

۷۹ - و در آن كتاب، به سند خود، از ابوخديجه نقل كرده كه گفت: امام صادق «عليه السلام» فرمود: نگين انگشتر بايد كه مدوّر باشد، همان طور كه نگين رسول خدا «صلى الله عليه و آله» چنين بود.

۸۰ - و در خصال، به سند خود، از عبدالرحيم بن ابى البلاد و از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» دو انگشتر داشت، به يكى از آن ها نوشته بود: «لا إله إلا الله محمّد رسولُ الله»، و به ديگرى نوشته بود: «صَدَقَ الله».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۶۲

۸۱ - و نيز در آن كتاب، به سند خود، از حسين بن خالد، از ابى الحسن ثانى «عليه السلام» نقل مى كند كه در ضمن حديثى فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» و اميرالمؤمنين و حسن و حسين و همه ائمّه معصومين «عليهم السلام»، هميشه انگشتر را به دست راست خود مى كردند.

۸۲ - و در مكارم، از امام صادق، از على «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: انبياء «عليهم السلام» پيراهن را قبل از شلوار مى پوشيدند.

مؤلف: اين روايت را، صاحب جعفريات نيز نقل كرده و درباره معانى و آدابى كه به آن اشاره شد، اخبار زياد ديگرى هست كه براى اختصار از نقل آن خوددارى شد.

۸۳ - و از جمله آداب آن حضرت درباره مسكن و متعلقات آن، يكى همان مطلبى است كه ابن فهد، در كتاب التحصين خود گفته كه: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از دنيا رفت، در حالتى كه خشتى روى خشت نگذاشت.

۸۴ - و در كتاب لبّ اللباب مى گويد: امام «عليه السلام» فرمود: مسجد، مجالس انبياء است.

۸۵ - و در كافى، به سند خود، از سكونى، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، وقتى در تابستان بيرون مى رفت، روز پنج شنبه حركت مى كرد و اگر در زمستان مى خواست از سرما برگردد، روز جمعه بر مى گشت.

مؤلف: اين روايت را صاحب خصال نيز، بدون سند نقل كرده.

۸۶ - و از كتاب العدد القويه، تأليف شيخ على بن الحسن بن المطهر، برادر مرحوم علامه حلى «رحمة الله عليه»، از حضرت خديجه «عليها السلام» نقل شده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى به خانه وارد مى شد، ظرف آب مى خواست و براى نماز تطهير مى كرد. آنگاه بر مى خاست دو ركعت نماز كوتاه و مختصر اقامه مى كرد، سپس بر فراش خود قرار مى گرفت.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۶۳

۸۷ - و در كافى، به سند خود، از عباد بن صهيب نقل كرده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام» شنيدم كه مى فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، هيچ وقت بر دشمن شبيخون نمى زد.

۸۸ - و در كتاب مكارم مى گويد: فراش رسول خدا «صلى الله عليه و آله» عبایى بود، و متكايش از پوست و بار آن ليف خرما. شبى همين فراش را تا نمودند و زير بدنش گستردند و آن جناب، راحت تر خوابيد. صبح وقتى از خواب برخاست، فرمود: اين فراش، امشب مرا از نماز باز داشت. از آن پس دستور داد فراش مزبور را، يك تا برايش بگسترانند، و فراش ديگرى از چرم داشت كه بار آن ليف، و همچنين عبایى داشت كه به هر جا نقل مكان مى داد، آن را برايش دو طاقه فرش مى كردند.

۸۹ - و نيز در كتاب مكارم، از حضرت ابى جعفر «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: هيچ وقت رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از خواب بيدار نشد، مگر آن كه بلافاصله براى خدا به سجده مى افتاد.

۹۰ - و از جمله آداب آن جناب در امر زنان و فرزندان است كه در رساله محكم و متشابه سيد مرتضى «عليه الرحمه» است. چه نامبرده به سندى كه به تفسير نعمانى دارد، از على «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود:

جماعتى از اصحاب، زنان و غذا خوردن در روز و خواب در شب را بر خود حرام كرده بودند. اُمّ سلمه، داستانشان را براى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نقل كرد، حضرت برخاسته و نزد آنان آمد و فرمود: آيا به زنان بى رغبت ايد؟ من سراغ شان مى روم و در روز هم غذا مى خورم و در شب هم مى خوابم و اگر كسى از اين سنّت من دورى كند، از من نخواهد بود...

مؤلف: اين معنا، در كتب شيعه و سنّى، به طرق زيادى نقل شده است.

۹۱ - و در كافى، به سند خود، از اسحاق بن عمار، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: از اخلاق انبياء، دوست داشتن زنان است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۶۳

۹۲ - و نيز در آن كتاب، به سند خود، از «بكار بن كردم»، و عده بسيارى ديگر از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: روشنى چشم من در نماز و لذتم در زنان قرار داده شده.

مؤلف: و قريب به اين مضمون، روايتى است كه به طريق ديگرى نقل شده.

۹۳ - و در كتاب فقيه مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» هر وقت مى خواست با زنى تزويج كند، كسى را مى فرستاد تا آن زن را ببيند...

۹۴ - و در تفسير عياشى، از حسين بن بنت الياس نقل مى كند كه گفت: از حضرت رضا «عليه السلام» شنيدم كه مى فرمود: خداوند، شب را و زنان را براى آرامش و آسايش قرار داده، و تزويج در شب و اطعام طعام، از سنّت پيغمبر است.

آداب آن حضرت در خوردنی ها و آشاميدنى ها

۹۵ - و در خصال، به سند خود، از على «عليه السلام» نقل می كند كه در ضمن حديث (چهار صد كلمه) فرمود: بچه هاى خود را در روز هفتم ولادت عقيقه كنيد و به سنگينى موى سرشان، نقره به مسلمانى صدقه دهيد. رسول خدا «صلى الله عليه و آله» هم، درباره حسن و حسين «عليهما السلام» و ساير فرزندانش، چنين كرد.

۹۶ - و از جمله آداب آن حضرت در خوردنی ها و آشاميدنی ها و متعلقات سفره، يكى آن است كه در كتاب كافى، آن را به سند خود، از هشام بن سالم و غير او، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، هيچ چيزى را دوست تر از اين نمى داشت كه دائما گرسنه و از خدا خائف باشد.

۹۷ - و در كتاب احتجاج، به سند خود، از موسى بن جعفر، از آباى گرامش، از امام حسين «عليه السلام»، حديث طويلى نقل كرده كه همه، جواب هایى است كه على «عليه السلام» در پاسخ سؤالات مردى يهودى از اهل شام مى داده. در ضمن مى رسد به اين جا كه يهودى، از اميرالمؤمنين «عليه السلام» پرسيد: مردم مى گويند عيسى مردى زاهد بوده، آيا همين طور است؟

حضرت فرمود: آرى، چنين است، وليكن محمّد «صلى الله عليه و آله» از همه انبياء زاهدتر بود، زيرا علاوه بر كنيزهایى كه داشت، داراى سيزده همسر بود، با اين همه، هيچ وقت سفره اى از طعام برايش چيده نشد و هرگز نان گندم نخورد و از نان جو هم، هيچ وقت شكمش سير نشد و سه شبانه روز گرسنه مى ماند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۶۵

۹۸ - و در امالى صدوق، از عيص بن قاسم روايت شده كه گفت: خدمت حضرت صادق «عليه السلام» عرض كردم: حديثى از پدرت روايت شده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، از نان گندم سير نشد، آيا اين روايت صحيح است؟ فرمود: نه، زيرا رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، اصلا نان گندم نخورد، و از نان جو هم، يك شكم سير نخورد.

۹۹ - و در كتاب دعوات قطب روايت شده كه: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در حال تكيه غذا نخورد، مگر يك مرتبه كه آن هم نشست و از درِ معذرت گفت: «بار الها! من بنده و رسول توام».

مؤلف: اين معنا را، كلينى و شيخ، به طريق زيادى نقل كرده اند و همچنين، صدوق و برقى و حسين بن سعيد، در كتاب زهد.

۱۰۰ - و در كافى، به سند خود، از زيد شحام، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا از روزى كه خداوند او را به نبوت مبعوث كرد و تا روزى كه از دنيا رفت، در حال تكيه غذا نخورد، بلكه مانند بردگان غذا ميل مى فرمود و مانند آن ها مى نشست. پرسيدم: چرا؟ فرمود: براى اظهار كوچكى و تواضع در برابر خداى عزوجل.

۱۰۱ - و در آن كتاب، به سند خود، از ابى خديجه نقل كرده كه گفت: «بشير دهان»، از ابى عبدالله «عليه السلام» پرسيد: آيا رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در حالى كه به دست راست يا به دست چپ تكيه كرده، غذا ميل مى فرمود؟

ابى خديجه مى گويد: من هم در آن مجلس بودم. امام صادق «عليه السلام» فرمود: نه، رسول خدا در حال تكيه به طرف راست و يا به طرف چپ غذا ميل نمى كرد، وليكن مثل بنده ها مى نشست. من عرض كردم: چرا؟ فرمود: براى تواضع در برابر خداى عزوجل.

۱۰۲ - و در آن كتاب، به سند خود، از جابر، از ابى جعفر «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» مثل بنده ها غذا می خورد، و مثل آن ها بر روى زمين مى نشست و غذا مى خورد، و روى زمين مى خوابيد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۶۶

۱۰۳ - و در كتاب احياء العلوم مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى براى خوردن مى نشست، بين دو زانو و دو قدم خود را جمع مى كرد، همان طورى كه نمازگزارمى نشيند، جز اين كه يكى از زانوها و قدم ها را روى زانو و قدم ديگر مى گذاشت و مى فرمود: من بنده اى هستم، و لذا مثل بنده ها غذا مى خورم و مثل آنان مى نشينم.

۱۰۴ - و صفوانى، در كتاب التعريف، از على «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى بر سر سفره غذا مى نشست، مثل بنده اى مى نشست، و بر ران چپ خود تكيه مى كرد.

۱۰۵ - و در كتاب مكارم، از ابن عباس نقل مى كند كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» روى زمين مى نشست و گوسفندان را بين دو پاى خود گذاشته، شير آن ها را مى دوشيد و اگر غلامى از آن حضرت دعوت مى كرد، مى پذيرفت.

۱۰۶ - و در محاسن، به سند خود، از حماد بن عثمان، از ابى عبدالله «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى غذا ميل مى فرمود، انگشتان خود را مى ليسيد.

۱۰۷ - و در احتجاج، از كتاب مواليد الصادقين نقل كرده كه گفته است:

رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از تمامى انواع غذاها ميل مى فرمود، و هرچه را كه خدا حلال كرده، با اهل بيت و خدمتگذاران خود و هر وقت كه ايشان مى خوردند، مى خورد، و همچنين با كسى از مسلمانان كه او را دعوت مى كرد، هم غذا مى شد، هرچه آنان مى خوردند، مى خورد و روى هر چيزى مى خوردند، مى خورد، مگر اين كه براى آن ها ميهمانى مى رسيد كه در اين صورت، با آن ميهمان غذا ميل مى فرمود - تا آن جا كه مى گويد -: و از هر غذایى، بيشتر آن را دوست مى داشت كه شركت كنندگان در آن، بيشتر باشند.

مؤلف: اين كه در اين روايت داشت: «و روى هر چيزى مى خوردند، مى خورد»، مقصود سفره و خوان و امثال آن است، و اين كه گفت: «و ما أكَلُوا: و هرچه مى خوردند»، ممكن است «ما» موصوله باشد. يعنى هر چيزى را كه مى خوردند، و ممكن است «وقتيه» باشد، يعنى تا هر وقت كه مى خوردند. و اين كه گفت: «مگر اين كه براى آن ها ميهمانى مى رسيد»، استثنایى است از اين كه گفت: با اهل بيت و خدمتگذاران خود غذا مى خورد. و معنايش اين است كه: مگر وقتى كه ميهمانى براى ايشان مى رسيد، كه در اين صورت، ديگر با اهل بيت خود غذا ميل نمى فرمود، بلكه با ميهمان غذا مى خورد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۶۷

۱۰۸ - و در كافى، به سند خود، از ابن قداح، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى با گروهى غذا ميل مى فرمود، اولين كسى بود كه دست به غذا مى برد و آخرين كس بود كه دست بر می داشت و چنين مى كرد تا همه مردم غذا بخورند و خجالت نكشند.

۱۰۹ - و نيز در كافى، به سند خود، از محمّد بن مسلم، از ابى جعفر «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: اميرالمؤمنين «عليه السلام» فرموده: شام انبياء بعد از نماز عشا بوده، شما هم شام خوردن را ترك نكنيد كه باعث خرابى بدن است.

۱۱۰ - و نيز در كافى، به سند خود، از عنبسه بن نجاد، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: هيچ طعامى نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله» حاضر نشد كه در آن خرما باشد، مگر اين كه ابتدا از آن خرما ميل فرمود.

۱۱۱ - و نيز در كافى و صحيفة الرضا، به سند خود، از آباء گرام آن حضرت نقل كرده كه آن حضرت فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى خرما مى خورد، هسته آن را پشت دست خود مى گذاشت، آنگاه آن را دور مى انداخت.

۱۱۲ - و در كتاب اقبال، از جلد دوم تاريخ نيشابورى نقل كرده كه در ضمن شرح حال حسن بن بشر، به سند او نقل نموده كه گفته است: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» بين هر دو لقمه، خدا را حمد مى كرد.

۱۱۳ - و در كافى، به سند خود، از وهب بن عبد ربه نقل كرده كه گفت: امام صادق «عليه السلام» را ديدم كه خلال مى كرد و من به او نگاه مى كردم. حضرت فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» هميشه خلال مى كرد، و خلال، دهن را خوشبو مى كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۶۸

۱۱۴ - و در كتاب مكارم، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نقل مى كند كه هر وقت آب مى آشاميد، ابتدا «بسم الله» مى گفت - تا آن جا كه مى گويد: و آب را به طور مخصوصى مى مكيد و آن را به پُرى دهان نمى بلعيد و مى فرمود: درد كبد، از همين قورت دادن است.

۱۱۵ - و در كتاب جعفريات، از جعفر بن محمّد، از آباى گرامش، از على «عليه السلام» نقل مى كند كه فرمود: چند بار تجربه كردم و ديدم كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، آب يا هر آشاميدنى ديگر را، به سه نفس مى آشاميد و در ابتداى هر نفس «بسم الله» و در آخر آن «الحَمدُ لِلّه» مى گفت. از سبب آن پرسيدم، فرمود: حمد را به منظور اداى شكر پروردگار و «بسم الله» را به منظور ايمنى از ضرر و درد مى گويم.

۱۱۶ - و در كتاب مكارم مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در ظرف آشاميدنى نفس نمى كشيد، و اگر مى خواست نفس تازه كند، ظرف را از دهنش دور مى كرد و آنگاه تنفس مى نمود.

۱۱۷ - و در احياء العلوم مى گويد: وقتى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» گوشت ميل مى فرمود، سر خود را به طرف ظرف گوشت پایين نمى انداخت، بلكه آن را به طرف دهان خود مى برد و آن را به طور مخصوصى و با تمام دندان ها مى جويد، و مخصوصا وقتى گوشت ميل مى فرمود، هر دو دست خود را به خوبى مى شست، آنگاه دست تر را به صورت خود مى كشيد.

۱۱۸ - و در كتاب مكارم الاخلاق مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» همه رقم غذا ميل مى فرمود.

مؤلف: طبرسى، بعد از نقل اين روايت، اصنافى از طعام را كه آن جناب ميل می فرمود، شمرده، از آن جمله: نان و گوشت را به انواع مختلفش ذكر كرده، و همچنين خربزه و شكر و انگور و انار و خرما و شير و هريسه (گندم پخته) و روغن و سركه و كاسنى و بادروج و كلم، و روايت شده كه آن جناب از عسل خوشش مى آمد، و نيز روايت شده كه در ميان ميوه ها، انار را بيشتر دوست مى داشت.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۶۹

۱۱۹ - و طوسى، در كتاب امالى، به سند خود، از ابواسامه، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: طعام رسول الله «صلى الله عليه و آله» - اگر به دستش مى آمد - جو، و حلوايش خرما، و هيزم منزلش پوست و برگ و شاخه درخت خرما بود.

۱۲۰ - و در كتاب مكارم نقل مى كند كه:

رسول خدا «صلى الله عليه و آله» غذاى داغ نمى خورد، و صبر مى كرد تا خنك شود و مى فرمود: خداى تعالى ما را آتش نخورانيده و غذاى داغ بركت ندارد.

و وقتى غذا ميل مى فرمود، «بسم الله» مى گفت و با سه انگشت و از جلو خود غذا مى خورد، و از جلو كسى غذا بر نمى داشت. و وقتى سفره پهن مى شد، قبل از سايرين شروع می كرد، و با سه انگشت ابهام و انگشت پهلوى آن و انگشت وسط غذا مى خورد. گاهى هم از انگشت چهارمى كمك مى گرفت و با تمامى كف دست می خورد، نه با دو انگشت. و مى فرمود: غذا خوردن با دو انگشت، غذا خوردن شيطان است.

روزى اصحابش فالوده آوردند و آن حضرت با ايشان تناول فرمود. پس از آن پرسيد: اين فالوده از چه درست مى شود؟ عرض كردند: روغن را با عسل مى گذاريم، اين طور مى شود. فرمود: طعام خوبی است.

رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، نان جو را الك نكرده مى خورد و هيچ وقت نان گندم نخورد، و از نان جو هم سير نشد، و هيچ وقت بر خوان طعام غذا نخورد، بلكه روى زمين مى خورد. خربزه و انگور و خرما مى خورد و هسته آن را به گوسفند مى داد، و هيچ وقت سير، پياز، تره و عسلى كه در آن مغافير بود، ميل نمى فرمود، و «مغافير،» خلطى است كه در بدن زنبور هضم نشده و در عسل مى ريزد و بوى آن در دهن مى ماند.

رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، هيچ وقت غذایى را مذمت نفرمود. اگر آن را دوست مى داشت، مى خورد و اگر از آن خوشش نمى آمد، نمى خورد و آن را مذمت نمى كرد كه ديگران هم نخورند. ظرف غذا را مى ليسيد و مى فرمود: غذاى آخر ظرف، بركتش از همه آن غذا بيشتر است. وقتى هم كه از غذا فارغ می شد، هر سه انگشت خود را، يكى پس از ديگرى مى ليسيد و دست خود را از طعام مى شست تا پاكيزه شود، و هيچ وقت تنها غذا ميل نمى فرمود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۷۰

مؤلف: اين كه راوى گفت: با سه انگشت ابهام و انگشت پهلوى آن و انگشت وسط مى خورد، خواست تا رعايت ادب كند. چون لفظ «سبابه» - كه انگشت پهلویى ابهام است - مشتق از «سبّ: ناسزا» است.

و اما اين كه روايت كرد كه «آن حضرت فالوده ميل مى فرمود»، مخالف است با روايتى كه صاحب كتاب محاسن، آن را با ذكر سند، از يعقوب بن شعيب، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: در وقتى كه اميرالمؤمنين «عليه السلام» در بين چند نفر از اصحاب خود در ميدان كوفه ايستاده بود، شخصى طبقى فالوده به عنوان هديه برايش آورد. حضرت به اصحاب خود فرمود: مشغول شويد، خودش هم دست دراز كرد كه ميل كند. ناگهان دست خود را كشيد و فرمود: به يادم آمد كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فالوده نخورد، از اين جهت، از خوردنش كراهت دارم.

۱۲۱ - و در كتاب مكارم مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، آشاميدنی ها را هم در قدح هاى بلورى كه از شام مى آوردند و هم در قدح هاى چوبى و چرمى و سفالى مى آشاميد.

مؤلف: در كافى و محاسن نيز، روايتى قريب به مضمون صدر اين روايت نقل كرده، و در آن دارد كه: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» دوست مى داشت از قدح شامى بياشامد و مى فرمود: اين ظرف، نظيف ترين ظرف هایى است كه در دسترس شما است.

۱۲۲ - و در كتاب مكارم، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نقل كرده كه آن حضرت با كف دست هم آب مى خورد. آب را در دست می ريخت و مى فرمود: هيچ ظرفى پاكيزه تر از دست نيست.

۱۲۳ - و در كافى، به سند خود، از عبدالله بن سنان نقل كرده كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در روزهاى عيد قربان، دو قوچ ذبح مى كرد، يكى را از طرف خود و يكى ديگر را از طرف فقراى امتش.

۱۲۴ - و از جمله آداب آن حضرت در خلوت - بنابر نقل شهيد ثانى در كتاب شرح النفليه - آن بود كه: هیچ کس او را در حال بول كردن نديد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۷۱

۱۲۵ - و در جعفريات، به سند خود، از جعفر بن محمّد، از آباى گرامش، از على «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» هر وقت مى خواست رفع حصر كند، سر خود را با چيزى مى پوشانيد و بعد از قضاى حاجت دفن مى كرد. همچنين، اگر مى خواست آب دهان بيندازد، آن را دفن مى كرد، و هر وقت به مستراح مى رفت، سر خود را مى پوشانيد.

مؤلف: ساختن مستراح، از مستحدثات بعد از اسلام است. عرب قبل از اسلام مستراح نداشت و براى قضاى حاجت، به طورى كه از بعضى از روايات استفاده مى شود، به صحرا مى رفته اند.

۱۲۶ - و در كافى، به سند خود، از حسين بن خالد، از ابوالحسن ثانى «عليه السلام» نقل كرده كه خدمتش عرضه داشتم: ما روايتى در دست داريم كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در عين اين كه انگشترش در دست بود، استنجا مى كرد، و اميرالمؤمنين نيز، چنين كارى مى كرده، با اين كه نقش انگشتر رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، «محمّد رسولُ الله» بوده، آيا اين روايات صحيح است؟

فرمود: آرى. عرض كردم: ما هم اين كار را مى توانيم بكنيم؟ فرمود: آنان انگشتر را به دست راست مى كرده اند و شما به دست چپ...

مؤلف: روايتى قريب به اين مضمون، در جعفريات و مكارم، از كتاب «لباس»، تأليف عياشى، از امام صادق «عليه السلام» نقل شده.

۱۲۷ - و از جمله آداب آن حضرت در برخورد به مصيبت و بلا و مرگ عزيزان و متعلقات آن، آن است كه صاحب مكارم نقل كرده و گفته كه:

رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، هر وقت جوش كوچكى در بدن خود مى ديد، به خدا پناه مى برد و در برابر او، اظهار مسکنت مى نمود و خود را به او مى سپرد. خدمتش عرضه مى داشتند: يا رسول الله! اين جوش كوچك كه چيز قابل توجهى نيست؟ می فرمود: آرى، وليكن خدا وقتى بخواهد درد كوچكى را بزرگ كند، مى تواند، چنان كه اگر بخواهد درد بزرگى را كوچك كند، نيز مى تواند.

۱۲۸ - و در كافى، به سند خود، از جابر، از ابى جعفر «عليه السلام» نقل مى كند كه فرمود: سنّت اين است كه تابوت را از چهار طرفش به دوش بكشند و اگر بخواهند اطراف ديگرش را هم حمل كنند، مستحب است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۷۲

۱۲۹ - و در كتاب قرب الاسناد، از حسين بن طريف، از حسين بن علوان، از جعفر، از پدر بزرگوارش «عليه السلام: نقل كرده كه فرمود:

روزى حسن بن على «عليهما السلام» با اصحاب خود نشسته بودند كه ناگاه جنازه اى را عبور دادند. بعضى از اصحاب آن حضرت برخاسته، به مشايعت آن جنازه رفتند، ولى آن حضرت برنخاست. وقتى جنازه را بردند، بعضى به آن حضرت عرض كردند: چرا شما برنخاستيد، خدا شما را عاقبت دهد، با اين كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» هر وقت مى ديد جنازه اى را مى برند، بر مى خاست؟

حسن بن على «عليهما السلام» فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فقط يك بار براى جنازه برخاست، آن هم روزى بود كه جنازه مردى يهودى را مى بردند و راه عبور هم تنگ بود و آن حضرت نمى توانست از راه جنازه به كنارى برود. از روى ناچارى برخاست، براى اين كه نمى خواست جنازه بالاى سرش ‍ باشد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←